Wednesday, July 28, 2010

بحران اندیشه سیاسی اسلامی


رضوان السید نویسنده و منتقد سرشناش عقل عربی در گفتگو با عبداله بلقیز نویسنده کتاب بحران اندیشه سیاسی عربی، این بار اندیشه سیاسی عربی امروز را متهم به کوته اندیشی در غایت و انگیزه می داند که خود را تنها محدود به حل مشکل استبداد کرده است. این گفتگو با عنوان بحران اندیشه سیاسی اسلامی توسط انتشارات دارالفکر دمشق، ماه گذشته منتشر شد. در این مناظره ابتدا به بررسی ریشه های تاریخی و فلسفی اندیشه اسلامی پرداخته شده است که در این بخش مفهوم امت به عنوان متغیر اساسی شکل گیری اندیشه سیاسی اسلامی مورد بحث و تعریف قرار می گیرد. اما آنچه که در طول زمان مفهوم امت را مورد تغییر و تعبیر قرار داد مقتضیات زمان بود که شریعت محمدی را به چالش می کشاند. شاید نقطه پیدایش اختلاف و چندگانگی و تحزب در هر دین و قومی آنجا باشد که ایدئولوژی و چهارچوب بایدها و نبایدهای آن دین و قوم مورد تهدید و چالش قرار می گیرد. یکی از این اقتضائات زمانی خطیر که عالمان مسلمان را به تکاپو برای ارائه الگوی جدید فراخواند مسئله سقوط خلافت و پیدایش مفهوم جمهوریت و مردم سالاری بود که دیگر سیادت امور به امت واگذار می شد نه به خلیفه یا نماینده خدا بر زمین و زمان. رضوان السید معتقد است اینجا مرحله هبوط خلافت است که به مصلحت، مفاهیم سیاسی لاهوتی به گزاره های جهان امروزی تبدیل می شود که البته به گفته حسن البنا موسس جنبش اخوان المسلمین مصر، در این شرایط تنها قرآن، قانون رسمی ما می تواند باشد (القرآن دستورنا). طبق قانون مکتوب اخوان المسلمین در سال 1923 بر اساس آموزه های قرآن و سنت، حاکمیت از نماینده تام الهی به نماینده امت بر اساس شریعت و ایدئولوژی ناب محمدی تبدیل می گردد. سید قطب و ابوالاعلی مودودی از نویسندگان اصلی این منشور حاکمیت سیاسی نوین بودند. این رویکرد مقدمه ای بود برای ورود مفاهیم حاصل از جمهوری های به وجود امده در آن زمان، اما باز فاصله زیادی میان امت و شریعت دیده می شد. به اعتقاد رضوان السید جریان های اسلامی همواره به دنبال تطبیق امت با شریعت اجتهادی خود بودند اما هیچگاه دیده نمی شد که امت را به عنوان معیار تعیین شریعت بدانند. در این شرایط امت و مردم همواره فدایی ایدئولوژی می شوند و هرآنکس با قانون حکومت اسلامی باشد شهروند و در غیر این صورت متخلف و محکوم به ترک جامعه و جماعت است. نکته دیگری که رضوان السید در این گفتگو اشاره می کند مسئله جهاد است که انگیزه ای برای بازتولید مدینه سیاسی محمدی بود. این نویسنده عربی جهادها و مقاومت های اخیر اسلامی را متاثر از جنبش های کارگری چپ سده اخیر می داند که در جهت شکست اختلاف طبقات با شعارهای عدالت خواهانه اسلامی شکل می گرفت اما در نهایت سرنوشتی همچون همان جنبش های چپ پیدا می کرد و با برخورد سرسخت حکومت های سلطنتی مواجه شده و فرو می پاشید.
اما عبداله بلقیز در سخنان خود اشاره ای به ریشه های شکل گیری اندیشه نمی کند و به صورت خاص به آسیب شناسی نهضت های روشنگری اسلامی و عربی صد ساله اخیر می پردازد. بلقیز بحث خود را از آنجا آغاز می کند که الگوبرداری مدل های سیاسی لیبرال و سوسیال در کشورهای اسلامی و عربی چگونه به شکست می خورد و از سویی دیگر نظام های سلطنتی نیز در مقابل با جنبش های آزادی خواه قرن هجدهم و نوزدهم مقبولیت خود را از دست می دهند، لذا جهان عرب در ابتدای قرن بیستم به بحران ایدئولوژی سیاسی دچار شده و به همین دلیل دو جریان روشنفکری ملی گرا و اسلام گرا با انگیزه استعمارزدایی شکل می گیرند که تا کنون نیز پابرجا مانده اند. البته در مقایسه می توان گفت که ملی گرایان در تصاحب قدرت در صد ساله اخیر موفق تر عمل کرده اند. اما مشکل اساسی هر دو جریان بازتعریف مفاهیم حکومتی جدید در عرصه های نظامی، اقتصادی و سیاسی در سرزمین هایی است که هزاران سال تجربه پادشاهی و سلطنت را گذرانده است. مساله غرب گرایی و ارتباط با غرب نیز در اینجا شکل می گیرد که آیا نیازی برای الگوبرداری سیاسی از مدل های انقلابی غربی دیده می شود یا خیر. اسلام گرایان اخوانی که با تعریف القرآن دستورنا صورت مساله را پاک می کنند و به گفته سید قطب هرگونه مظاهر غربی از علم و تکنولوژی و سیاست را ضداسلامی دانند.
در این گفتگو رضوان السید تنها همچون مورخی به سیر پیدایش اندیشه سیاسی می پردازد اما بلقیز برخلاف او راهبردهایی را برای تعریف یک جریان ترکیبی جدید از ملی گرایی و اسلام گرایی را ارائه می دهد و به اعتقاد او پس از گذار از سده آزمون و خطای قرن بیستم پس از فروپاشی دولت عثمانی، سده اخیر بهترین زمان برای تعریف جریان نوینی است که بتواند جهان را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد.

