Friday, December 11, 2009

مطبوعات عراق دو ماه مانده به انتخابات


حدود دو ماه تا برگزاری دومین انتخابات پارلمان عراق باقی‌ مانده است و رسانه‌های عراق در تکاپوی تحلیل و بررسی یارکشی‌های احزاب و شکل‌گیری تدریجی فهرست‌های انتخاباتی می‌باشند. در عراق همواره روزنامه‌ها بیشترین سهم را در خبررسانی مردمی دارند و با وجود تمامی محدودیت‌های ابزاری و سیاسی حاکم بر فضای عراق بیش از بیست روزنامه فعال هم‌اکنون منتشر می‌شوند. در مصاحبه زیر به سراغ دکتر محمد سعید امجد نویسنده و روزنامه‌نگار عراقی رفته‌ایم تا وضعیت روزنامه‌های عراق را پیش از انتخابات مورد تحلیل قرار دهیم. دکتر امجد سردبیر مجله «الجوار التاریخی» و عضو هیئت موسس انجمن روزنامه‌نگاران و نویسندگان عراق است.


با یک نگاه کلی و بدون جانب‌داری، رسانه‌های عراق و مخصوصا روزنامه‌های آن را در این روزهای پیش از انتخابات چگونه ارزیابی می‌کنید؟
رسانه عراق امروز در یک دوره جدید از تاریخ خود به سر می‌برد. دوره‌ای که در یک تحول دفعی با عرصه‌ای آزاد برای فعالیت و تحلیل و نقد روبرو شده است. تا پیش از این تحول کلمه به کلمه نوشته‌های شما در یک روزنامه یا مجله باید مورد تایید نظام حاکم قرار می‌گرفت اما امروز در نقطه مقابل آن فضای بسته قرار گرفته‌ایم و یک آزادی بدون مرز در اختیار هر رسانه‌ عراقی قرار گرفته است. مطمئنا این آزادی مفرط نه به سود مردم و نه حاکمان فعلی است و کم‌کم زمزمه‌های تشکیل کمیته نظارت و ارزیابی در وزارت فرهنگ برای کنترل تولیدات مکتوب یا صوتی تصویری شنیده می‌شود تا آنجا که شخص نخست‌وزیر دستور نوشتن لایحه‌ای را برای تصویب در مجلس می‌دهد که در آن اختیار کنترل و تایید یا رد هر مقاله‌ای در روزنامه‌ها به دولت داده می‌شود. البته منظور آقای مالکی از این کار بیشتر مقابله با محصولات فرهنگی ضداخلاقی بود اما در عمل مشاهده شد که بیشتر مورد بهره‌برداری سیاسی قرار گرفت به گونه‌ای که هر ناظر به نفع حزب سیاسی خود به فیلتر کردن سایت‌ها و روزنامه‌های رقبای خود می‌پردازد.

آیا هم‌اکنون قانونی مصرح برای کنترل و نظارت بر مطبوعات و یا حمایت از روزنامه‌نگاران در قانون ملی عراق وجود دارد؟
متاسفانه فضای سیاست‌زده پارلمان عراق از یک سو و ناامنی موجود در عراق از سویی دیگر هیچ‌گاه نمی ‌گذاشت که نمایندگان به مشکلاتی اینچنینی بپردازند. امروز هیچ قانونی حتی مرتبط به فعالیت‌های رسانه‌ای در عراق وجود ندارد. نه نویسنده و نه روزنامه‌نگار و نه خبرنگار هیچ احساس امنیتی در عراق نمی‌کند. البته این بی‌تفاوتی سیاست‌مداران به رسانه‌ها همواره در کشورهای جهان سوم دیده می‌شود اما در عراق حتی به روزنامه‌نگاری به عنوان شغل هم نگاه نمی‌شود تا حداقل حمایت‌ها از یک روزنامه نگار را شاهد باشیم. حمایت‌ها فقط حزبی است و این سیاست نویسنده را مجاب می‌کند تا برخلاف عقیده خود و در راستای آن حزبی که از او حمایت می‌کند بنویسند و این یعنی مرگ نویسنده که در عراق بسیار مشهود است.

پس از سقوط نظام بعث و روی‌کار آمد دولتی مردمی و شکسته شدن فضای بسته سیاسی آیا فضای آزادی تبادل آرا و نشاط سیاسی و حضور فعال نخبگان در عرصه نویسندگی اتفاق افتاد؟
مشکل امروز عراق موضوع آزادی بیان نیست بلکه مشکل بزرگ ما نبودن یک سیاست صحیح برای فعالیت مطبوعاتی است. زمانی که شما می‌بینید یک نویسنده از هیچ پشتوانه مالی و اعتباری برای کار خود برخوردار نیست چگونه انتظار دارید که فضایی بانشاط در رسانه‌های عراق به وجود آید. شما یا باید صرفا برای یک جریان سیاسی خاص قلم بزنید یا اینکه این کار را رها کنید و به بازار و فعالیت اقتصادی روی آورید همانگونه که امروزه در عراق بسیاری از نخبگان سیاسی به پیشه‌ای در بازار روی آورده‌اند. پس اگر امروز مشاهده می‌کنید که فلان حزب از حمایت روزنامه‌نگاران بیشتری برخوردار است یا یک شبکه تلویزیونی کاملا برای حمایت فلان نامزد فعال می‌شود نمی‌تواند شاخص صحیحی برای صلاحیت آن حزب یا فرد باشد. اما این را نیز نباید فراموش کرد که جوانان عراق پس از سی سال محرومیت از دنیای اطلاعات و رسانه ناگهان وارد این دنیای جذاب شده‌اند و برای بهره‌گیری از این فضا بسیار انگیزه دارند. در سال‌های اخیر باوجود شدت‌ یافتن فضای ترس و ناامنی و درگیری‌های داخلی مشاهده‌ می‌کنیم که جوانان عراقی از همان دو الی سه ساعتی که برق دارند باز استفاده می‌کنند و از فعال‌ترین کاربران اینترنتی‌اند و وبلاگ‌هایشان مملو از یادداشت‌های تحلیلی و  خواندنی است.

عراق و ایران همواره قرابت فرهنگی بسیاری با هم‌ داشته‌اند و این رابطه در سال‌های پس از بعث به دلیل ازدیاد تردد میان این دو کشود بیشتر نیز شده است. مطبوعات این دو کشور را در مقایسه با هم چگونه ارزیابی می کنید و آیا این قرابت فرهنگی در رسانه‌های آنها نیز تاثیری داشته است؟
نزدیکی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها در ایران و عراق را نمی‌توان انکار کرد اما مطبوعات آنها قابل قیاس نیست. در ایران روزنامه‌هایی هستند که رسالت واقعی مطبوعاتی خود یعنی آگاهی بخشیدن را بدون هیچ گرایشی رعایت می‌کنند اما در عراق این‌گونه نیست. در عراق رسانه‌ای را سراغ ندارید که نخواهد برای یک جریان سیاسی یا اجتماعی خاصی کار نکند. اتفاقا این روزها زمان مناسبی برای مقایسه رسانه‌های دو کشور است چرا که ایران تازه بزرگترین انتخابات خود را گدرانده و عراق نیز نزدیک برگزاری آن است. البته نمی‌توان انتظار داشت که در ایران روزنامه‌ای بدون هیچ گرایشی مطلب ننویسد اما اصول روزنامه‌نگاری حرفه‌ای را تا حدودی رعایت می‌کنند اما در عراق زمانی که روزنامه‌ای را می‌خوانید انگار که بولتن سازمانی یک حزب را قرائت می‌کنید. در ایران حداقل یک نویسنده برای بیان‌ دیدگاهش که به آن اعتقاد دارد دنبال تریبون می‌گردد اما در عراق نویسنده دنبال جایی است که به او سفارش مطلب دهند. این ضعف ریشه در همان عدم اهتمام نظام حاکم به حمایت از رسانه‌های عراقی دارد.

