Sunday, June 13, 2010

كناره‌گيري سياسي مالكي از نخست‌وزيري


شنبه گذشته روزنامه ايلاف عربستان- چاپ لندن- خبري مبني بر احتمال كناره‌گيري نوري‌المالكي از نامزدي نخست‌وزيري دولت عراق درج كرد. مالكي در دومين دوره انتخابات پارلماني عراق حزب قانون را تشكيل داده بود كه توانست بيشترين راي را به خود اختصاص دهد. در خبر ايلاف به نقل از يك منبع خبري موثق آمده است مالكي در اظهاري غير رسمي اعلام كرده است كه براي حفظ وحدت سياسي و همچنين شكل‌گيري سريع كابينه دولت، از نامزدي خود كناره‌گيري مي‌كند. همچنين اين روزنامه در مصاحبه‌اي با حسين مطر الجابري عضو هيئت مركزي حزب دعوت اسلامي عراق تاييد اين خبر را مي‌گيرد. حسين مطر در اين مصاحبه دلايل اين تصميم را اين‌گونه بيان مي‌كند: « ... قرار بر اين بود كه دو حزب شيعي قانون و ائتلاف ملي عراق، با هم يك صدا شوند تا بتوانند با تشكيل فراكسيون اكثريت نقش اثربخشي در انتخاب رئيس پارلمان، رئيس جمهور و در نهايت كابينه دولت عراق داشته باشند و از اظهار نظر برخي جريان‌هاي ليبرال و بعث جلوگيري كنند، كه البته اين اتفاق صورت نگرفت و با وجود انعقاد جلسات مكرر ميان رهبران دو حزب،‌اختلافات روشي و فكري آنها مانع از اتحاد گرديد. كناره‌گيري آقاي مالكي هم براي تسريع تشكيل كابينه است و هم به نوعي اعتراض به روند برگزاري انتخابات عراق». لازم به ذكر است كه پس از تاييد نتايج انتخابات عراق،‌ طبق ماده 52 قانون اساسي عراق،‌تنها 15 روز فرصت است تا مجلس عراق به رهبري بزرگترين نماينده از لحاظ سني تشكيل شده و در آن رئيس پارلمان و شخص رئيس جمهور انتخاب شوند.
در اظهارات اين عضو ارشد سياسي حزب‌الدعوه دو نكته قابل تامل است. اول آنكه آنگاه كه در آستانه برگزاري انتخابات 2010 پارلمان عراق،‌ نوري المالكي تصميم به تشكيل حزب قانون گرفت، توجيه او اولويت پايبندي به قانون بر طايفه‌گري و فرقه‌گري بود. البته تصميم او تبعات بسياري به همراه داشت و بسياري از دوستان سياسي و هم‌حزبي او حاضر به همراهي نشدند. آنان كه در انديشه برتري شيعيان بودند همچون مجلس‌الاعلي و جريان صدر و برخي اعضاي حزب‌الدعوه همچون ابراهيم الجعفري شاخه‌اي ديگر شدند و حزب ائتلاف ملي عراق را همچون انتخابات 2005 تشكيل دادند. احتمال برتري آنان نسبت به نوري‌المالكي كه محبوبيت و مقبوليت بيشتري داشت بسيار ضعيف بود اما شايد آن روز مالكي فكر نمي‌كرد كه حزب ديگري همچون حزب العراقيه به رهبري اياد علاوي بتواند رقيب سرسخت او شود كه امروز برخي دوستان ديروز او همچون حكيم نظر به نخست‌وزيري علاوي داشته باشند. به هر ترتيب،‌ سوال اين است، حال كه طيف‌هاي سياسي پارلمان كم‌كم براي همگان مشخص شده‌اند چرا اولويت پايبندي به قانون باز جاي خود را بايد به قدرت‌طلبي طوايف و فرقه‌ها دهد؟ چرا باز اعضاي حزب دعوت سياسي اصرار دارند كه شيعيان فراكسيون اكثريت را به دست گيرند؟ مگر احزاب و گروه‌هاي سياسي ديگر كه توانسته‌اند هركدام به اندازه خود سهمي در پارلمان عراق داشته باشند، حق اظهار نظر ندارند؟ نكته دوم كه از سخنان آقاي جابري به ذهن مي‌رسد آن است كه بر فرض صحت خبر كناره‌گيري آقاي مالكي، انتظار مي‌رود كه اين سوال را همه مردم عراق از خود بپرسند كه اگر قرار بر اين تصميم بود چرا اين همه وقت مردم كشور خود را معطل كردند؟ اكنون سه ماه است كه پس از اعلام نتايج اوليه انتخابات، نه پارلماني شكل گرفته و نه دولتي ايجاد شده است و در گير و دار اختلافات سياسي احزاب، معيشت و امنيت مردم روز به روز سخت‌تر مي‌شود. توجيه وزراي دولت در نقصان خدمت‌رساني خود، اتمام دوره تصدي‌گري آنان است و از سوي ديگر همه بر سر انتخاب نخست‌وزير مورد نظر خود پافشاري مي‌كنند. در اين ميان مردم هستند كه بايد با نابساماني‌ها بسازند.
مطر الجابري در حمايت از مالكي او را فردي كاملا حزب‌گرا و آشنا به ادبيات سياسي دانست كه همواره براي تصميم‌گيري از اعضاي حزب خود - حزب دعوت اسلامي- مشورت مي‌گيرد. از طرفي كناره‌گيري يكباره او پس از روزها تلاش و تقلا براي ايجاد و رهبري بزرگترين بلوك سياسي كشور، امري باورنكردني است كه مطمئنا هدف حزب او را تامين نمي‌كند. تجربه نيز نشان داده است كه مالكي در دوره نخست‌وزيري خود در مقابل برخي جريان‌هاي قدرت‌طلب همچون سپاه المهدي، در مقابل احتمال هر گونه انتقال آرام قدرت به سوي اپوزيسيون‌ها، به شدت ايستادگي مي‌كرد تا تمركز قدرت در دولت را حفظ كند. بنابراين نمي‌توان پذيرفت كه به سادگي توپ قدرت را به زمين رقيب بياندازد. همچنين برخي تحليل‌هاي خبري احتمال كناره‌گيري مالكي را نوعي بازي سياسي يك گام به عقب و دوگام به پيش دانسته‌اند كه احزاب و انجمن‌هاي سياسي كوچك را وادار كند براي نخست‌وزيري مالكي هم‌راي شده و به او اصرار بر بازگشت كنند.

