Friday, December 11, 2009

مطبوعات عراق دو ماه مانده به انتخابات


حدود دو ماه تا برگزاری دومین انتخابات پارلمان عراق باقی‌ مانده است و رسانه‌های عراق در تکاپوی تحلیل و بررسی یارکشی‌های احزاب و شکل‌گیری تدریجی فهرست‌های انتخاباتی می‌باشند. در عراق همواره روزنامه‌ها بیشترین سهم را در خبررسانی مردمی دارند و با وجود تمامی محدودیت‌های ابزاری و سیاسی حاکم بر فضای عراق بیش از بیست روزنامه فعال هم‌اکنون منتشر می‌شوند. در مصاحبه زیر به سراغ دکتر محمد سعید امجد نویسنده و روزنامه‌نگار عراقی رفته‌ایم تا وضعیت روزنامه‌های عراق را پیش از انتخابات مورد تحلیل قرار دهیم. دکتر امجد سردبیر مجله «الجوار التاریخی» و عضو هیئت موسس انجمن روزنامه‌نگاران و نویسندگان عراق است.


با یک نگاه کلی و بدون جانب‌داری، رسانه‌های عراق و مخصوصا روزنامه‌های آن را در این روزهای پیش از انتخابات چگونه ارزیابی می‌کنید؟
رسانه عراق امروز در یک دوره جدید از تاریخ خود به سر می‌برد. دوره‌ای که در یک تحول دفعی با عرصه‌ای آزاد برای فعالیت و تحلیل و نقد روبرو شده است. تا پیش از این تحول کلمه به کلمه نوشته‌های شما در یک روزنامه یا مجله باید مورد تایید نظام حاکم قرار می‌گرفت اما امروز در نقطه مقابل آن فضای بسته قرار گرفته‌ایم و یک آزادی بدون مرز در اختیار هر رسانه‌ عراقی قرار گرفته است. مطمئنا این آزادی مفرط نه به سود مردم و نه حاکمان فعلی است و کم‌کم زمزمه‌های تشکیل کمیته نظارت و ارزیابی در وزارت فرهنگ برای کنترل تولیدات مکتوب یا صوتی تصویری شنیده می‌شود تا آنجا که شخص نخست‌وزیر دستور نوشتن لایحه‌ای را برای تصویب در مجلس می‌دهد که در آن اختیار کنترل و تایید یا رد هر مقاله‌ای در روزنامه‌ها به دولت داده می‌شود. البته منظور آقای مالکی از این کار بیشتر مقابله با محصولات فرهنگی ضداخلاقی بود اما در عمل مشاهده شد که بیشتر مورد بهره‌برداری سیاسی قرار گرفت به گونه‌ای که هر ناظر به نفع حزب سیاسی خود به فیلتر کردن سایت‌ها و روزنامه‌های رقبای خود می‌پردازد.

آیا هم‌اکنون قانونی مصرح برای کنترل و نظارت بر مطبوعات و یا حمایت از روزنامه‌نگاران در قانون ملی عراق وجود دارد؟
متاسفانه فضای سیاست‌زده پارلمان عراق از یک سو و ناامنی موجود در عراق از سویی دیگر هیچ‌گاه نمی ‌گذاشت که نمایندگان به مشکلاتی اینچنینی بپردازند. امروز هیچ قانونی حتی مرتبط به فعالیت‌های رسانه‌ای در عراق وجود ندارد. نه نویسنده و نه روزنامه‌نگار و نه خبرنگار هیچ احساس امنیتی در عراق نمی‌کند. البته این بی‌تفاوتی سیاست‌مداران به رسانه‌ها همواره در کشورهای جهان سوم دیده می‌شود اما در عراق حتی به روزنامه‌نگاری به عنوان شغل هم نگاه نمی‌شود تا حداقل حمایت‌ها از یک روزنامه نگار را شاهد باشیم. حمایت‌ها فقط حزبی است و این سیاست نویسنده را مجاب می‌کند تا برخلاف عقیده خود و در راستای آن حزبی که از او حمایت می‌کند بنویسند و این یعنی مرگ نویسنده که در عراق بسیار مشهود است.