Monday, July 26, 2010

بازخوانی حادثه کاروان آزادی



پس از آغاز محاصره غزه در ماه ژانویه 2008 ، کشورهای بسیاری که تا آن زمان رابطه صلح آمیزی با اسرائیل داشتند، سیاست های خود را در قبال تفاهم و مشارکت سیاسی و اقتصادی با اسرائیل تغییر دادند. برخی شرکت های معتبر اروپایی معاهدات تجاری خود را با رژیم صهیونیستی قطع کردند و ترکیه که بیشترین معاهدات را با اسرائیل داشت و بیش از بیست درصد از خطوط هوایی خود را در اختیار آنان گذاشته بود، به ناگاه تبدیل به یکی از بزرگترین مخالفین حصر غزه شد و در همان ماه ژانویه با دعوت از همسران روسای جمهور کشورهای اسلامی در استانبول و نوشتن طومار اعتراض، موضع ضد اسرائیلی خود را شفاف بیان کرد. طیب رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه با صراحت اعلام کرد که حماس را نه به عنوان تروریسم، بلکه به عنوان یک گروه سیاسی مردمی که از آرای اکثریت آنان برخوردار است می شناسد. او همچنین محاصره غزه را حرکتی کاملا غیر انسانی و بدون توجیه دانست که نه اسارت شالیط اسیر اسرائیلی در دستان حماس دلیل موجه آن بوده و نه سلاح های حماس که در مقابل موشک های بی شمار  اسرائیلی قابل ذکر نیستند. بنابراین تا پایان سال 2008 شاهد تغییر در سیاست های بسیاری از کشورهای هم پیمان رژیم صهیونیستی بودیم که البته پافشاری در حمایت قاهره از تل آویو از سوی حسنی مبارک در این میان صدای اعتراض همه محافل بین المللی را درآورده بود و البته در این یک سال که گذشت شدت فشار و محاصره بر مردم غزه و ممنوعیت ورود مواد غذایی و دارویی از سوی اسرائیل و قاهره بیش از پیش می گردید. تا اینکه جهان سیاست مواجه گردید با ورود رئیس جمهور سیاه پوست آمریکایی و طرح صلح خاورمیانه او که بر خلاف طرح صلح رایس وزیر امور خارجه سابق آمریکا در سال 2005، دیگر در آن حماس تروریسم نامیده نشده بود و سیاست جدید آمریکا، فشار بر تل آویو برای شکست حصر غزه گردید و اوباما در سخنرانی قاهره، اعراب فلسطینی و یهودیان اسرائیلی را به صلح دعوت کرد. البته با گذشت یک سال از رایزنی های کاخ سفید با نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، آمریکا نیز کاری از پیش نبرد و تشکیل گروه چهار در واشنگتن با حضور نمایندگان فتح، تل آویو، کاخ سفید و قاهره برای بررسی امکان برقراری صلح و شکست حصر غزه نیز تنها به همان مذاکرات ختم شد. از طرفی نتانیاهو با طرح دولت یهودی خود در صدمین سال مراسم کنیست و اعلام صلح به شرط پذیرش دولت یهودی و برائت اعراب از ایران، کار را پیچیده تر کرد و دیگر امیدی برای حل بحران خاورمیانه نمی رفت و تحلیل های بسیاری در مورد امکان یا امتناع جنگ در منطقه مخصوصا میان اسرائیل و ایران در رسانه های جهان نوشته می شد و شاید هم، همه منتظر اشتباهی از سوی اسرائیل بودند تا یکپارچه آن را مستمسک فشارهای خود بر تل آویو قرار دهند. تا اینکه حادثه حمله به کشتی حامل کمک های بشردوستانه به نام کاروان آزادی اتفاق افتاد. ترکیه رسما اعلام کرد که در روابط خود با تل اویو تجدید نظر می کند، عمر موسی رئیس اتحادیه سران عرب، آزادی گذرگاه رفح را دیگر نه یک توصیه بلکه یک دستور به قاهره اعلام کرد. کاترین اشتون نماینده رسمی اتحادیه اروپا خواستار بهبود کمک رسانی به مردم غزه ار طریق مرزهای آبی و خاکی شد. و در نهایت جو بایدن معاون رئیس جمهوری آمریکا در گفتگویی خبری، با وجود سعی در توجیه حادثه با عنوان آنکه اسرائیل در حالت جنگ با حماس است و چنین حوادثی طبیعی می باشد، اما ناگزیر بود که شکست محاصره را اعلام کند. در همان حال سوالی از او پرسیده می شود مبنی بر اینکه اگر می گویید شرایط جنگ است و این گونه مسائل طبیعی، پس چرا اسارت یک اسیر از سوی حماس منجر به محاصره دو ساله مردمی شد که دخالتی در جنگ نداشتند، آیا آن اسارت حادثه طبیعی در جنگ نبود؟ آنگاه بایدن در تحلیلی متناقض بیان کرد که در این مدت، محاصره غزه تنها به دلیل کنترل امنیتی بیشتر منطقه صورت گرفته بود و هیچ ارتباطی با اسارت شالیط نداشت که این گفته دقیقا بر خلاف اعتقاد سران صهیونیستی است که دلیل آغاز جنگ 22 روزه خود را اسارت شالیط می دانستند. آمریکا البته فرصت را نیز برای برد خود در مقابل نتانیاهو مغتنم دید و به سرعت طرح « امنیت در مقابل غذا» را به اسرائیل پیشنهاد داد که برای مقابه با فشار بین المللی ناشی از حادثه کاروان آزادی، امکان کمک رسانی غذایی و دارویی به غزه را فراهم کند تا امنیت به منطقه بازگردد.
نکته قابل تامل در این حادثه آن بود که در موضع گیری همه در مقابل حادثه، هیچ گاه طرفداری از فتحی ها مشاهده نشد و حماس به عنوان طرف حقیقی جنگ با اسرائیل به عنوان پیروز حادثه شناخته شد. حماسی ها که دیگر هیچ کس آنان را  تروریسم خطاب نمی کند و پس از سال ها تلاش برای احقاق حقوق پایمال شده شان توانستند حمایت جهانیان را برای خود و حامیان اصلی خود همچون ایران، حزب الله لبنان و اخوان المسلمین مصر به ارمغان آورند. 