Saturday, June 12, 2010

خواب خوش آزادي رفح


وقتي خبر باز شدن گذرگاه رفح را از سوي دولت مصر مي‌شنويم در برداشتي خوشبينانه اميد به پايان حصر اهالي غزه و ارسال آزاد كمك‌هاي دارويي و غذايي به آنان خواهيم داشت، اما نمي‌توان احساس دروني همه را انكار كرد كه اين اتفاق مطمئنا تنها يك خواب خوشي است كه شايد به مدتي كوتاه نيانجامد. حاكمان مصري در سال‌هاي اخير ثابت كرده‌اند كه دلسوزي‌هاي هرازگاه آنان نسبت به آوارگان فلسطيني تنها بر اثر فشار رسانه‌ها و اعتراضات جهاني بوده است و پس از اتمام فشار باز تحريم را عليه مردمان غزه پيش مي‌گيرند. خبر حمله نيروهاي رژيم اشغالگر قدس به كاروان حامل كمك‌هاي بشر دوستانه به مردم غزه و انفجار خبري اين اتفاق راهي جز شكستن حصر گذرگاه رفح براي مصر نگذاشت، اما حافظه تاريخي مردمان خاورميانه، سه سال پيش را از ياد نمي‌برد كه در روزهاي حملات موشكي بيست و دو روزه بر غزه، مصر به ناچار كانال ميان صحراي سينا و نوار غزه را باز گذاشت و در آن روزها نيز همچون امروز برخي به تشويق حكومت پرداختند و در مقالات خود حاكم مصري را آزادساز فلسطين معرفي كردند. اما آنگاه كه خبرهاي غزه كم‌رنگ شد و التهاب جهاني آرام گرفت، در سخناني از همان مرد آزادي‌خواه شنيديم كه : « قلم پاي هر فلسطيني را كه از گذرگاه رفح بگذرد بدون هيچ تسامحي مي‌شكنيم». جالب آنكه همين سخن را نيز برخي بر اساس نيت‌هاي خيرخواهانه حاكم مصري نسبت به آينده فلسطين توجيه مي‌كردند كه اين‌گونه قصد ادب كردن نيروهاي حماس را دارد تا با سران عرب همراه شوند، غافل از آنكه بيشتر محاصره‌شدگان غزه را مردمان بي‌گناه و آواره از كودكان و زنان و سالخوردگان تشكيل مي‌دادند. در ادامه نيز مصر در جشني با تخريب تمام كانال‌هاي ارتباطي ميان غزه و صحراي سينا، اعلام كرد كه با حمايت مالي آمريكا حصاري فلزي در تمام مرز نوار غزه خواهد كشيد و همين‌گونه نيز عمل كرد. ديگر هيچ راهي براي كمك‌رساني به فلسطينيان در اين سه سال نبود و اين‌گونه بود كه مصر مردمان محروم غزه را مجبور به تسليم و التماس در آورد تا هرگونه كمك و امدادي را به عهده مصر واگذارند و از اين ميان چه امتيازهاي سياسي و اقتصادي كه براي او حاصل نشد.
پنجشنبه هفته گذشته نيز كه گذرگاه رفح گشوده شد باز اين ترس براي بسياري وجود داشت كه نكند اين شادي به چند روز بيشتر نرسد. خبرگزاري‌هاي رسمي مصر به نقل از رئيس‌جمهور خود اعلام كردند كه : « هدف از شكست حصار، كاهش درد و رنج برادران فلسطيني ما بود ». اين لحن بيان، حاكي از آن دارد كه آسودگي فلسطينيان تنها به كاهش درد ختم مي‌شود نه درمان آن.
بدون هيچ مجامله‌اي بايد پذيرفت همان روزي كه آقاي اوباما به مصر آمد، ديگر سرانجام پرونده فلسطين از دست سران عرب خارج و مسئوليت آن تماما به دست كاخ سفيد سپرده شد. اعراب بيانشان در اين روزها مخصوصا پس از حمله به كاروان آزادي، لحني از روي همدردي و ناراحتي دروني است كه ديگر هيچ وعده و تصميمي در آن ديده نمي‌شود. گويي كه آنان همچون ديگر مردمان خاورميانه تنها تماشاگران اتقافات منطقه هستند و همه چشم اميد به تلفن آقاي اوباما به نتانياهو نخست وزير رژيم اشغالگر دارند تا ببينند كه آنان چه مصلحتي را در پيش مي‌گيرند. و الا بر هيچ كسي پوشيده نيست كه مصر نه توان ايستادگي در مقابل اسرائيل را دارد و نه منافعش ايجاب مي‌كند. شايد به جرات بتوان گفت كه بيشترين تفاهم‌نامه‌هاي بين‌المللي سياسي و اقتصادي مصر در سال‌هاي اخير با اسرائيل بوده است که از آن‌جمله به طرح‌های انتقال نفت و گاز از مصر به اسرائیل می‌توان اشاره کرد. مهمتر آنكه حسني مبارك رئيس‌جمهوري مصر، يك طرق امضاكننده قرارداد چهارجانبه شرم‌الشيخ است كه سه سال گذشته با حضور ايهود اولمرت نخست‌وزير سابق رژيم اشغالگر، عبدالله دوم پادشاه اردن و محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی بر سر موضوع شهرك‌سازي اسرائيل به توافق رسيدند. بنابراين چگونه مي‌توان انتظار داشت كه با وجود همه اين قيد‌هاي قانوني و بين‌المللي، مصر بخواهد به يكباره نقش آزادسازي فلسطين را بر عهده گيرد. 