Tuesday, December 8, 2009

شلومو ساند و انکار نژاد یهود



شلومو ساند مورخ و استاد دانشکده مطالعات شرق و آفریقای دانشگاه لندن است. او حدود ده سال عمر خود را صرف نوشتن کتاب «ابتکار مردم یهود» ( (The Invention of the Jewish People کرد. کتابی که مخالفت‌های شدید تندروهای اسرائیلی را به همراه داشت و در نهایت به خروج ساند از «حلقه تاریخ‌دانان معاصر اسرائیل» منجر شد. ساند در کتاب خود پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که امروز دیگر نه فقط برای انسان صهیونیستی بلکه در اندیشه و فرهنگ غربی از مسلمات تاریخی و علمی به حساب می‌آید. یکی از سوالات او این است که چرا مطالعات تاریخ در دانشگاه‌های اسرائیل به سه بخش جدای از هم تاریخ عمومی، تاریخ خاورمیانه و تاریخ یهود تقسیم می‌شود، گویی که بخش آخر از دیگر اقسام تاریخ جدا و مستثنی گردیده است. و چرا کتاب تورات که کتابی دینی و مقدس است امروزه به عنوان منابع رشته تاریخ در دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و حتی مدارس سکولار تدریس می‌شود. ساند می‌گوید که این نوع نگاه به تاریخ یهود باعث شده است که تاریخ وجهه‌ای مقدس و الهی پیدا کند و دیگر کسی جرات نقد و تحلیل و بررسی دقیق صحت و وثوق آن را نداشته باشد و در گذر زمان بسیار افسانه‌ها و اسطوره‌ها و خرافات عامه ‌پسند از سوی برخی سودجویان سیاسی وارد این تاریخ شده و دیگر به عنوان یک واقعیت پیش‌آمده شناخته می‌شود. ساند اعتراف می‌کند که جرات بیان و نقد تمامی این افکار دروغین در یک کتاب علمی و انتشار آن را نداشت تا اینکه به درجه استاد تمام رسیده که نوعی مصونیت علمی برای او به حساب می‌آید و برخی فشارهای سیاسی و دادگاهی را کاهش می‌دهد و یا حداقل مجازات را غیرمستقیم متوجه او می‌کند. او می‌گوید که خروج از اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک موسس اسرائیل هزینه‌های سنگینی را به دنبال خواهد داشت که حداقل آن اخراج از محافل دانشگاهی و علمی است.
این کتاب که ابتدا به زبان عبری سپس فرانسوی و انگلیسی منتشر شد هم‌اکنون به زبان عربی از سوی مرکز فلسطینی مطالعات اسرائیل (مدار) در رام‌الله در زیر چاپ است. مهم‌ترین مسئله این کتاب این است که بر خلاف اندیشه یهود نمی‌توان وجودی خاص از لحاظ هویت و ژنتیک برای قوم یهود قائل شد. دین یهود را بسیاری از اقوام و تمدن‌ها و مناطق جغرافیایی گوناگون و دور از هم پذیرفته بودند و این ویژگی تمام ادیان همچون مسیحیت و اسلام است، چه در گذشته و چه امروز. اما جریان صهیونیسم که زاییده نژادپرستی آلمانی در قرن نوزدهم و متوثر از جریان‌های نژادپرستانه آن دوره در اروپا است با استنساخ همان تجریه نازیسم یک نژاد جدید که هیچ هویت و جایگاهی در تاریخ و علوم نداشت را به نام قوم یهود خلق می‌کند و این همان ابتکاریست که عنوان کتاب به آن اشاره دارد.
ابتکار خلق ملت یهود بر دو رکن پایه‌گذاری شد که به تاریخ تورات جدید گرایش دارد و در کتاب ساند هر دو رکن زیر سوال رفته است. اولین رکن اندیشه نوستالژیک « بازگشت به سرزمین موعود» است که بر اساس افسانه‌ای در تورات شکل می‌گیرد که در سال 70 میلادی قوم یهود به دلیل شکستن بت بزرگ از آن منطقه اخراج شدند و آن دوران به نام «روزهای پراکندگی یهود» معروف است. رکن دوم دین یهود است که دیگر دینی بشارت دهنده نیست و تنها یک نژاد است که در آن روزهای پراکندگی یهود این افراد همه از یک نژاد بودند که از سرزمین کنعان(فلسطین امروزی) اخراج شدند. به اعتقاد اینان در این سال‌ها هیچ نژاد و قومی دیگر با آن انسان‌های اول که خوارج نامیده می‌شوند اختلاط پیدا نکردند و نژاد یهود همواره همان نژاد اصیل باقی ماند. شلومو ساند در کتاب خود با نقد علمی و تاریخی این دو رکن‌، این افکار را تنها برای ایجاد یک قومیت جدید می‌داند که هدف آنها بر اساس اندیشه صهیونیسم توجیه حق بازگشت یهود به سرزمین اصلی‌شان است.
در حالی که داستان «اخراج رمانتیک یهود» به گفته ساند رخ نداده است. این آن چیزی است که ساند در چندین فصل با مستندات خود به بحث آن می‌پردازد. به گفته ساند فلسطین تنها سرزمینی نبود که یهودیان در آن می‌زیستند که اینچنین بخواهند تمامی قومیت و تاریخ خود را به آن خطه نسبت دهند. یهودیان بسیاری در ایران و عراق و مصر و مناطق اطراف آن حضور داشتند که تعداد آنان از چهارمیلیون نفر تجاوز می‌کند، که مسلما از تعداد یهودیان ساکن فلسطین بیشتر است. بنابراین مساله جایگاه ویژه قوم یهود کاملا ساختگی  و افسانه است که متشابه با افسانه‌های روم باستان ساخته شد.
این بدین معناست که نظریه «دوران پراکندگی جنس یهود» هیچ اساس تاریخی ندارد و هر یهودی در سراسر جهان با دین یهود ارتباط دارد نه با قوم یهود، این در حالی است که آن رکن دوم به وجود یک ملت یهودی بر اساس یک ژن خاص تاکید دارد. ساند معتقد است که هرآنکس امروز خود را یهود می‌داند بر اساس همان بشارتی است که موسی علیه‌السلام به تمام مردم جهان از سرزمین‌ها و قبائل گوناگون می‌داد نه فقط به قوم خود. لذا نفی تبشیری بودن یهود و اینکه مختص عده‌ای اندک است باعث شده که مسیحیت و اسلام امروز در تمام نقاط جهان گسترش یابد در حالی که تعداد یهودیان بسیار اندک است، ساند این تحریف را یک خیانت در حق دین یهود و یک ایدئولوژی موهوم می‌خواند که هیچ ارتباطی به تاریخ ندارد. نویسنده کتاب دلایلی بسیار محکم می‌آورد که یهود هیچ تفاوتی با سایر ادیان تبشیری الهی ندارد و موسی پیام خود را به تمام مردم جهان خوانده است. به گفته ساند دین یهود با قدرتی تمام در مقابل ادیان دیگر قد کشید و در دوره‌ای به تمام نقاط جهان شیوع پیدا کرد. حال میزان گسترش آن بر اساس مسائل سیاسی و اقتصادی و نظامی بوده است، اما همواره بر محور بشارت و پیوستن مردم به دین یهود عمل می‌کرد. محدوده دریای مدیترانه بیشترین یهودی را به خود اختصاص می‌داد که بسیاری قبائل عربی، رومانی، بربر و حمیرایی را شامل می‌شد که این دقیقا بر خلاف اندیشه صهیونیسم است که یهود مختص یک نژاد واحد است. همچنین ساند به حضور گسترده یهودیان در حاشیه دریای خزر در قرن هشتم اشاره می‌کند که همواره سعی داشتند تا از اختلاف میان امپراطوری اسلامی و رومی برای جذب بیشتر مردم به دین خود بهره برند. یهود خزر همانانی بودند که دین یهود را به اروپای شرقی آوردند و هیچ ارتباطی به فلسطین، اقوام و نژادهای آن منطقه ندارند. ساند همچنین تلاش‌های دانشمندان اسرائیلی را مسخره می‌کند که می‌خواهند با آزمایش در DNA یهودیان یک نژاد بودن آنان را ثابت کنند در حالی که تفاوت رنگ پوست یهودیان اروپایی با یهودیان عرب کاملا این تناقض را نشان می‌دهد.
اما آن نکته‌ای که ساند بیش‌از هرچیز بر آن تاکید دارد که منجر به سیلی خوردن او در دانشگاه لندن شد این است که تعریف یک قوم و نژاد برتر به نام یهود در کنار اقوام اروپایی بر اساس هدفی سیاسی و سلطه‌جویانه بوده است که کاملا رنگ و بویی ایدئولوژیکی دارد نه تاریخی. در اینجاست که ساند به دو کتاب ریشه‌شناسی اقوام اروپایی از بندکت آندرسون و ارنست گلینر ارجاع می‌دهد که چگونه اقوام و ملل اروپایی شکل گرفتند و چگونه برخی افسانه‌ها تمدن‌هایی کاذب در طول تاریخ به وجود آورده‌اند که هیچ‌گاه پیشینه تاریخی ندارند. حال اگر مختصات یک تمدن که شامل نژاد، زبان، فرهنگ، دینی واحد و سازمانی مشخص را برای تمام اقوام جدید اروپایی بررسی کنیم می‌بینیم که بسیاری از آنان ساختگی هستند و شلومو ساند با استناد به آن دو کتاب می‌گوید که قوم صهیونیسم نیز تاریخ یهود و یهودیت را خود آفرید تا هویتی به قوم خود بخشد.
ساند در پایان کتاب خود راه‌کاری باب طبع مردمان اسرائیل برای حل منازعات منطقه نمی‌دهد و این خشم محافل صهیونیستی را علیه او بیش از پیش کرد. او در مناظره‌ای که در دانشگاه لندن داشت نیز این را تکرار کرد که من در ذهنم اتوپیا نمی‌سازم و به نظرم راه حل منازعات منطقه پذیرش حضور دو دولت رسمی فلسطین و اسرائیل است علارغم ظلم تاریخی که در حق مردم فلسطین روا شده است، اما باید شرایط را پذیرفت. ایجاد یک دولت واحد فلسطین در آن منطقه ذاتا و اخلاقا به حق است، اما شدنی نیست و نمی‌توان دو گروه کاملا متضاد را راضی کرد که در کنار هم زندگی کنند.
مآخذ:

Monday, December 7, 2009

روابط جدید سه گانه إيران - حماس - حزب الله

روز شنبه طارق‌الحمید در سرمقاله خود در روزنامه الشرق الاوسط به چند نکته اشاره کرد. اول آنکه دیدار اخیر سعید جلیلی دبیر شورای امنیت ملی ایران و موسی ابومرزوق نائب رئیس دفتر سیاسی حماس و همچنین سخنان اخیر سید حسن نصرالله در ارتباط با گسترش فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. دوم آنکه جهان عرب و حتی سوریه فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تحریم می‌کند و مردم باید منتظر تشدید بحران در منطقه باشند چرا که تصویب قطعنامه اخیر شورای امنیت علیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران منجر به تحریک فعالیت‌های نظامی حزب‌الله و حماس شده است. در زیر کامنت‌هایی را که در جواب این سرمقاله نوشته‌اند می‌خوانیم:
مازن حسن شاهین از عربستان سعودی: « در سایه کوتاهی‌ها و بی‌توجهی‌های اعراب به حماس هیچ‌کس نباید از چرایی همکاری حماس با ایران گله کند.»
ندا محمود از کانادا: « در ابتدا باید به آقای طارق بگویم که سوریه نیز از حامیان و هم‌پیمانان ایران است. نکته دوم که همواره مورد غفلت نویسندگانی همچون طارق‌الحمید قرار می‌گیرد آن است که هم‌پیمانان ایران هرچند کم اما قدرتمند هستند. امروز سید حسن نصرالله نه به عنوان رهبر حزب‌الله بلکه در جایگاه یک رئیس‌جمهور یا حتی رهبر یک کشور سخن می‌گوید. سکوت احزاب لبنان در مقابل خلع سلاح حزب‌‌الله به دلیل این قدرت است. رهبران حماس نیز با وجود ادعای تشکیلات خودگردان، به عنوان سران اصلی فلسطین و منتخب مردم در محافل بین‌المللی حضور می‌یابند، همان‌گونه که ابومازن به نام سخنگوی دولت فلسطین پا به خاک ایران می‌گذارد.»
مصطفی ابومازن از عربستان سعودی: « برخلاف نظر نویسنده که رابطه یک حزب همچون حزب‌الله یا حماس با کشوری دیگر را خیانت تلقی می‌کند باید بگویم که اتفاقا این روابط در دیپلماسی یک کشور کاملا عادی و حتی سودمند است همانگونه که سایر احزاب لبنان همچون الکتائب، القوات و المستقبل با برخی کشورهای عربی و غربی داد و ستد دارند. پس فعال بودن روابط خارجی یک حزب نه تنها به ضرر یک کشور بلکه به منفعت آن است. لکن نویسنده به دلیل کینه‌های درونی و حساسیت‌ خود نسبت به ایران و سوریه و حزب‌الله و حماس این روابط را در کل زیر سوال می‌برد.»
سالم عتیق از آمریکا: « اگر به گفته نویسنده احزاب لبنان در مقابل مقاومت و خلع سلاح حزب‌‌الله صف کشیده‌اند پس سخن سعدالحریری نخست‌وزیر لبنان مبنی بر اینکه مقاومت حق اهالی لبنان است را چگونه توجیه می‌کنید؟ دیگر چه کسی مانده که بخواهد سهم بزرگ حزب‌الله را در مقاومت و دفاع از خاک لبنان انکار کند؟ و سوال آخر آنکه اگر حزب‌الله به حد کافی از سوی همسایگان عرب خود حمایت می‌شد باز پای ایران به میان می‌آمد؟ پس با این توضیحات دیگر چرا حمایت‌های ایران را دخالت فرض می‌کنیم؟»
سلیم حسین یاسین از فرانسه: « فقط به عنوان یک سوال این نظر را مطرح می‌کنم نه بیشتر و آن اینکه بحران‌های اخیر خاورمیانه به دلیل وابستگی همه‌ جانبه کشورهای منطقه به نظام سرمایه‌داری است که با انتقال موج بحران اقتصاد جهانی از غرب به شرق این بحران تشدید شد. حال اگر ایران بخواهد با فشار سیاسی و نظامی علیه اسرائیل یا آمریکا خود را از این وابستگی اقتصادی نجات دهد در این میان این اعراب هستند که ازبین می‌روند. پس قلم‌های ما چرا بدون فکر این‌گونه علیه ایران موضع می‌گیرند؟»
صالح الوهبی از آمریکا: « روابط سه گانه ایران – حماس – لبنان روز به روز در حال تقویت و گسترش است. در دیدار محرمانه دمشق نه تنها نماینده حماس بلکه حسین خلیل نماینده سید حسن نصرالله و علی حسن خلیل نماینده تشکیلات امل لبنان نیز حضور داشتند تا آخرین فعالیت‌های مشترک خود را بررسی کنند.»
عبداللطیف بن احمد از مغرب: « همه نویسندگان و کارشناسان سیاسی عرب خود را درگیر این کرده‌اند که آیا ایران سلاح هسته‌ای دارد یا نه در حالی که در کنار خود اسرائیل را با 200 کلاهک هسته‌ای نمی‌بینند؟ آیا تا کنون خوانده‌اید که یک روزنامه عربی بپرسد کارشناسان آژانس اتمی که هر از گاهی به ایران سفر می‌کنند تا فعالیت‌های هسته‌ای آنجا را گزارش دهند تا کنون شده است که یک بار به اسرائیل بروند و یا حتی از او سوال کنند که با این همه تسلیحات هسته‌ای چه می‌کند؟ من با وجود غفلت اعراب و گم کردن دشمن اصلی، حق کامل را به حماس می‌دهم که بخواهد با ایران و حزب‌الله مشارکت کند چرا که هدف بزرگ آنان نابودی اشغال‌گر اصلی و بازستاندن حق محرومین است.»
خلف الحبردي از فرانسه: « نظام‌های عربی آنقدر بی‌کفایت بوده‌اند که دشمن صهیونیستی امروز اندیشه انسان عربی را چنان تحت تاثیر قرار داده است که هرگونه خیانتی یا ظلمی در جهان را توجیه می‌کند. از سویی دیگر این بی‌کفایتی به آنجا رسیده است که کشوری مثل ایران از فاصله‌های دور به جنگ با اسرائیل می‌پردازد و تشکیلات مردمی همچون حماس و حزب‌الله را هدایت می‌کند. اما این نظام‌های فشل بدون نگاهی استراتژیک در مقابل این مقاومت مردمی قرار می‌گیرند.»