پس از سقوط نظام بعث و روی‌کار آمد دولتی مردمی و شکسته شدن فضای بسته سیاسی آیا فضای آزادی تبادل آرا و نشاط سیاسی و حضور فعال نخبگان در عرصه نویسندگی اتفاق افتاد؟
مشکل امروز عراق موضوع آزادی بیان نیست بلکه مشکل بزرگ ما نبودن یک سیاست صحیح برای فعالیت مطبوعاتی است. زمانی که شما می‌بینید یک نویسنده از هیچ پشتوانه مالی و اعتباری برای کار خود برخوردار نیست چگونه انتظار دارید که فضایی بانشاط در رسانه‌های عراق به وجود آید. شما یا باید صرفا برای یک جریان سیاسی خاص قلم بزنید یا اینکه این کار را رها کنید و به بازار و فعالیت اقتصادی روی آورید همانگونه که امروزه در عراق بسیاری از نخبگان سیاسی به پیشه‌ای در بازار روی آورده‌اند. پس اگر امروز مشاهده می‌کنید که فلان حزب از حمایت روزنامه‌نگاران بیشتری برخوردار است یا یک شبکه تلویزیونی کاملا برای حمایت فلان نامزد فعال می‌شود نمی‌تواند شاخص صحیحی برای صلاحیت آن حزب یا فرد باشد. اما این را نیز نباید فراموش کرد که جوانان عراق پس از سی سال محرومیت از دنیای اطلاعات و رسانه ناگهان وارد این دنیای جذاب شده‌اند و برای بهره‌گیری از این فضا بسیار انگیزه دارند. در سال‌های اخیر باوجود شدت‌ یافتن فضای ترس و ناامنی و درگیری‌های داخلی مشاهده‌ می‌کنیم که جوانان عراقی از همان دو الی سه ساعتی که برق دارند باز استفاده می‌کنند و از فعال‌ترین کاربران اینترنتی‌اند و وبلاگ‌هایشان مملو از یادداشت‌های تحلیلی و  خواندنی است.

عراق و ایران همواره قرابت فرهنگی بسیاری با هم‌ داشته‌اند و این رابطه در سال‌های پس از بعث به دلیل ازدیاد تردد میان این دو کشود بیشتر نیز شده است. مطبوعات این دو کشور را در مقایسه با هم چگونه ارزیابی می کنید و آیا این قرابت فرهنگی در رسانه‌های آنها نیز تاثیری داشته است؟
نزدیکی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها در ایران و عراق را نمی‌توان انکار کرد اما مطبوعات آنها قابل قیاس نیست. در ایران روزنامه‌هایی هستند که رسالت واقعی مطبوعاتی خود یعنی آگاهی بخشیدن را بدون هیچ گرایشی رعایت می‌کنند اما در عراق این‌گونه نیست. در عراق رسانه‌ای را سراغ ندارید که نخواهد برای یک جریان سیاسی یا اجتماعی خاصی کار نکند. اتفاقا این روزها زمان مناسبی برای مقایسه رسانه‌های دو کشور است چرا که ایران تازه بزرگترین انتخابات خود را گدرانده و عراق نیز نزدیک برگزاری آن است. البته نمی‌توان انتظار داشت که در ایران روزنامه‌ای بدون هیچ گرایشی مطلب ننویسد اما اصول روزنامه‌نگاری حرفه‌ای را تا حدودی رعایت می‌کنند اما در عراق زمانی که روزنامه‌ای را می‌خوانید انگار که بولتن سازمانی یک حزب را قرائت می‌کنید. در ایران حداقل یک نویسنده برای بیان‌ دیدگاهش که به آن اعتقاد دارد دنبال تریبون می‌گردد اما در عراق نویسنده دنبال جایی است که به او سفارش مطلب دهند. این ضعف ریشه در همان عدم اهتمام نظام حاکم به حمایت از رسانه‌های عراقی دارد.