Wednesday, June 9, 2010

آمريكا به دنبال جلب رضايت مرجعيت


مجله فارين پاليسي در تحليلي كه از سياست‌هاي خارجي آمريكا در عراق ارائه كرده است خبر مي‌دهد كه ايالات متحده آمريكا تصميم دارد سفير خود را تغيير دهد و جيم جفري را به بهانه رويكرد جديد و اطلاعات گسترده او در خاورميانه به جاي كريستوفر هيل بگذارد. كريستوفر هيل اولين سفير اوباما در عراق بود كه حضور او از سوي محافل بين‌المللي بسيار منفي ارزيابي شده است. تغيير سفير در روزهاي شكل‌گيري كابينه دولت جديد نشان از يك برنامه سياسي تازه در بزرگترين سفارت آمريكا در خاورميانه دارد. اين در حالي است كه تاكنون بيشترين كرسي‌هاي دولت جديد عراق در بين اذهان عمومي و محافل سياسي قطعي شده‌اند. اما آن چيزي كه منجر به تغيير سفير شده است شايد نياز آمريكا به ديپلوماسي بيشتر براي تصاحب كرسي‌هاي بيشتر است تا افراد خودي را براي حفظ منافع كاخ سفيد در دولت رسمي عراق در كنار شخص نخست وزير قرار دهد تا اينگونه بر تصميمات اساسي دولت تاثير بگذارد، همان اتفاقي كه در كابينه اياد علاوي و جعفري و مالكي افتاد و همواره نخست‌وزيران از اين مسئله گله‌مند بودند. اما آن چيزي كه بيشتر مورد دقت بايد قرار گيرد آنكه در روزهاي اخير كريستوفر هيل سفير سابق به دنبال رايزني‌ها و گفتگوهاي سياسي خود سفري به قلب جامعه تشيع عراق، يعني نجف اشرف داشت تا اين‌گونه با جلب آراي اقشار مختلف اين شهر پرحادثه بتواند بر مرجعيت ديني و سياسي شيعه فشار آورد. هيل با سفر به نجف و ديدار از دانشگاه‌ها و ادارات آنجا، در سخنراني خود در استانداري نجف اشرف طرح تاسيس شبكه اشتغال‌زايي جوانان عراق (IYI) را طرح كرده و بيان كرده بود: «در اين سفر به دنبال بيان اين مهم هستيم كه عراق پس از گذر از بحران‌هاي اجتماعي و اقتصادي فراوان ديگر بايد گام به سوي توسعه و اشتغال‌زايي جوانان خود بردارد. در اين راستا سفارت آمريكا در عراق قصد دارد با تاسيس شبكه نيروي انساني جوياي كار، از جوانان عراقي براي توسعه كشور خودشان بهره ببرد» . گفتني است كه طبق برنامه‌ريزي صورت گرفته با برآورد هزينه 12 ميليون دلار ، سفارت آمريكا تصميم داشت تا با اجراي طرح كارآفريني (IYI) براي 5000 جوان عراقي با سن 18 تا 35 سال، 2500 فرصت شغلي ايجاد كند كه 12 بنگاه كارآفريني براي اين امر اختصاص يافته و البته اولين بنگاه را در نجف‌اشرف قرار دادند. همچنين 5 ميليون دلار نيز جهت اعطاي تسهيلات و وام‌هاي