Saturday, December 5, 2009

حساب حوثی ها از زیدی ها جداست



اشاره: یکشنبه هفته گذشته روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندن در سرمقاله خود با عنوان «آیا حوثیون ایرانی هستند یا این تنها یک ادعاست؟» به دنبال اثبات رابطه حوثیون یمن با ایران پرداخت. در این یادداشت که توسط عبدالرحمن الراشد مدیر شبکه العربیه و سردبیر سابق الشرق الاوسط نوشته شده بود، در نهایت بیان شد که شعارها و نوع پوشش و اندیشه‌های حوثیون نشان می‌دهد که آنها کاملا منطبق بر ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران عمل می‌کنند و این خود مهمترین دلیل بر وابستگی آنهاست.
بیش از 30 پانوشت (کامنت) برای این نوشته در سایت اینترنتی الشرق‌الاوسط درج شده است که برخی از آنها را با هم مرور می‌کنیم:
حیدر الهلالی از ایرلند نوشته است که چنین ادعاهایی آن هم از سوی نویسندگان معلوم‌الحالی چون عبدالرحمن راشد باز همچون گذشته می‌خواهد سیاست‌های ضدمردمی دولت‌های عربی را با فرافکنی توجیه کند. سوال این است که ایران با فرض دخالت او در درگیری‌های یمن جز ناامن کردن مرزهای خود و کدورت دیپلماسی خود با عربستان به چه خواهد رسید؟
این انکارنشدنی است که عربستان و دولت یمن به دلیل کینه‌های طایفی خود با شیعیان این آتش را برانگیختند. حوثیون متهم به همکاری با ایران نیستند، آنان امروز متهم‌اند که چرا شیعه‌اند.

هشام الحائلی از فرانسه نوشته است که دلیل اصلی شکل‌گیری اختلافات یمن سیاست‌های داخلی رئیس‌جمهور یمن است که منجر به عصبانیت شیعیان شد. فساد مالی و اخلاقی حاکمان یمنی و تحریم مردم شیعه از یارانه‌های دولتی نمومه‌های این سیاست‌های غلط است. امروز حوثیون نقش حزب‌الله در لبنان و سپاه بدر در عراق را بازی می‌کنند تا از مظلومیت شیعه دفاع کند در حالی که دولت یمن باز با بی‌تدبیری خود به جای گفتگو و حل مشکلات آنان آتش اختلافات و کینه‌ها را بیشتر می‌کند.

شیرزاد جوهر خضر از اربیل عراق کشورهای عربی را این‌گونه توصیف کرده است که آنان تا با گروهی مخالف خود مواجه می‌شوند برای توجیه فساد و ظلم خود آن گروه را متهم به وابستگی به کشورهای خارج می‌کنند. باید به آقای علي عبدالله صالح رئیس‌جمهور یمن گفت که اینان که می‌بینی با تو می‌جنگند فرزندان خاک کشور تو هستند نه نظامیان ایران یا نمایندگان شیعه بر روی زمین که اینچنین سخت مقابل آنان ایستاده‌ای.

فادی نون از بیروت می‌گوید علی صالح، زمانی که خود را مقابل مشکلات داخلی بسیار و حل‌نشدنی یمن دید با تحریک حوثیون علیه عربستان جنگ را در جمهوری یمن به راه انداخت و خود با کناره‌گیری و مظلوم‌نمایی تنها به مشاهده کشتار آنان پرداخت.
فادی نون همچنین علی صالح را حاکمی سرمایه‌دار خواند که تنها در نظام سلطنتی او یمنی‌های جنوبی که انسان‌هایی سرمایه‌دار بودند راه پیدا می‌کردند و هیچ‌گاه به مردمان محروم شمال یمن کمک نمی‌کرد چرا که آنان شیعه مذهب بودند. حتی در نحوه توزیع منابع و سرمایه‌های ملی میان اهل شمال و جنوب آشکارا تبعیض قائل می‌شد. حوثیون ساکنان شمال یمن و همسایگان عربستان سعودی هستند که به عنوان گروه‌های مخالف دولت برخواستند و علی صالح برای حفظ نظام سیاسی خود و همچنین اثبات کفایت خود در مقابل آمریکا عربستان را به جنگ فراخواند تا مخالفین خود را این‌گونه کنار بگذارد.

محمد حیدر از عربستان در گفت و شنود شرکت کرده بود. او اتهام همدستی حوثیون با ایران را در صورت صحت نشانه ضعف یک دولت خواند که نمی‌تواند مخالفان خود را تحمل کند و آنان مجبور به گرفتن کمک از دیگران می‌شوند. در نگاه او نظام‌های عربی همواره به جای شنیدن صدای مخالف از ابزارهایی همچون زندان و شکنجه و کشتار و جریمه و تحریم‌ استفاده کرده‌اند. محمد حیدر با وجود آنکه خود از عربستان است اما حضور تعداد بی‌شمار تانک و هواپیما و نفربر سعودی برای مقابله با یک گروه مخالف داخلی را ناشی از ترس نظام‌های موروثی عربی دانست که آینده موروثی بودن خود را در خطر می‌بینند.

إبراهيم علي عمر از سوئد در مورد مقاله نوشته بود که آقای عبدالرحمن راشد با تمام تجربه درخشان روزنامه‌نگاری خود می‌پرسد که آیا حوثییون ایرانی هستند یا نه. سوال من این است که چرا هر حرکتی که برای مطالبه حق و بهبود وضع معیشتی مردم در منطقه رخ می‌دهد به عنوان دشمن با تروریسم یا ایران تمام می‌شود؟ رابطه حوثییون با ایران همچون رابطه امین جمیل با اسرائیل در زمان جنگ لبنان یا همچون رابطه حماس و حزب‌الله با ایران است. رابطه‌ای بر اساس منافع و امتیازهایی که دو طرف برای هم قائل می‌شوند. حال ممکن است که تمام این امتیازها مادی نباشد و برخی امتیازها بر اساس باورها و اعتقادات آن نظام تعریف شود. حوثییون یمنی‌الصل هستند و در این هیچ شکی نیست و هر حزبی به جای آنان بود و ظلم صورت گرفته را مشاهده می‌کرد به‌ پا می‌خواست. رابطه حوثییون با ایران نیز بر اساس همان منافع است. چرا به جای آنکه این اندازه به ایران بتازیم به کشورهای عربی خود نگاه نمی‌کنیم که در مقابل این کشتار وقیحانه سکوت کرده‌اند.

اکرم الکاتب از فرانسه با بی‌اطلاع خواندن نویسنده مقاله از جریان‌های سیاسی یمن دو گروه زیدی‌ها و حوثی‌ها را از هم جدا می‌کند. او با استناد به مقاله‌ای از مشاری الذایدی با عنوان«حوثی‌ها را با زیدی‌ها اشتباه نگیرید» می‌گوید که همه با مشاهده تصاویر حوثی‌ها از شبکه‌های تلویزیونی عکس‌های آیت‌الله خمینی و سید حسن نصرالله و شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل می‌بینند. از سویی دیگر حوثی‌ها از جمله رهبر آنها حسین بدر در حوزه‌های علمیه قم و نجف سال‌ها حضور فعال داشتند. پس نمی‌توان گفت که این‌چنین اندیشه‌ای از دل یک گروه زیدیه به وجود آمده است. حوثی‌ها به اصل ولایت فقیه اعتقاد دارند و شیعه اثنی‌عشری هستند. پس رابطه آنان با ایران بر اساس نوع اندیشه عدالت‌خواه انقلاب اسلامی یک رابطه معنوی است همچون رابطه حزب‌الله لبنان با ایران.