Tuesday, December 8, 2009

شلومو ساند و انکار نژاد یهود



شلومو ساند مورخ و استاد دانشکده مطالعات شرق و آفریقای دانشگاه لندن است. او حدود ده سال عمر خود را صرف نوشتن کتاب «ابتکار مردم یهود» ( (The Invention of the Jewish People کرد. کتابی که مخالفت‌های شدید تندروهای اسرائیلی را به همراه داشت و در نهایت به خروج ساند از «حلقه تاریخ‌دانان معاصر اسرائیل» منجر شد. ساند در کتاب خود پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که امروز دیگر نه فقط برای انسان صهیونیستی بلکه در اندیشه و فرهنگ غربی از مسلمات تاریخی و علمی به حساب می‌آید. یکی از سوالات او این است که چرا مطالعات تاریخ در دانشگاه‌های اسرائیل به سه بخش جدای از هم تاریخ عمومی، تاریخ خاورمیانه و تاریخ یهود تقسیم می‌شود، گویی که بخش آخر از دیگر اقسام تاریخ جدا و مستثنی گردیده است. و چرا کتاب تورات که کتابی دینی و مقدس است امروزه به عنوان منابع رشته تاریخ در دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و حتی مدارس سکولار تدریس می‌شود. ساند می‌گوید که این نوع نگاه به تاریخ یهود باعث شده است که تاریخ وجهه‌ای مقدس و الهی پیدا کند و دیگر کسی جرات نقد و تحلیل و بررسی دقیق صحت و وثوق آن را نداشته باشد و در گذر زمان بسیار افسانه‌ها و اسطوره‌ها و خرافات عامه ‌پسند از سوی برخی سودجویان سیاسی وارد این تاریخ شده و دیگر به عنوان یک واقعیت پیش‌آمده شناخته می‌شود. ساند اعتراف می‌کند که جرات بیان و نقد تمامی این افکار دروغین در یک کتاب علمی و انتشار آن را نداشت تا اینکه به درجه استاد تمام رسیده که نوعی مصونیت علمی برای او به حساب می‌آید و برخی فشارهای سیاسی و دادگاهی را کاهش می‌دهد و یا حداقل مجازات را غیرمستقیم متوجه او می‌کند. او می‌گوید که خروج از اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک موسس اسرائیل هزینه‌های سنگینی را به دنبال خواهد داشت که حداقل آن اخراج از محافل دانشگاهی و علمی است.
این کتاب که ابتدا به زبان عبری سپس فرانسوی و انگلیسی منتشر شد هم‌اکنون به زبان عربی از سوی مرکز فلسطینی مطالعات اسرائیل (مدار) در رام‌الله در زیر چاپ است. مهم‌ترین مسئله این کتاب این است که بر خلاف اندیشه یهود نمی‌توان وجودی خاص از لحاظ هویت و ژنتیک برای قوم یهود قائل شد. دین یهود را بسیاری از اقوام و تمدن‌ها و مناطق جغرافیایی گوناگون و دور از هم پذیرفته بودند و این ویژگی تمام ادیان همچون مسیحیت و اسلام است، چه در گذشته و چه امروز. اما جریان صهیونیسم که زاییده نژادپرستی آلمانی در قرن نوزدهم و متوثر از جریان‌های نژادپرستانه آن دوره در اروپا است با استنساخ همان تجریه نازیسم یک نژاد جدید که هیچ هویت و جایگاهی در تاریخ و علوم نداشت را به نام قوم یهود خلق می‌کند و این همان ابتکاریست که عنوان کتاب به آن اشاره دارد.
ابتکار خلق ملت یهود بر دو رکن پایه‌گذاری شد که به تاریخ تورات جدید گرایش دارد و در کتاب ساند هر دو رکن زیر سوال رفته است. اولین رکن اندیشه نوستالژیک « بازگشت به سرزمین موعود» است که بر اساس افسانه‌ای در تورات شکل می‌گیرد که در سال 70 میلادی قوم یهود به دلیل شکستن بت بزرگ از آن منطقه اخراج شدند و آن دوران به نام «روزهای پراکندگی یهود» معروف است. رکن دوم دین یهود است که دیگر دینی بشارت دهنده نیست و تنها یک نژاد است که در آن روزهای پراکندگی یهود این افراد همه از یک نژاد بودند که از سرزمین کنعان(فلسطین امروزی) اخراج شدند. به اعتقاد اینان در این سال‌ها هیچ نژاد و قومی دیگر با آن انسان‌های اول که خوارج نامیده می‌شوند اختلاط پیدا نکردند و نژاد یهود همواره همان نژاد اصیل باقی ماند. شلومو ساند در کتاب خود با نقد علمی و تاریخی این دو رکن‌، این افکار را تنها برای ایجاد یک قومیت جدید می‌داند که هدف آنها بر اساس اندیشه صهیونیسم توجیه حق بازگشت یهود به سرزمین اصلی‌شان است.