اشتغال در نظر گرفته‌ شده بود. بيان كريستوفر هيل چنان از روي قاطعيت بود كه گويي نخست وزير عراق براي مردم كشور خود سخن مي‌گويد. اما نكته قابل توجه آن است كه سفر هيل به نجف بازخورد بسيار منفي از سوي مرجعيت داشت و در پي نامه‌اي از سوي دفتر آيت‌الله سيستاني آقاي سفير مورد تهديد شديداللحني در صورت دخالت در عملكرد و اختيارات دولت قرار گرفت. تغيير سفير در مقطع زماني كه همه احزاب سياسي حتي ليبرال‌هاي حزب العراقيه نيز با ديدار از مرجعيت به دنبال مشروعيت سياسي خود هستند،‌ مطمئنا نشان از آن دارد كه آمريكا نيز به چنين مشروعيتي نيازمند است. كريستوفر هيل در سفر نجف خود بسيار مورد اتهام و شك از سوي اقشار ديني قرار گرفت هرچند كه نمي‌توان تاثير سخنان او بر توده مردم نجف را انكار كرد. مردمي كه نيم‌قرن روي خوش رفاه و آزادي را نديده‌اند و هيچ‌گاه احساس باارزش بودن به آنان دست نداده است. هيل با كلامي عوام‌پسند نجف‌اشرف را پايتخت جهان اسلام لقب نهاد كه وضعيت معيشت مردمان آن در شان جايگاه مقدس آنان نيست.
جوانان نجف‌اشرف كه در مركز تحولات سياسي و ديني عراق زندگي مي‌كنند همواره با شور و حماسه‌اي كه از خصوصيت ذاتي آنان مي با‌شد در طول تاريخ سياسي عراق، حركت‌هاي بزرگي آفريده‌اند. انقلاب 1920 و انتفاضه شعبانيه 1991 و حركت انقلابي حزب دعوت اسلامي همه در نجف آغاز شد و از نجف برنامه‌ريزي مي‌شد. اما آنجا كه مردان شيعه در روزمرگي‌هاي روزانه از كار و معيشت قرار بگيرند و دانشگاه‌هاي عراق را تنها زنان پر ‌كنند و پس از فراغت از تحصيل تنها به خانه‌داري بپردازند، ديگر چه انديشه‌ و چه روحيه‌اي براي تحول و تغيير مي‌ماند؟ مرجعيت شيعه عراق با اقدام تند خود عليه سفير سابق عراق، از انجام حركت‌هاي عوام‌فريب آنان جلوگيري كرد اما سياست‌هاي پيچيده كاخ سفيد براي استمرار حضور خود در منطقه همچنان ادامه دارد. سياست اشتغال‌زايي جوانان كشورهاي مستعمره با هدف كناره‌گيري آنان از جنبش‌هاي آزادي‌خواه و استقلال طلب ترفند بسيار كهنه‌اي است كه كاخ سفيد باز هم آن را تكرار كرد اما ظاهرا كه آمريكا پي به اين مسئله برده است كه در كنار مقبوليت خود در عراق، نياز به مشروعيت نيز دارد، لذا نمي‌توان مهره‌هاي سوخته‌اي همچون كريستوفر هيل را ديگر در آنجا نگه داشت. شايد بتوان چنين برداشت كرد كه تغيير سفير به اين معني است كه آمريكا به جاي سياست تخريب مرجعيت به دنبال جلب رضايت آن افتاده است.  