Thursday, November 12, 2009

فلسطينيان48 در گزارش گولدستون


محمد أبو شريفة
مترجم: نعیم شرافت
در نهایت دیپلماسی‌های رفع اتهام رژیم صهیونیستی در برابر گزارش گلدستون شکست خورد و اسرائیل به عنوان متهم ردیف اول جنایات ضدبشری در جنگ‌های اخیر غزه در محافل بین‌الملل شناخته شد و سازمان ملل با وجود فشارهای فراوان کشورهای غربی بررسی این گزارش را شروع کرد.
در میان تمام اتهام‌های وارده بر نیروهای نظامی اسرائیلی در گزارش گلدستون، از کشتار و خون‌ریزی و تجاوز به حقوق مردم غزه و تعدی از قوانین انسانی اولیه بین‌المللی در مورد کودکان و زنان و سالخوردگان، نکته قابل توجه در این گزارش میزان فعالیت‌های گسترده نژادپرستانه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان 48 بود. تا آنجا که یک فلسطینی 48 در تمام قوانین شهروندی به عنوان یک شهروند جنایت‌کار شناخته شده که شهروندان یهودی باید از او دوری کنند. این رویکرد خودبرتربینی نازی‌صفت در تمام ارگان‌های دولتی و رسمی شهر قدس وجود دارد. فلسطینی 48 همان فلسطینی ساکن اراضی اشغالی است که به موجب قانون مصوب 1948 به عنوان شهروند اسرائیلی حق سکونت در زمین‌های خود و بهره‌مندی از حقوق شهروندی را دارد.
نژادپرستی و تبعیض
حضور گسترده رسانه‌ها و پیگیری شدید مردم در مسئله غزه منجر شد که گزارش گلدستون از موضوع ستم‌های رواشده علیه فلسطینیان 48 نگذرد و آنچه که از آن به نژادپرستی و تبعیض یاد کرده است را در بند 111 گزارش خود بیاورد: « به کمیته تحقیق و تفحص گزارش‌هایی رسیده است که نشان می‌دهد حکومت اسرائیل دست به سرکوب گرو‌ه‌ها و افراد فلسطینی ساکن قدس می‌زند. منظور فلسطینیانی است که با انجام عملیات نظامی علیه غزه مخالفت می‌کردند، هر چند که عده کمی نیز از این فلسطینیان به حمایت و همکاری اسرائیل پرداختند».
گزارش گلدستون ادامه می‌دهد: «مخالفت‌های مردمی فلسطینیان شهروند اسرائیل به یک جریان اصلی در شهر قدس تبدیل شده بود نه اینکه بخواهد در حاشیه باشد، اما مخالفان برای ابراز مخالفت خود بسیار تحت فشار قرار می‌گرفتند».
«بایکوت مخالفان در اعتصاب‌های مردمی در نهایت به دستگیری و شکنجه سخت 715 نفر در سرزمین‌های اشغال شده و قدس شرقی انجامید. در ابتدا این‌گونه تظاهر می‌کردند که هیچ‌ مزاحمتی متوجه معترضین نمی‌شود، اما برخلاف گفته آنان بی‌رحمانه‌ترین ستم‌ها را بر مخالفان روا داشتند، این در حالی بود که حدود 34% از دستگیرشدگان دارای سن کمتر از 18 سال بودند. البته کمیته تحقیق و تفحص به این توجه دارد که دستگیرشدگان تعداد کمی از کل جمعیت معترضین بوده‌اند. اما کمیته به رژیم صهیونیستی هشدار می‌دهد که نیروهای امنیتی او باید حقوق شهروندان را در نهایت احترام رعایت کنند، بدون تبعیض، چرا که رویکرد مانیفست حقوق بشر در بخش حقوق مدنی و سیاسی این است که بر اساس آزادی بیان انسان‌ها برگزاری چنین تجمع‌های اعتراضی آرام حق شهروندان می‌باشد.»
کمیته تحقیق و تفحص نگرانی خود را از آنچه پلیس رژیم صهیونیستی با روش‌های سرکوب، دستگیری و شکنجه مخالفان پیش گرفت در بند 112 گزارش این‌گونه نشان می‌دهد: «کمیته با مشاهده گزارش‌های به دست آمده از آزار جنسی و شکنجه‌های بدنی مخالفان از سوی پلیس اسرائیل بسیار نگران شد، چرا که در پشت این جنایات روحیه نفرت‌آور نژادپرستی مشاهده می‌شود که باعث گردیده نیروهای امنتیتی اسرائیل به راحتی تمام، حتی به زنان و کودکان دستگیر شده رحم نکند و آنها را آزار جنسی دهد. ماده 10 مانیفست حقوق بشر می‌خواهد که با درماندگان به گونه‌ای برخورد شود که بتوانند با آزادی تمام از حقوق انسانی بهره‌مند شوند و کرامت ذاتی بشری آنها لگدمال نشود.»
گزارش بر روش‌های تبعیض نژادی رژیم صهیونیستی در برخورد با فلسطینیان 48 متمرکز می‌شود و در بند 113 می‌آورد: «از میان معترضان سیاست‌های اسرائیلی، شهروندان اسرائیلی فلسطینی‌الاصل دیده می‌شدند که حکومت به بدترین شکل با نگاهی تبعیضانه با آنها برخورد می‌کند. عنصر تبعیض و برخوردهای غیرمنصفانه نسبت به شهروندان اسرائیلی فلسطینی‌الاصل در مقایسه با شهروندان یهودی بر اساس گزارش‌های وارده کاملا محرز است. این مسئله است که نگرانی ما را دوچندان می‌کند».
گروه گلدستون همچنین از وجود عقده‌های شخصی در نحوه برخورد نیروهای امنیتی پرده برمی‌دارد. در بند 114 از گزارش بیان‌شده است: « برخوردهایی که از سوی تشکیلات امنیتی اسرائیل گزارش شده، دلالت می‌کند بر وجود کارهایی از روی عقده‌های سیاسی و شخصی که منجر به ایجاد فضایی امنیتی و بسته در داخل اسرائیل شده است. نگرانی کمیته از آنجا است که در آینده نوعی شاباک ( General Social Survey = GSS  ) به معنی پاک‌سازی اجتماعی عمومی در منطقه رخ دهد، که در آن بدون وجود هیچ قانون نظارتی و هیچ‌گونه التزامی با فعالیت‌ها و جریان‌های سیاسی کاملا سلیقه‌ای و سلبی برخورد شود».
تحت عنوان «تاثیر حملات موشکی گروهک‌های مبارز فلسطینی بر شهروندان جنوب اسرائیل » گزارش گلدستون در بند 110 می‌آورد: «کمیته همچنین مشاهده کرد که به خاطر حملات جزئی موشکی فلسطینیان بر سر شهروندان اسرائیلی در مقابل هزاران موشک اسرائیلی پرتاب شده بر غزه، 460 میلیون دلار از طرف آمریکا برای جبران خسارات وارده بر اسرائیل از 2005 تا 2011 پرداخت شده است. طبق بررسی‌های کمیته به دلیل نبود هیچ نظامی برای تعیین میزان هزینه خسارات در جنگ‌ها و نحوه تخصیص و توزیع آن، پول‌های هنگفتی در جیب سران سیاسی اسرائیلی و شهروندان یهودی رفته که ذره‌ای از آن برای فلسطینیان ساکن روستاهای اطراف قدس و سرزمین‌های اشغالی صرف نشده است در صورتی که آنان بیشتر مورد حمله موشک‌های نظامیان غزه قرار می‌گرفتند».
بنابراین می‌توان در گزارش گلدستون نوعی درخواست رعایت حقوق شهروندان فلسطینی ساکن اراضی اشغالی به نام فلسطینیان 48 را مشاهده کرد. در این گزارش جایگاه این فلسطینیان به عنوان صاحبان اصلی این سرزمین‌ لحاظ شده است نه تنها شهروندانی هم‌سطح یهودیان. به گفته این گزارش بیان رعایت اصول دموکراسی جوابگوی مشکلات فلسطینیان نیست چرا که هیچ‌گاه نمی‌توان انتظار داشت مطالبات اصلی این مردمان توسط نظام صهیونیستی حاکم جواب داده شود.
مشروعیت‌ یافتن قوانین فاشیست
سخن از رشد بی‌رویه نژادپرستی داخل جامعه و تشکیل موسسه‌ای رسمی برای آن در رژیم صهیونیستی مسئله جدیدی نیست اما پافشاری بر آن در مدت 60 سال منجر به مشروعیت و قانونی شدن آن شده است به طوری که به روشنی تمام حقوق و مالکیت‌های مادی و معنوی فلسطینی‌ها زیر سوال می‌رود و هیچ‌ کسی نیز جرات اعتراض ندارد. این فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی، در دوره‌ای از سال 1948 تا 1966 شاهد تحولات اساسی و ماهوی در قانون خود در چند مرحله بوده‌اند. قانون مصوب بریتانیا در سال 1945 خود ناقض اصول اولیه عدالت میان تمام شهروندان بود اما تا 1966 دیگر حتی بیان شهروند فلسطینی‌الاصل در قوانین دیده نمی‌شد و کلمه شهروند در قانون تنها به معنای شهروند یهودی یا یهودی‌زاده بود. تا آنجا که از اختیارات فرمانده نظامی آن شد که به موجب بندهای 109 و 111 قانون، می‌توانست حقوق شهروندی اعراب روستایی را نفی کند و یا آنان را به دست پلیس بدهد و یا اینکه آنان را در خانه‌شان یا زندان‌های حکومتی حبس اجباری کند. به موجب این قانون به صلاحدید حاکم وقت می‌توانند مردان شهروند عرب را  تا زمانی نامحدود از سرزمین‌های اشغالی تبعید کنند و زنان و فرزندان آنان را به کار گیرند. در مقابل هرکدام از بندهای این قانون حق اعتراض وجود ندارد و در صورت مشاهده هرگونه مخالفتی فرد مجبود به ترک وطن می‌شود. اما در مقابل، قاضی دادگاه حق صدور هرگونه حکمی برای میزان مجازات و جریمه افراد دارد و برای آن هیچ ضابطه‌ای تعریف نشده است.
قوانین شرعی مصوب کنیست اسرائیل نیز با هدف خلع مشروعیت حضور فلسطینیان 48 تصویب شده است، به گونه‌ای که حق رای‌ دادن یا دستیابی به مزایای تخصیص یافته برای یک شهروند اسرائیلی را در قبال خدمات نظامی و اداری او می‌پردازند و در صورت عدم تمکین به خدمت برای رژیم صهیونیستی از این مزایا و حقوق محروم می‌ماند. در قانون کنیست تصریح شده است که بخش‌های مدیریتی و وزارتی باید در دست یهودیان باشد. تمامی این قوانین شبه فاشیستی شامل حال خانواده‌های معارض با نظام نمی‌شود.
اما در تاریخ 28/5/2008 ، کنیست اصلاحیه نهم قانون را پذیرفت. به موجب این اصلاحیه رژیم صهیونیستی دیگر حق سلب هویت شهروندی را نیز از متهمین به استنکاف از پیروی از نظام حاکم را دارد. بر اساس این قانون دادگاه امور اداری رژیم صهیونیستی به خواسته وزیر کشور، هویت شهروندی و شناسنامه‌ای بسیاری از فلسطینیان 48 را سلب و مردان آنان را اخراج کرد. به موجب این قانون فرد دیگر امکان تابعیت هیچ کشوری را نخواهد داشت.
جریان صهیونیسم برای تحقق اهداف بنیادی طراحی شده توسط دیوید بن گوریون در سال 1948، از انجام هرگونه عملی ابایی ندارد. در همان سال 1948 میخائیل زوهر فرمانده نظامی رژیم صهیونیستی وقت گفت: « از عملیات تروریستی، دستگیری مخالفان و ایجاد ترس در میان فلسطینیان، مصادره زمین‌های آنان و قطع خدمات و مزایای شهروندی و اجتماعی آنان بهره می‌گیریم تا آن روز که تمامی مناطق عرب‌نشین از ساکنان عرب خالی شود». و در تاریخ 4/4/1969 روزنامه صهیونیستی هآرتس به نقل از موشیه دانا کارشناس مرکز مطالعاتی حیفا نوشت: « با دیوید بن گوریون از شهر خارج شدیم و نفئال ایلون چند مرتبه از او پرسید با اعراب ساکن زمین‌های اشغالی چه باید کرد؟ بن گوریون با دستش اشاره کرد که باید همه آنان را اخراج کنیم». همچنین روزنامه نیویورک تایمز در 32/10/1979 سخنانی از اسحاق رابین را چاپ کرد که در آن آمده بود: « چنان باید با ساکنین عرب برخورد کنیم که در آینده چیزی جز چند هیزم‌شکن و کارگر آشپزخانه از آنان نماند».
این نگاه تا امروز نیز ادامه دارد و چنین سخنانی همچنان بر زبان وزرا و سران ارشد صهیونیستی تکرار می‌شود. آنان به دنبال نابودی واژه «فلسطینی 48» هستند تا دیگر هیچ مزاحم و مخالفی برای اجرای سیاست‌های جنگ‌طلبانه آنان نباشد.