در حالی که داستان «اخراج رمانتیک یهود» به گفته ساند رخ نداده است. این آن چیزی است که ساند در چندین فصل با مستندات خود به بحث آن می‌پردازد. به گفته ساند فلسطین تنها سرزمینی نبود که یهودیان در آن می‌زیستند که اینچنین بخواهند تمامی قومیت و تاریخ خود را به آن خطه نسبت دهند. یهودیان بسیاری در ایران و عراق و مصر و مناطق اطراف آن حضور داشتند که تعداد آنان از چهارمیلیون نفر تجاوز می‌کند، که مسلما از تعداد یهودیان ساکن فلسطین بیشتر است. بنابراین مساله جایگاه ویژه قوم یهود کاملا ساختگی  و افسانه است که متشابه با افسانه‌های روم باستان ساخته شد.
این بدین معناست که نظریه «دوران پراکندگی جنس یهود» هیچ اساس تاریخی ندارد و هر یهودی در سراسر جهان با دین یهود ارتباط دارد نه با قوم یهود، این در حالی است که آن رکن دوم به وجود یک ملت یهودی بر اساس یک ژن خاص تاکید دارد. ساند معتقد است که هرآنکس امروز خود را یهود می‌داند بر اساس همان بشارتی است که موسی علیه‌السلام به تمام مردم جهان از سرزمین‌ها و قبائل گوناگون می‌داد نه فقط به قوم خود. لذا نفی تبشیری بودن یهود و اینکه مختص عده‌ای اندک است باعث شده که مسیحیت و اسلام امروز در تمام نقاط جهان گسترش یابد در حالی که تعداد یهودیان بسیار اندک است، ساند این تحریف را یک خیانت در حق دین یهود و یک ایدئولوژی موهوم می‌خواند که هیچ ارتباطی به تاریخ ندارد. نویسنده کتاب دلایلی بسیار محکم می‌آورد که یهود هیچ تفاوتی با سایر ادیان تبشیری الهی ندارد و موسی پیام خود را به تمام مردم جهان خوانده است. به گفته ساند دین یهود با قدرتی تمام در مقابل ادیان دیگر قد کشید و در دوره‌ای به تمام نقاط جهان شیوع پیدا کرد. حال میزان گسترش آن بر اساس مسائل سیاسی و اقتصادی و نظامی بوده است، اما همواره بر محور بشارت و پیوستن مردم به دین یهود عمل می‌کرد. محدوده دریای مدیترانه بیشترین یهودی را به خود اختصاص می‌داد که بسیاری قبائل عربی، رومانی، بربر و حمیرایی را شامل می‌شد که این دقیقا بر خلاف اندیشه صهیونیسم است که یهود مختص یک نژاد واحد است. همچنین ساند به حضور گسترده یهودیان در حاشیه دریای خزر در قرن هشتم اشاره می‌کند که همواره سعی داشتند تا از اختلاف میان امپراطوری اسلامی و رومی برای جذب بیشتر مردم به دین خود بهره برند. یهود خزر همانانی بودند که دین یهود را به اروپای شرقی آوردند و هیچ ارتباطی به فلسطین، اقوام و نژادهای آن منطقه ندارند. ساند همچنین تلاش‌های دانشمندان اسرائیلی را مسخره می‌کند که می‌خواهند با آزمایش در DNA یهودیان یک نژاد بودن آنان را ثابت کنند در حالی که تفاوت رنگ پوست یهودیان اروپایی با یهودیان عرب کاملا این تناقض را نشان می‌دهد.
اما آن نکته‌ای که ساند بیش‌از هرچیز بر آن تاکید دارد که منجر به سیلی خوردن او در دانشگاه لندن شد این است که تعریف یک قوم و نژاد برتر به نام یهود در کنار اقوام اروپایی بر اساس هدفی سیاسی و سلطه‌جویانه بوده است که کاملا رنگ و بویی ایدئولوژیکی دارد نه تاریخی. در اینجاست که ساند به دو کتاب ریشه‌شناسی اقوام اروپایی از بندکت آندرسون و ارنست گلینر ارجاع می‌دهد که چگونه اقوام و ملل اروپایی شکل گرفتند و چگونه برخی افسانه‌ها تمدن‌هایی کاذب در طول تاریخ به وجود آورده‌اند که هیچ‌گاه پیشینه تاریخی ندارند. حال اگر مختصات یک تمدن که شامل نژاد، زبان، فرهنگ، دینی واحد و سازمانی مشخص را برای تمام اقوام جدید اروپایی بررسی کنیم می‌بینیم که بسیاری از آنان ساختگی هستند و شلومو ساند با استناد به آن دو کتاب می‌گوید که قوم صهیونیسم نیز تاریخ یهود و یهودیت را خود آفرید تا هویتی به قوم خود بخشد.
ساند در پایان کتاب خود راه‌کاری باب طبع مردمان اسرائیل برای حل منازعات منطقه نمی‌دهد و این خشم محافل صهیونیستی را علیه او بیش از پیش کرد. او در مناظره‌ای که در دانشگاه لندن داشت نیز این را تکرار کرد که من در ذهنم اتوپیا نمی‌سازم و به نظرم راه حل منازعات منطقه پذیرش حضور دو دولت رسمی فلسطین و اسرائیل است علارغم ظلم تاریخی که در حق مردم فلسطین روا شده است، اما باید شرایط را پذیرفت. ایجاد یک دولت واحد فلسطین در آن منطقه ذاتا و اخلاقا به حق است، اما شدنی نیست و نمی‌توان دو گروه کاملا متضاد را راضی کرد که در کنار هم زندگی کنند.
مآخذ:

Monday, December 7, 2009

روابط جدید سه گانه إيران - حماس - حزب الله

روز شنبه طارق‌الحمید در سرمقاله خود در روزنامه الشرق الاوسط به چند نکته اشاره کرد. اول آنکه دیدار اخیر سعید جلیلی دبیر شورای امنیت ملی ایران و موسی ابومرزوق نائب رئیس دفتر سیاسی حماس و همچنین سخنان اخیر سید حسن نصرالله در ارتباط با گسترش فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. دوم آنکه جهان عرب و حتی سوریه فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تحریم می‌کند و مردم باید منتظر تشدید بحران در منطقه باشند چرا که تصویب قطعنامه اخیر شورای امنیت علیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران منجر به تحریک فعالیت‌های نظامی حزب‌الله و حماس شده است. در زیر کامنت‌هایی را که در جواب این سرمقاله نوشته‌اند می‌خوانیم:
مازن حسن شاهین از عربستان سعودی: « در سایه کوتاهی‌ها و بی‌توجهی‌های اعراب به حماس هیچ‌کس نباید از چرایی همکاری حماس با ایران گله کند.»
ندا محمود از کانادا: « در ابتدا باید به آقای طارق بگویم که سوریه نیز از حامیان و هم‌پیمانان ایران است. نکته دوم که همواره مورد غفلت نویسندگانی همچون طارق‌الحمید قرار می‌گیرد آن است که هم‌پیمانان ایران هرچند کم اما قدرتمند هستند. امروز سید حسن نصرالله نه به عنوان رهبر حزب‌الله بلکه در جایگاه یک رئیس‌جمهور یا حتی رهبر یک کشور سخن می‌گوید. سکوت احزاب لبنان در مقابل خلع سلاح حزب‌‌الله به دلیل این قدرت است. رهبران حماس نیز با وجود ادعای تشکیلات خودگردان، به عنوان سران اصلی فلسطین و منتخب مردم در محافل بین‌المللی حضور می‌یابند، همان‌گونه که ابومازن به نام سخنگوی دولت فلسطین پا به خاک ایران می‌گذارد.»
مصطفی ابومازن از عربستان سعودی: « برخلاف نظر نویسنده که رابطه یک حزب همچون حزب‌الله یا حماس با کشوری دیگر را خیانت تلقی می‌کند باید بگویم که اتفاقا این روابط در دیپلماسی یک کشور کاملا عادی و حتی سودمند است همانگونه که سایر احزاب لبنان همچون الکتائب، القوات و المستقبل با برخی کشورهای عربی و غربی داد و ستد دارند. پس فعال بودن روابط خارجی یک حزب نه تنها به ضرر یک کشور بلکه به منفعت آن است. لکن نویسنده به دلیل کینه‌های درونی و حساسیت‌ خود نسبت به ایران و سوریه و حزب‌الله و حماس این روابط را در کل زیر سوال می‌برد.»