Sunday, June 6, 2010

يهود عليه يهود


آنچه بيشتر موجب شد تا نوآم چامسكي استاد موسسه تكنولوژي ماساچوست در عرصه بين‌المللي مطرح شود، نقدهاي تند او از سياست‌هاي نژادپرستانه ايالات متحده آمريكا و سازمان ملل عليه فلسطينيان آواره بود. چامسكي زبان‌شناس، فیلسوف آنارشيست و نظريه‌پرداز آمريكايي است كه نوشته‌هاي او آغازگر پژوهش‌های نوینی در عرصه روان‌شناسي زبان گردید. او از فعالان ارشد حوزه‌ عمومي بين‌المللي است و در حال حاضر كتاب‌ها و نوشته‌ها و مصاحبه‌هاي او به زبان‌هاي گوناگون زنده دنيا از پرخواننده‌ترين‌ها در ميان دانشگاهيان و روشنفكران است.
چامسكي كه خود يهودي‌زاده است همواره در صحبت‌هاي خود قيد مي‌كند كه دليلي براي ايجاد دولتي مستقل به نام اسرائيل نمي‌بيند. به نوشته روزنامه بریتانیایی گاردین، هفته گذشته آقای چامسکی قرار بود برای ارائه چند جلسه تدریس در زمینه سیاست داخلی و روابط بین‌الملل در انستیتو مطالعات فلسطین و دانشگاه «بیر زیت» که در شهر رام‌الله واقع است به کرانه باختری رود اردن سفر کند. اما با برخوردي نابورانه اين چهره بين‌المللي از ورود به سرزمين فلسطين منع شد. نيروهاي رژيم اشغالگر خودروي حامل چامسكي را ساعتها بر روي پل ميان سرزمين اشغالي و اردن نگه داشتند و در نهايت او مجبور شد كه سخنراني خود را به صورت ويدئو كنفرانس از شهر عمان پايتخت اردن انجام دهد در حالي كه حدود صد دانشجو در دانشگاه بیر زیت در شهر رام‌الله برای شنیدن سخنان آقای چامسکی درباره سیاست خارجی آمریکا منتظر ديدن او بودند. اين عمل با واكنش شديدي از سوي محافل علمي جهان به دليل اين بي‌احترامي مواجه شد كه البته در جواب تنها وزير كشور رژيم صهيونيستي اين حادثه را ناشي از يك سوء تفاهم دانست.
ديگر وقتي براي چهره‌اي علمي و بين‌المللي و مورد قبول تمامي محافل سياسي اجازه ورود به فلسطين داده نمي‌شود، چه انتظاري مي‌رود كه آوارگان بي‌پناه و مجهول‌الهويه و ناشناخته فلسطيني در سراسر نقاط جهان را بخواهند بازگردانند. شايد داستان چامسكي از پيش قابل پيش‌بيني بود و نياز به بيان و تعجب نداشته باشد اما گفتن آن براي آناني است كه هنوز هم نه در سرزمين‌هاي غربي و آمريكايي بلكه در خود رسانه‌هاي عربي، اسرائيل را به عنوان حكومتي آزادي‌خواه و مردم‌سالار مي‌دانند كه به اصالت قوانين متمدن و حقوق بشر و آزادي بيان قائل است.
به گفته خبرگزاري‌ها چامسكي در جواب برخورد توهين‌آميز نيروهاي اشغالگر اسرائيلي با تعجب و اعتراض اظهار داشت كه : « اسرائيل ديگر مشاعر خود را از دست داده است.... او مي‌خواهد حقوق بشر را به شكلي اسرائيلي رعايت كند نه به شكلي انساني .... جلوگیری از ورود من به کرانه باختری معادل بایکوت کردن دانشگاه بیر زیت از سوی اسرائیل است كه اين امر تبعات خود را خواهد داشت».