Wednesday, November 11, 2009

افزایش نامحسوس آمریکایی در افغانستان






فرید زکریا در کنار هنری کسینجر

 دیک چنی معاون اول جرج بوش رئيس جمهور سابق آمريکا، باراک اوباما را به تردید در مورد مسئله افغانستان متهم کرد. او از اوباما خواسته است به سرعت جنگ با نیروهای طالبان را از سر گیرد. اما سوال این است که اوباما برای اثبات شجاعت و ایستادگی خود در جواب چنی چه دلیل موجهی خواهد آورد؟ در این فاصله که همه منتظر اعلام استراتژی جدید کاخ سفیداند، تحلیل‌ها و مقالات راهبردی فراوانی در رسانه‌های جهان دیده می‌شود که به نوعی به آینده‌نگری و آینده‌نگاری سیاست‌های آمریکا در افغانستان می‌پردازند.
فرید زکریا دبير هفته‌نامه نيوزويك در مقاله‌ای اختصاصی برای الشرق‌الاوسط با عنوان «بیایید پیش از افزایش نیرو تامل کنیم» به تحلیل آینده نظامی و سیاسی آمریکا در افغانستان پرداخته است. او در جواب خواسته چنی می‌گوید:« این زشت نیست که اوباما بخواهد مدتی را پیش از شروع جنگ صرف آشنایی با شرایط منطقه و فرصت‌های موجود کند و بر آنچه در افغانستان پس از انتخابات می‌گذرد مسلط شود. حالت خطرناک آن است که اوباما سریع تسلیم گفته نسنجیده و بر پایه اطلاعات اشتباه دیک چنی شود.»
فرید زکریا سوال اساسی خود را این‌گونه مطرح می‌کند که:« آیا برای بار دوم نیاز به افزودن نیروهای نظامی در افغانستان است یا نه؟»
تعداد نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان در ماه ژانویه 2008 به بیش از 26607 نفر می‌رسید. و در خلال شش ماه پس از آن، این تعداد به بیش از 48250 نفر رسید. این در حالی بود که بوش رئیس‌جمهور آن موقع در توضیح سیاست افزایش نیرو گفته بود: « این افزایش نیرو بسیار آرام و نامحسوس خواهد بود!». لذا بر پایه این سیاست هر‌آنچه باید برای مقابله با درگیری‌ها به کارگرقته شود استفاده شد و تمام نیروها موظف شدند تا به جنگ با طالبان آماده شوند و از مردم افغانستان حمایت کنند و ارتش و پلیس افغانستان را حمایت و تقویت کنند و برای توسعه روزافزون آن منطقه یاری کنند.
در ژانویه 2008 بر اساس این سیاست 3000 سرباز به دستور بوش روانه افغانستان شدند، دقیقا در همان روزهایی که تازه اوباما به ریاست‌جمهوری رسیده بود. البته اوباما نیز بر اساس همان گفته خود در روزهای انتخابات که جنگ افغانستان را ادامه خواهد داد به روش و منشی دیگر در طول ده ماه گذشته تعداد نیروها در افغانستان را به 3برابر تعداد قبل رساند. افزایش 40 هزار نفری سرباز آمریکایی در زمان اوباما یعنی رشد 300درصدی نیروهای آمریکایی در سال 2008 ( این در حالی است که در سال 2008 تنها 20هزار سرباز در عراق افزوده شد).
به گفته زکریا هرکسی از مشاهده این سیاست افزایش نیرو در افغانستان پی‌خواهد برد که تا کنون نیروهای نظامی آمریکایی حضورشان سودی برای آمریکا نداشته است.
ژنرال استنلی مکریستال، کسی است که در تابستان امسال توسط اوباما برای فرماندهی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان انتخاب شد. او در ابتدا تمرکز بر تعداد نیروهای نظامی را کنار گذاشت و گفت: «نیاز فوری ما برای اصلاح اساسی استراتژی و مسیر تفکر و اجرای به آن احساس می‌شود». و این جملات از بخش سوم خاطرات اوست که در 66 صفحه نوشته شده است. اما در این فاصله اخیر که اوباما در صدد اتخاذ استراتژی جدید است مکریستال نیز همچون دیک‌چنی به خاطر شرایط بحرانی پس از انتخابات افعانستان، اصرار بر افزایش تعداد نیرو را دارد.
فرید زکریا برای دستیابی به راهبرد نظامی صحیح در منطقه برای نیروهای آمریکایی به مطالعه و تامل بر «جنگ وانات» تاکید می‌کند. در 13 ژانویه 2008، تعداد زیادی از نیروهای جریان طالبان در روستای وانات در جنوب شرقی افغانستان نظامیان آمریکایی را  محاصره کردند. پس از گذشت ساعات اندکی از کشتار شدید، تعداد نیروهای آمریکایی تنها به نه نفر رسید. این بزرگترین کشتار آمریکایی‌ها در یک درگیری در سال‌های اخیر بود. تام رکس روزنامه‌نگار سابق واشنگتن‌پست و کارشناس نظامی در این حادثه به این نکته اشاره کرد که وانات منطقه کوهستانی است که تعداد ساکنین بومی در آن بسیار اندک و بیشتر آنها دشمنان نیروهای بیگانه‌اند. و سوال این است که : «چرا دستمان را داخل کندوی زنبور می‌بریم؟».
در آن موقع بود که مکریستال نیروهای آمریکایی را از وانات خارج کرد.  گریگ جاف نویسنده واشنگتن پست پس از یک سال گذشت از حادثه وانات نوشت: «عقب‌نشینی از منطقه طالبان بیشترین حاصل را برای رهایی از تهدیدهای منطقه داشت. در هفته‌های پیاپی گذشته، فرماندهان آمریکایی به این نتیجه رسیده‌اند که باید در شش مایلی خارج از روستای وانات بین شهروندان افغانی منطقه و نیروهای طالبان کمین کنند تا حوادث کشتار سال گذشته تکرار نشود». زکریا بر اساس گفته گریگ جاف تحلیل می‌کند که آمریکا می‌تواند به نیروهای طالبان مهلت دهد تا نیروهای خود را در میان ساکنان افغانی در مناطق دوردست مستقر کنند. این باعث می‌شود پس از گذشت زمان و شدت‌یافتن مشکلات و کمبودهای منطقه، شهروندان کینه طالبان را به دل گیرند و از هر فرصتی برای انتقام از آنان استفاده کنند. در این هنگام نیروهای ناتو می‌توانند وجهه روشن و مقبول طالبان را در میان مردم افغان تیره کنند نه اینکه با افزایش تنش و ایجاد فاصله طالبان با مردم بر محبوبیت آنان بیافزایند. به گفته زکریا مناطق دوردست این فرصت را به آمریکا می‌دهد که برای مبارزه با تروریسم – که هم‌اکنون وظیفه ژنرال بایدن است- به نتیجه مطلوب رسد.
زکریا اشاره به دیدار خود از فرماندهان نظامی آمریکا در افغانستان می‌کند و از قول آنان می‌گوید که: «تعداد نیروهای سابق برای انجام عملیات نطامی علیه طالبان کافی بود و افزایش 40هزار نیرو توسط مکریستال کاری بیهوده و هزینه‌بر بوده است.»
هنری کسینجر در مقاله اخیر خود با عنوان «افغانستان و فرصت‌هایی برای نظام جهانی» نیز با رد پیشنهاد مکریستال از اوباما خواسته است که به انتخاب راه میانه‌ای برای افزایش تعداد نیروها روی آورد. او این‌گونه مساله را تحلیل کرده است که پذیرش خواسته مکریستال منجر به خدشه‌دار شدن وجهه صلح‌طلب اوباما شده و در پایان جنگ افغانستان به نام جنگ اوباما در تاریخ ثبت خواهد شد. اما اگر افزایش تعداد نیروها را به طور کامل رد کند امکان شکست نطامی و آینده‌ای دراماتیک برای نظام سیاسی آمریکا پیش‌بینی می‌شود. پس راه چاره برای اوباما اتخاذ استراتژی میانه است به این شکل که تعداد نامحسوسی از نیروها را افزایش داده تا حساسیت برنیانگیزد و در مقابل تمام تلاش خود را برای پیروزی در عملیات نظامی علیه طالبان و آشوبگران افغانی به کار گیرد.
انتقاد کسینجر از پیشنهاد مکریستال نیز به دلیل اتفاقات اخیر منطقه و نفوذ طالبان به خاک پاکستان گفته شده است که باعث گردیده نیروهای طالبان و ضدآمریکایی‌ها فعال‌تر شوند و در نهایت لطمه بزرگ به آمریکا وارد شده و این آمریکاست که فدایی جنگ‌های مرزی طالبان و پاکستان می‌شود. او سیاست افزایش نامحسوس نیرو را بر اساس مدل 1953 آمریکا در کره دانست و گفت: « افزایش تدریجی ملایم نیرو در مقابل، خروج تدریجی و ملایم را به همراه دارد به طوری که شما می‌توانید همواره حضور خود را حفظ کنید. در این مدل شما هم حضور دارید هم ندارید. اگر بر سر مسائل داخلی و شدت‌گرفتن آشوب‌های مخالفین اوضاع بحرانی بر کشور حاکم شود کسی شما را مسئول نمی‌داند در حالی که شما همچنان در منطقه حضور دارید.»