سالم عتیق از آمریکا: « اگر به گفته نویسنده احزاب لبنان در مقابل مقاومت و خلع سلاح حزب‌‌الله صف کشیده‌اند پس سخن سعدالحریری نخست‌وزیر لبنان مبنی بر اینکه مقاومت حق اهالی لبنان است را چگونه توجیه می‌کنید؟ دیگر چه کسی مانده که بخواهد سهم بزرگ حزب‌الله را در مقاومت و دفاع از خاک لبنان انکار کند؟ و سوال آخر آنکه اگر حزب‌الله به حد کافی از سوی همسایگان عرب خود حمایت می‌شد باز پای ایران به میان می‌آمد؟ پس با این توضیحات دیگر چرا حمایت‌های ایران را دخالت فرض می‌کنیم؟»
سلیم حسین یاسین از فرانسه: « فقط به عنوان یک سوال این نظر را مطرح می‌کنم نه بیشتر و آن اینکه بحران‌های اخیر خاورمیانه به دلیل وابستگی همه‌ جانبه کشورهای منطقه به نظام سرمایه‌داری است که با انتقال موج بحران اقتصاد جهانی از غرب به شرق این بحران تشدید شد. حال اگر ایران بخواهد با فشار سیاسی و نظامی علیه اسرائیل یا آمریکا خود را از این وابستگی اقتصادی نجات دهد در این میان این اعراب هستند که ازبین می‌روند. پس قلم‌های ما چرا بدون فکر این‌گونه علیه ایران موضع می‌گیرند؟»
صالح الوهبی از آمریکا: « روابط سه گانه ایران – حماس – لبنان روز به روز در حال تقویت و گسترش است. در دیدار محرمانه دمشق نه تنها نماینده حماس بلکه حسین خلیل نماینده سید حسن نصرالله و علی حسن خلیل نماینده تشکیلات امل لبنان نیز حضور داشتند تا آخرین فعالیت‌های مشترک خود را بررسی کنند.»
عبداللطیف بن احمد از مغرب: « همه نویسندگان و کارشناسان سیاسی عرب خود را درگیر این کرده‌اند که آیا ایران سلاح هسته‌ای دارد یا نه در حالی که در کنار خود اسرائیل را با 200 کلاهک هسته‌ای نمی‌بینند؟ آیا تا کنون خوانده‌اید که یک روزنامه عربی بپرسد کارشناسان آژانس اتمی که هر از گاهی به ایران سفر می‌کنند تا فعالیت‌های هسته‌ای آنجا را گزارش دهند تا کنون شده است که یک بار به اسرائیل بروند و یا حتی از او سوال کنند که با این همه تسلیحات هسته‌ای چه می‌کند؟ من با وجود غفلت اعراب و گم کردن دشمن اصلی، حق کامل را به حماس می‌دهم که بخواهد با ایران و حزب‌الله مشارکت کند چرا که هدف بزرگ آنان نابودی اشغال‌گر اصلی و بازستاندن حق محرومین است.»
خلف الحبردي از فرانسه: « نظام‌های عربی آنقدر بی‌کفایت بوده‌اند که دشمن صهیونیستی امروز اندیشه انسان عربی را چنان تحت تاثیر قرار داده است که هرگونه خیانتی یا ظلمی در جهان را توجیه می‌کند. از سویی دیگر این بی‌کفایتی به آنجا رسیده است که کشوری مثل ایران از فاصله‌های دور به جنگ با اسرائیل می‌پردازد و تشکیلات مردمی همچون حماس و حزب‌الله را هدایت می‌کند. اما این نظام‌های فشل بدون نگاهی استراتژیک در مقابل این مقاومت مردمی قرار می‌گیرند.»