جرات برخورد اسرائيل با شخصيتي همچون چامسكي نشان از اوج تنش و دوگانگي‌هاي فكري و سياسي ميان مردم و احزاب آنان است كه نمي‌خواهند كسي بيش از اين به اين تنش دامن بزند. چامسكي اقدام اسرائيل را كاملا عصبي دانست و بيان كرد:‌« اينچنين برخوردهايي از روي عصبانيت كه ناشي از ناتواني اسرائيل در مقابل فريادهاي اعتراض‌آميز جهاني است، مقاومت اعراب را گسترش خواهد داد تا آن روزي كه آنان را در آتشي كه خود ساختند بسوزاند». اين استاد زبان‌شناس اعتقاد دارد كه ادبيات سياسي گروه‌هاي محافظه‌كار راست مذهبي اسرائيل كه طرح صلح خاورميانه مي‌چينند، هيچ تفاوتي با چپ‌هاي افراطي كه منجر به اخراج هزاران فلسطيني بي‌پناه و قتل عام قانا و كفرقاسم و طنطوره و درياي البقر شدند ندارد.
سابقه اظهارات ضداسرائيلي چامسكي به مقاله او با عنوان «مرغ سرخ كرده» در سال 2000 مي‌رسد كه در اعتراض به سياست‌هاي حزب چپ كارگر اسرائيل و نشست كمپ‌ديويد و آوارگي فلسطينيان نوشته شد. اما با اين وجود توسط همان چپ‌هاي افراطي به سرزمين‌هاي اشغالي دعوت شد تا سخنراني كند. تعجب او اين‌بار بيشتر به اين دليل بود كه راست‌هاي محافظه‌كاري كه ظاهري صلح‌طلب به خود مي‌گيرند از ورود او جلوگيري كرده‌اند.
چامسكي معتقد است كه رژيم اشغالگر اسرائيل پايگاه ايالات متحده آمريكا در خاورميانه است كه حمايت‌هاي آمريكا تا كنون باعث سكوت سران عرب و اتحاديه اروپاست. اگر آمريكا نتواند در مقابل فشار و مقاومت جامعه جهاني و مقاومت مردم جهان عرب بايستد و يك گام به عقب بردارد ديگر نمي‌توان انتظار داشت كه صهيونيست‌ها بتوانند در منطقه بمانند. 
پيش از اين منتقدان غيريهودي رژيم صهيونيستي محكوم به اظهارنظر عليه دين يهود مي‌شدند و برچسب ضديهود بر آنان زده مي‌شد، اما آنگاه كه يك يهودي آگاه همچون نوآم چامسكي از يهودي بودن خود در كنار يهوديان صهيونيستي اظهار ندامت مي‌كند، چه برچسبي مي‌توان بر او زد؟

Wednesday, June 2, 2010

مغرب، آزموني براي تغيير ساختار سياسي اعراب


در دويست سال اخير با شكل‌گيري موج روشنگري و اصلاح‌‌خواهي در جهان عرب، مصر و الجزاير به عنوان مركز اين تحول ‌خواهي شناخته شده بودند. شايد آن‌هنگام كسي فكر نمي‌كرد كه براي اصلاح اساسي ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي نياز به بستر مناسب بومي است كه آن در كشورهاي مستعربه‌اي همچون مغرب يافت مي‌شود. مصر هيچ‌گاه روي آرامش به خود نديد و همواره نداي آزادي‌خواهان او در زندان‌‌هاي مخوف ديكتاتوري خفه مي‌شد. اما طی ده سال گذشته مغرب تغییرات عظیمی را از سر گذرانده است. مطبوعات این كشور یكی از آزادترین در جهان عرب محسوب می شوند. در تابستان 1994 تمامی زندانیان سیاسی كه در لیست سازمان عفو بین المللی قرار داشتند آزاد گردیدند و زندان بدنام تازمامارت به كلی تخریب گردید. سياست حكومت مبني بر گسترش سازمان‌هاي غيردولتي است كه همين امر منجر به شكوفايي علمي و اطلاعاتي بيش‌از پيش مغرب در جهان عرب شده است. در اين فضاي آزاد جرات اظهارنظر و شكستن تابوهاي ديني و سنتي بسيار شده و هنرمندان و روزنامه‌نگاران و دانشگاهيان آنگونه كه دوست دارند مي‌انديشند نه آنگونه كه حاكميتي همچون ديكتاتوري سي‌ساله مصر به انديشمندان خود تحميل مي‌كند.