Monday, November 9, 2009

روزشمار جهان : 5 نوامبر


اولین اخطار اتمی کره شمالی
uploadpic.org - click to view full image
سال 2003 رئیس دولت جمهوري خلق كره شمالي در بیانیه‌ای اعلام کرد مصوبه سازمان ملل مبنی بر تایید برنامه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را رد می‌کند. او این مصوبه را فاقد ضمانت اجرایی دانست و سازمان ملل را ابزار دست آمریکا خواند. این بیانیه اولین اخطار کره شمالی برای انجام آزمایش اتمی بود.

صدور حکم اعدام صدام
uploadpic.org - click to view full image
سال 2006 در دادگاهی درعراق به ریاست عبدالرحمن رئوف که در زمان نظام بعث زندانی بود، صدام حسین رئیس‌جمهور سابق عراق در اتهام قتل 148 عراقي در سال 1982 مجرم شناخته و به اعدام محكوم شد. صدام هنگام قرائت حکم فرياد می‌زد:«زنده باد مردم، مرگ بر دشمنان مردم ـ زنده باد ملت سرفراز، مرگ بر دشمنان اين مردم» 

اوباما انتخاب شد
uploadpic.org - click to view full image
اوباما از ساعات اولیه امروز دست کم در 26 ایالت با مجموع 338 رأی هیئت انتخاب کننده پیروز شده بود که وی را به مراتب بالا تر از مرز 270 رأی لازم  هیئت انتخاب کننده قرار می‌داد.  پیش از اعلام نتایج نهایی سناتور جان‌ مک‌کین نامزد جمهوری‌خواه انتخابات در تماسی تلفنی به اوباما پیروزی او را تبریک گفت.

روزشمار جهان : 4 نوامبر


مک‌فارلین در ایران
uploadpic.org - click to view full image
سال 1986 در جريان جنگ عراق با ايران مك فارلين مشاور ويژه امنيت ملي رونالد ريگان رئيس جمهور وقت آمريكا با چهار آمريكايي ديگر به طور محرمانه برای مذاکره وارد تهران شد که با عدم توجه سران ایران مواجه شد. بنا بود در این دیدار موضوع فروش اسلحه به ايران و ارسال پول آن به مخالفان دولت ضد غرب نيكاراگوئه معروف به كنتراها مطرح شود.

ترور نخست‌وزیر صهیونیستی
uploadpic.org - click to view full image
اسحق رابين ژنرال بازنشسته و نخست وزير وقت اسرائيل در سال 1995 به دست يك جوان يهودي افراطي در شهر تل‌آویو ترور شد. رابین در سال 1994 پیمان اوسلو را که در آن کشور خودگردان فلسطین به رسمیت شناخته می‌شد به اجرا درآورد  و برای آن جایزه صلح نوبل دریافت کرد. اقدام او اعتراض افراط‌گرایان اسرائیلی و در نهایت ترورش را به همراه داشت.

انتخاب 44 امین رئیس‌جمهور آمریکا
uploadpic.org - click to view full image
انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۰۸ جهت انتخاب چهل و چهارمین رئیس جمهور برگزار ‌شد. در اين انتخابات شش نفر نامزد مقام رياست جمهوري بودند. طبق نتايج پنج نظر سنجي كه دوم نوامبر از شبكه «اي. بي. سي» پخش شد؛ اوباما بيش از 338 الكتور از مجموع 538 اعضاي الكترال كالج را به دست خواهد آورد.