Saturday, December 5, 2009

حساب حوثی ها از زیدی ها جداست



اشاره: یکشنبه هفته گذشته روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندن در سرمقاله خود با عنوان «آیا حوثیون ایرانی هستند یا این تنها یک ادعاست؟» به دنبال اثبات رابطه حوثیون یمن با ایران پرداخت. در این یادداشت که توسط عبدالرحمن الراشد مدیر شبکه العربیه و سردبیر سابق الشرق الاوسط نوشته شده بود، در نهایت بیان شد که شعارها و نوع پوشش و اندیشه‌های حوثیون نشان می‌دهد که آنها کاملا منطبق بر ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران عمل می‌کنند و این خود مهمترین دلیل بر وابستگی آنهاست.
بیش از 30 پانوشت (کامنت) برای این نوشته در سایت اینترنتی الشرق‌الاوسط درج شده است که برخی از آنها را با هم مرور می‌کنیم:
حیدر الهلالی از ایرلند نوشته است که چنین ادعاهایی آن هم از سوی نویسندگان معلوم‌الحالی چون عبدالرحمن راشد باز همچون گذشته می‌خواهد سیاست‌های ضدمردمی دولت‌های عربی را با فرافکنی توجیه کند. سوال این است که ایران با فرض دخالت او در درگیری‌های یمن جز ناامن کردن مرزهای خود و کدورت دیپلماسی خود با عربستان به چه خواهد رسید؟
این انکارنشدنی است که عربستان و دولت یمن به دلیل کینه‌های طایفی خود با شیعیان این آتش را برانگیختند. حوثیون متهم به همکاری با ایران نیستند، آنان امروز متهم‌اند که چرا شیعه‌اند.

هشام الحائلی از فرانسه نوشته است که دلیل اصلی شکل‌گیری اختلافات یمن سیاست‌های داخلی رئیس‌جمهور یمن است که منجر به عصبانیت شیعیان شد. فساد مالی و اخلاقی حاکمان یمنی و تحریم مردم شیعه از یارانه‌های دولتی نمومه‌های این سیاست‌های غلط است. امروز حوثیون نقش حزب‌الله در لبنان و سپاه بدر در عراق را بازی می‌کنند تا از مظلومیت شیعه دفاع کند در حالی که دولت یمن باز با بی‌تدبیری خود به جای گفتگو و حل مشکلات آنان آتش اختلافات و کینه‌ها را بیشتر می‌کند.

شیرزاد جوهر خضر از اربیل عراق کشورهای عربی را این‌گونه توصیف کرده است که آنان تا با گروهی مخالف خود مواجه می‌شوند برای توجیه فساد و ظلم خود آن گروه را متهم به وابستگی به کشورهای خارج می‌کنند. باید به آقای علي عبدالله صالح رئیس‌جمهور یمن گفت که اینان که می‌بینی با تو می‌جنگند فرزندان خاک کشور تو هستند نه نظامیان ایران یا نمایندگان شیعه بر روی زمین که اینچنین سخت مقابل آنان ایستاده‌ای.