برخلاف مصر و الجزایر، مغرب به ویژه مستحق ستایش برای ایجاد امنیت روشنفكران خود است. این موضوعی است كه نباید مورد غفلت قرار گیرد یا دست كم گرفته شود. در مصر فاروق فودا توسط اسلام گرایان در خارج از منزل خود با شلیك اسلحه به قتل رسید. نجیب محفوظ رمان‌نويس بزرگ عرب به سختی از یك سوء قصد جان سالم به در برد. افرادي چون فواد ذكریا و نصر حامد ابوزید از مصر و محمد آركون از الجزاير مجبور به فرار از وطن شدند. اين در حالي است كه بسیاری از دانشگاهیان مراكش دارای دیدگاه‌های مشابهی با استادان ادبیات مصر هستند كه نه از تجاوز و بی‌حرمتی به زندگی خصوصی خود بیم دارند و نه مجبور به ترك وطن خود شده‌اند. به راستي دليل چنين تحولي در مغرب چيست؟ محمد عابد الجابري اهل مغرب را بزرگترين ناقد انديشه سنتي عربي مي‌دانند كه با وجود انتقادهاي تند از جريان‌هاي فكري و ديني عربي هيچ‌گاه احساس خطري براي خروج از مغرب نكرد. او معتقد است آزادي هاي موجود در مغرب ناشي از حضور مداوم قوميت‌ها و احساس هويت ملي آنان است. هويتي كه در مصر در تقابل افراطي له يا عليه غرب به مخاطره افتاد.
شايد يكي ديگر از دلايل مهم رشد انديشه در مغرب را به حساب رسانه‌هاي پوياي آن بتوان گذاشت. رسانه‌اي كه بدون ترس از مجازات اظهار عقيده خود به راحتي آنچه را كه دوست دارد به نقد مي‌گذارد. فرهنگ مناظر‌ه‌هاي تلويزيوني و فرهنگ افشاگري‌ مفاسد اقتصادي و اخلاقي و تحليل هرگونه ناهنجاري‌هاي اجتماعي از بيماري‌هاي مقاربتي و اعتيادهاي گوناگون منجر به آن شد كه مردم آگاهي لازم نسبت به تهديدهاي اطراف خود پيدا كنند. خانم حكیمه همیچ  مدير شركت مركز مشورتی ایدز در برنامه‌ای تلویزیونی در نوع خود انقلاب فرهنگی كوچكی به راه انداخت كه البته در ابتدا مقاومت شدیدی را به همراه داشت. در 1991 خانم هنرپیشه‌ای به نام تورا جبرانه دو روز پس از آنكه توسط مردان ناشناسی ربوده و موهای سرش تراشیده و مورد تحقیر قرار گرفت به عنوان اولین زن شركت كننده در آن برنامه ظاهر گشت. از طرف دیگر خانم حكیمه همیچ توانست كه موضوعات مورد نظر را به صورتی عریان‌تر مورد مباحثه و گفتگو قرار دهد. وی حتی سیاست های وزارت بهداشت را در برنامه تلویزیونی خود مورد انتقاد قرار داد. سپس مطبوعات این گفت و شنودها را به عنوان موفقیت بزرگی گرامی داشته و با حالتی تمسخر آمیز پرسیدند كه آیا اكنون وقت انتقاد از وزرای دولت فرا نرسیده است. نقش نهاد فعالی مانند مركز مشورتی ایدز همكاری روشنی است برای تكامل و توسعه رشد جامعه مدنی.
اجازه فعاليت به گروه‌هاي همكاري و همياري مردمي با وجود حضور سلطنت در مغرب، باز عامل عمده‌اي در جهت رشد احساس مسئوليت و تعهد مردم نسبت به آينده كشور خود بود كه در پانزده ساله اخير پس از سخنراني شاه حسن دوم در رابطه با جامعه مردم‌سالار و بيان اولين بار كلمه «ان‌ جي او »، جزء اصلي سياست‌هاي جديد دولت به حساب مي‌آيد. ان جي او هاي شكل‌گرفته از اصناف و اقشار اجتماعي، علمي، سياسي و تجاري با ميانگين آگاهي بيش از پنجاه درصد يك سوم اعضاي آنها نسبت به حوزه تخصصي كاري خود نشانگر رشد مطالبات مردمي از ساختار حكومتي است كه در چنين فضايي دولت به جاي سركوب مطالبات، مجبور به مشاركت با اين گروه‌ها و حل مسائل است. اين ديار در روزگاراني كانون علمي، اقتصادي و سياسي جهان اسلامي بود كه اروپاييان هم‌جوار آن حسرت آن را داشتند تا يك بار فرصت سفر به آنجا را داشته باشند و از نزديك زيبايي‌هاي زندگي شهري در آندلس را مشاهده كنند.