Friday, November 6, 2009

تغییر در توکیو، تهدید در تل آویو


پس از سخنان باراک اوباما در دانشگاه قاهره درماه ژوئن 2009 و اعلان موضع صریع آمریکا مبنی بر مخالفت با شهرک سازی رژیم صهیونیستی در کرانه باختری، تحلیل‌های بسیاری از این تغییر موضع کاخ سفید صورت گرفت که بسیاری این تغییر را تنها یک استراتژی برای جلب اعتماد جهان عرب نسبت به آمریکا می‌دانستند. در عمل اوباما حرکت خاصی برای تحت فشار قراردادن اسراییل نشان نداد و در نشست سه جانبه اخیر نیویورک با حضور نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی و شخص باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا باز در پایان اسراییل پیروز گفت‌وگو بود و تلاش‌های آمریکا بی‌ثمر ماند. اما با این وجود گفتمان و ادبیات صلح طلبانه آقای اوباما توانسته است نوعی تغییر نگرشی در مواضع و سیاست‌های کشورهای هم پیمان آمریکا را نسبت به اسراییل ایجاد کند. در اروپا و یک سال اخیر بسیاری از شرکت‌های تجاری و صنعتی سیاست تحریم قراردادهای طرف اسراییلی را در پیش گرفته‌اند و در آخرین روز جشنواره بین‌المللی علوم اجتماعی در برزیل روز 30 مارس را روز جهانی تحریم کالاهای اسراییلی نام نهادند. پیروی از ادبیات اوباما و تحریم سیاست‌های اسراییل به ابزاری برای جلب رضایت عمومی مردم نیز تبدیل شده است. ژاپن مرکز بزرگ اقتصادی آسیای شرقی و محل تجمع گسترده شرکت‌های تجاری آمریکایی و صهیونیستی است. بارها مردم ژاپن در این تجمع‌های اعتراض آمیز خود از وابستگی سیاسی و اقتصادی دولت به آمریکا و اسراییل ابراز ناراحتی کرده‌اند. تا اینکه ماه گذشته در انتخابات ژاپن پس از نیم قرن حاکمیت لیبرال‌ها، این بار دموکرات‌ها با شعار استقلال سیاسی و اقتصادی ژاپن رأی آوردند.
رأی آوردن دموکرات‌ها ترس و شگفتی را در محافل رسانه‌ای و سیاسی اسراییل ایجاد کرد. ترسی که ناشی از تهدید منافع اقتصادی آنها در آسیای شرقی بود. به یکباره مراکز صهیونیستی جهان فعال شدند تا اندیشه توجیه حضور رژیم صهیونیستی در فلسطین را میان مردم ژاپن گسترش دهند. تا به آنها بیاموزند که اسراییل قدرت اول خاورمیانه است و قطع رابطه اقتصادی با او منجر به بحران اقتصادی ژاپن می‌شود. در اقدامی بی‌‌سابقه تعداد بسیاری نسخه از پروتکل یهود به زبان ژاپنی توزیع شد. نمونه بارز این ترس اسراییلی مقاله‌ای است که توسط پروفسور بن - امی شیلونی استاد مطالعات آسیای شرقی دانشگاه هبریو اورشلیم، یک هفته پس از انتخابات ژاپن در روزنامه صهیونیستی هاآرتص منتشر شد. عنوان مقاله «آیا اوبامای ژاپن، اسراییل» را تحت فشار قرار می‌دهد؟ است که این نکته را ثابت می‌کند، رژیم صهیونیستی از انتشار ادبیات تغییرگرایانه اوباما و تأیید و به رسمیت شناختن فلسطین هراس دارد. در این مقاله آمده است: «هاتویاما رهبر حزب دموکرات و پیروز انتخابات ژاپن وعده داده است که دولت او وضع معیشتی کودکان ژاپنی را اصلاح می‌کند و خدمات رفاهی گسترده در اختیار مردم قرار می‌دهد. او می‌گوید می‌خواهد سد راه انباشت سرمایه و تولید تورم شود. در نقشه اقتصادی او مبارزه با مصرف بی‌رویه مهم‌ترین ابزاریست که نمونه آن از بین بردن پل‌ها و ساختمان‌های بی‌مصرف است. اما نویسنده در این مقاله برای ‌اثبات اشتباه دموکرات‌ها و توجیه اهمیت حضور سرمایه‌داران خارجی در ژاپن می‌گوید: «پروژه‌های صرفی که در گذشته در ژاپن بسیار به کار گرفته می‌شد اهرم فشاری بود برای کنترل و تحریک اقتصاد ژاپن، حال از بین بردن ناگهانی این پروژه‌ها آسیب‌های بسیاری را در پی‌خواهد داشت که از دل آنها بحران اقتصادی غیر قابل تصوری در ژاپن زاییده می‌شود. دولت جدید ژاپن می‌خواهد که سیاستمداران و شرکت‌های اقتصادی خارجی که سال‌ها در ژاپن فعالیت می‌کردند را تحت فشار قرار دهد و در مقابل راه تعامل و دخالت را برای کشورهای آسیایی همچون چین و دیگر کشورهای استقلال یافته آمریکایی بازکند.»
 شیلونی نویسنده مقاله به دنبال تحریک مردم ژاپن است. او می‌خواهد آینده بودن اسراییل را آینده‌ای بسیار وحشتناک برای ژاپن تصویر کند بنابر این به سراغ شخص هاتویاما منتخب مردم می‌رود تا سیاست‌های او را خطرناک و اشتباه تلقی کند. نویسنده ادامه می‌دهد:«هاتویاما گفته است که دیگر نمی‌خواهد در فعالیت‌های ضد تروریستی در افغانستان شرکت کند و این در حالی است که ژاپن بزرگ‌ترین سوخت رسان کشتی‌های آمریکایی در اقیانوس هند بوده است. توقف کمک‌های ژاپنی به نظامیان غربی در مناطقی همچون افغانستان آینده‌ای پرتنش در روابط آمریکا و ژاپن ایجاد می‌کند و این یعنی کاهش حمایت‌های مالی و سیاسی آمریکا به ژاپن و شاید اینگونه ژاپن نیز به آینده کره شمالی دچار شود. این مسأله همچنین در میزان صادرات کالاهای ژاپنی به آمریکا و اروپا تأثیر منفی خواهد گذاشت و اقتصاد ژاپن را زمین‌گیر خواهد کرد. در گزارش اخیر شرکت تویوتا کاهش 20 درصدی میزان فروش جهانی این شرکت اعلام شده است و همچنین ماشین میتسوبیشی نیز کاهش فروش 45 درصدی در جهان دارد».
در پایان مقاله، نویسنده حرف اصلی خود را می‌زند و حضور دموکرات‌ها را در ژاپن خطری بزرگ برای اسراییل به حساب می آورد. او می‌گوید: «با صرفنظر از موضع به خطر افتادن حضور آمریکا در منطقه، تغییر سیاست‌های ژاپن نسبت به اسراییل پیش‌بینی می‌شود. ژاپن کشوری بود که در سال‌های اخیر برای حفظ منافع اقتصادی و روابط دیپلماتیک خود با آمریکا، همواره در کمک رسانی به فلسطین حداقل فعالیت‌ها را داشت. اما هاتویاما بسیار علاقه‌مند است که روابط خود با کشورهای جهان عرب را آغاز کند و حتی در این میان حماس را به رسمیت شناسد و از اسراییل بخواهد که حقوق مردم فلسطین را رعایت کند. از جمله این خواسته‌ها گفته‌ هاتویاماست. مبنی بر توقف شهرک سازی اسراییل در کرانه باختری موضعی که همانند این مقام ارشد ژاپنی اکثر کشورهای اروپایی نیز علیه اسراییل می‌گیرند و اینجا دیگر نیاز به راهنمایی‌های اوباما و سخنرانی او نیست
سپس نویسنده به گردهمایی اعضای حزب دموکرات ژاپن در ژانویه اخیر اشاره می‌کند که در آن «ینیسیم بن - شیتریت» سفیر رژیم صهیونیستی در ژاپن نیز حضور داشت. در پایان این همایش او با هاتویاما رهبر دموکرات‌ها دیدار می‌کند که در گزارش وب سایت حزب آمده است که هاتویاما ابراز نگرانی شدیدی نسبت به آینده بحرانی مردم غزه پس از حملات هوایی رژیم صهیونیستی به آنجا می‌کند. هاتویاما گفته است: « پس از تغییر سیاست‌های خارجی آقای اوباما، انتظار می‌رفت که اسراییل نیز سیاست‌های جنگطلبانه خود را در جهان عرب تغییر دهد
پروفسور شیلونی مقاله خود را اینگونه به اتمام میر‌ساند: «هاتویاما در سخنان انتخاباتی» خود را اوبامای ژاپن معرفی می‌کند که می‌‌خواهد پس از پیروزی در انتخابات سیاست تغییر را در پیش گیرد. در مورد مسأله اسراییل نیز احتمال بسیار می‌رود که اوباما و هاتویاما بخواهند به صورت هماهنگ و متحد راهی را برگزینند که به هیچ وجه برای سیاستمداران اسراییلی قابل پذیرش نیست.

مأخذ:هاآرتص چاپ تل‌آویو 31/8/2009