فادی نون از بیروت می‌گوید علی صالح، زمانی که خود را مقابل مشکلات داخلی بسیار و حل‌نشدنی یمن دید با تحریک حوثیون علیه عربستان جنگ را در جمهوری یمن به راه انداخت و خود با کناره‌گیری و مظلوم‌نمایی تنها به مشاهده کشتار آنان پرداخت.
فادی نون همچنین علی صالح را حاکمی سرمایه‌دار خواند که تنها در نظام سلطنتی او یمنی‌های جنوبی که انسان‌هایی سرمایه‌دار بودند راه پیدا می‌کردند و هیچ‌گاه به مردمان محروم شمال یمن کمک نمی‌کرد چرا که آنان شیعه مذهب بودند. حتی در نحوه توزیع منابع و سرمایه‌های ملی میان اهل شمال و جنوب آشکارا تبعیض قائل می‌شد. حوثیون ساکنان شمال یمن و همسایگان عربستان سعودی هستند که به عنوان گروه‌های مخالف دولت برخواستند و علی صالح برای حفظ نظام سیاسی خود و همچنین اثبات کفایت خود در مقابل آمریکا عربستان را به جنگ فراخواند تا مخالفین خود را این‌گونه کنار بگذارد.

محمد حیدر از عربستان در گفت و شنود شرکت کرده بود. او اتهام همدستی حوثیون با ایران را در صورت صحت نشانه ضعف یک دولت خواند که نمی‌تواند مخالفان خود را تحمل کند و آنان مجبور به گرفتن کمک از دیگران می‌شوند. در نگاه او نظام‌های عربی همواره به جای شنیدن صدای مخالف از ابزارهایی همچون زندان و شکنجه و کشتار و جریمه و تحریم‌ استفاده کرده‌اند. محمد حیدر با وجود آنکه خود از عربستان است اما حضور تعداد بی‌شمار تانک و هواپیما و نفربر سعودی برای مقابله با یک گروه مخالف داخلی را ناشی از ترس نظام‌های موروثی عربی دانست که آینده موروثی بودن خود را در خطر می‌بینند.

إبراهيم علي عمر از سوئد در مورد مقاله نوشته بود که آقای عبدالرحمن راشد با تمام تجربه درخشان روزنامه‌نگاری خود می‌پرسد که آیا حوثییون ایرانی هستند یا نه. سوال من این است که چرا هر حرکتی که برای مطالبه حق و بهبود وضع معیشتی مردم در منطقه رخ می‌دهد به عنوان دشمن با تروریسم یا ایران تمام می‌شود؟ رابطه حوثییون با ایران همچون رابطه امین جمیل با اسرائیل در زمان جنگ لبنان یا همچون رابطه حماس و حزب‌الله با ایران است. رابطه‌ای بر اساس منافع و امتیازهایی که دو طرف برای هم قائل می‌شوند. حال ممکن است که تمام این امتیازها مادی نباشد و برخی امتیازها بر اساس باورها و اعتقادات آن نظام تعریف شود. حوثییون یمنی‌الصل هستند و در این هیچ شکی نیست و هر حزبی به جای آنان بود و ظلم صورت گرفته را مشاهده می‌کرد به‌ پا می‌خواست. رابطه حوثییون با ایران نیز بر اساس همان منافع است. چرا به جای آنکه این اندازه به ایران بتازیم به کشورهای عربی خود نگاه نمی‌کنیم که در مقابل این کشتار وقیحانه سکوت کرده‌اند.

اکرم الکاتب از فرانسه با بی‌اطلاع خواندن نویسنده مقاله از جریان‌های سیاسی یمن دو گروه زیدی‌ها و حوثی‌ها را از هم جدا می‌کند. او با استناد به مقاله‌ای از مشاری الذایدی با عنوان«حوثی‌ها را با زیدی‌ها اشتباه نگیرید» می‌گوید که همه با مشاهده تصاویر حوثی‌ها از شبکه‌های تلویزیونی عکس‌های آیت‌الله خمینی و سید حسن نصرالله و شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل می‌بینند. از سویی دیگر حوثی‌ها از جمله رهبر آنها حسین بدر در حوزه‌های علمیه قم و نجف سال‌ها حضور فعال داشتند. پس نمی‌توان گفت که این‌چنین اندیشه‌ای از دل یک گروه زیدیه به وجود آمده است. حوثی‌ها به اصل ولایت فقیه اعتقاد دارند و شیعه اثنی‌عشری هستند. پس رابطه آنان با ایران بر اساس نوع اندیشه عدالت‌خواه انقلاب اسلامی یک رابطه معنوی است همچون رابطه حزب‌الله لبنان با ایران.