Tuesday, June 1, 2010

ريشه‌هاي بنيادگرايي عربي


پس از تلاش‌هاي جمال‌الدين اسدآبادي و محمد عبده، آنگاه كه دولت‌هاي اسلامي در تحقق انديشه‌هاي آنان ناكام ماندند، سنت گرایان اسلامی را نسبت به تهدید غرب و از دست‌ رفتن هویت اسلامی، دچار نگرانی‌های شدیدتری کرد و اسلام گرایی بنيادگرا با ظهور رشيدرضا شاگرد محمد عبده، پاسخی به این نگرانی‌ها بود که زمینه‌ساز اندیشه‌های افراطی بعدی گرديد.
درباره رشيد رضا و نوع نگرش او كه چگونه پس از محمد عبده از تجددخواهي به ناگاه به سمت سنت گرايي، چرخش ايدئولوژيك پيدا كرد نظرهاي مختلفي داده شده است. حمید عنایت درباره رشید رضا معتقد است كه تفاوت زيادي ميان رشيدرضا و پيشينيان او از جمله اسدآبادي و عبده وجود ندارد و تنها نکته‌ای که عقاید او را از تجددخواهان دیگر متمایز می کند، اصرار او بر سر اصلاح خلافت سنتی و اعاده آن به شکلی است که در صدر اسلام معمول بود. از این نظر، باید رشیدرضا را نقطه عطفی در تحول اندیشه سیاسی معاصر عرب دانست، زیرا نمایان‌گر دوره‌ای است که مرحله اصلاح‌گرایی التقاطی به پایان می‌رسد و مرحله بنیادگرایی مبارزه جویانه آغاز می شود. آلبرت حورانی می نویسد: «ضرورت ایجاد یک نظام قانونی که در دوران جدید، مردم بتوانند از آن اطاعت کنند، محور اندیشه رشید‌‌ رضاست، نظامی که به معنای واقعی قانونی و اسلامی باشد». این تأکیدها همگی بیان گر نوعی عقب نشینی اساسی رشید رضا از اندیشه‌های نوگراست. رشيد رضا اندیشه های سلفیه را نخست در ابن‌تیمیه یافت، سپس به سراغ محمد بن عبدالوهاب رفت و در توجه به سنت و مراجعه به آن در اجتهادات فقهی خود، دچار اغراق گردید. باید گفت که رشید رضا، به وهابی‌گری که توجه به آن روی هم رفته از انگیزه های سیاسی دور نبود، بستگی معنوی بیشتری یافت و همین امر، باز هم جدایی او را از عبده بیشتر کرد.
در مورد انديشه بنيادگراي رشيد رضا، حسن حنفي اين‌گونه مي‌نويسد: «رشید رضا پس از آنکه عمری را در اصلاح گری و نواندیشی و ترقی‌خواهی گذرانده بود، خود را از تأثیر طلایه دارانی چون طهطاوی، سید جمال و نیز عبده رها ساخت و به دامن محمدبن عبدالوهاب پناه برد که او را به ابن قیم جوزیه و ابن تیمیه و سپس به احمدحنبل رسانید. وی به جای میل به شیوه های مدنیت نو و همگانی با تحولات زمانه، فرو بستگی و هجوم به غرب را ترجیح داد.»
رشیدرضا چندان به غرب نپرداخته ولی از خط فکری وی معلوم است که رویکردی ستیزه‌جویانه نسبت به غرب داشته است: « نگران عرب‌ها هستم؛ نه از جانب بلشویک ها، نه از ترک‌ها، بلکه از بریتانیا می ترسم که بریتانیا پیش از آنکه عرب‌ها فرصت رفع ضعف مفرطشان را داشته باشند، آنان را با یورشی خرد کننده از هم بپاشند». از همین جا معلوم است که وی بر خلاف سید جمال، بر جهان عرب تاکید بیشتری دارد و به همین دلیل نیز با فرمانروایی عثمانی مخالف بود و هرگز به برتری دینی یا سیاسی عثمانی‌ها تن نداد. بنابراين از همان ابتدا گرايش‌هاي پان عربيسمي نامحسوس در انديشه بنيادگرايانه او ديده مي شد كه امروزه اين گرايش بالفعل شده و بنيادگرايي عربي را به وجود آورده است.
پس از رشيد رضا با مواجه شكست‌هاي سنگين جنگ اعراب در دهه شصت به عنوان یک تراژدی غمبار، روح عربها زخم خورده و در طیفی از انفعال تا تندروی سیاسی سر گردان شدند. شاید بتوان گفت که بذر اصلی تندروی در جهان عرب را همین شکست‌های نظامی پراکنده ساخته است. جنبش اخوان المسلمین در مصر، نمود این تندروی و بنیادگرایی است. تصور اخوان‌المسلمین از دولت اسلامی، شکل شدت یافته‌ای از تصور رشیدرضاست، اما علامت مشخصه واقعی آن، این است که توسط نهضت پیکار جو و مسلّحانه‌ای عرضه شده است. در آغاز بسياري از جوانان اصلاح‌طلب عرب كه به دنبال محفلي جهت رشد انديشه عربي- اسلامي بودند گرد حسن‌البناء و سيد قطب در حزب اخوان جمع شدند و براي رسيدن به هدف بزرگ خود رنج‌ها و زندان‌ها و شكنجه‌‌ها ديدند. بسياري از آنان همچون ايدئولوگ بزرگ آنان سيد قطب در اين راه جان خود را دادند و برخي ماندند و امروزه بيشتر با رويكردي علمي و فقهي در دانشگاه‌ها و مراكز علمي به دنبال ارائه مدل اسلامي از زندگي اجتماعي انسان‌ها هستند. جامعه‌الازهر و مركز انديشه اسلامي واشنگتن با تاسيس مرحوم اسماعيل الفاروقي عضو سابق حزب اخوان بزرگترين مراكز حامل اين انديشه هستند.
حسن البناء بنیان‌گذار اخوان‌المسلمین، درباره اصلاح‌گران اسلامی پیشین چنین نظر می‌دهد:
«اسدآبادی فقط یک فریاد هشدار برای مشکلات است و شیخ محمد عبده، تنها یک معلم و فیلسوف و رشیدرضا فقط یک تاریخ نویس و وقایع نگار، در حالی که اخوان المسلمین به معنی جهاد، تلاش و کار است و فقط یک پیام نیست».