Saturday, July 24, 2010

سالگرد مردم‌سالاري در عراق


اين روزها مردم عراق پنجاه و دومين سالگرد انقلاب خونين 14 ژوئيه را جشن مي‌گيرند و بر حسب اتفاق 14 ژوئيه 2010 را آخرين مهلت قانوني براي تشكيل دولت جديد عراق اعلام كرده بودند كه البته يك ماه به تعويق افتاد. پنج ماه است كه از انتخابات پارلماني عراق مي‌گذرد و تا كنون دولتي شكل نگرفته است. پنجاه و دو سال پيش در سال 1958 با كودتاي افسران نظامي و فروپاشي سلطنت،‌ اولين دولت دموكرات در عراق با شعار احترام به آزادي و ايدئولوژي و تدين مردم روي كار آمد و مردم سالاري و شهروندسالاري را براي اولين بار در اين مهد سلطنت‌خواهي و استبداد تعريف كرد. انقلاب 14 ژوئيه عراق با شوري توصيف ناپذير به بازتعريف نظام سياسي عراق و حل مشكلات مردم پرداخت و در كارنامه خود خانه‌دار كردن هزاران خانواده و آزادي كشاورزان از بند اربابان و زمين‌خواران را ثبت كرد. در دوران كوتاه اين انقلاب، زنان كه بي‌ارزش‌ترين عنصر اين سرزمين در فرهنگ و آيين آنان بودند كرامت يافتند و حق حضور در محافل اداري و سياسي كشور پيدا كردند. عبدالكريم قاسم افسر عالي رتبه و رهبر انقلاب 1958 كه پيش از انقلاب رياست ستاد ارتش عراق را بر عهده داشت همواره در حافظه تاريخي مردمان عراقي از هر فرقه و طايفه و گروهي به نيكي ياد مي‌شود. او يك بار در سال 1959از دست ترور صدام حسين جان سالم به در برد و در نهايت در سال 1963 با كودتاي افسران ارتش به رهبري عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف كنار گذاشته شد.
وجه تمايز انقلاب 14 ژوئيه شكست اختلاف طبقاتي عراق و اهتمام به معيشت مردمان بي‌پناه آن ديار بود كه در دوران هزار ساله پادشاهي عباسي و عثماني در فرهنگ و اقتصاد آنان ريشه دوانده بود. عبدالكريم قاسم با اصلاح قوانين زمين‌داري و زراعت ضربه بزرگي به فئوداليسم و حاميان آن در منطقه زد و با تغيير بند 80 از قوانين تجارت نفت و همچنين قوانين مالكيت شخصي نوعي حس مالكيت را به مردم داد كه منجر به احساس مسئوليت آنان در مشاركت براي اجراي صحيح برنامه‌هاي دولتي شد. هر چند عمر اين دوران در عراق كوتاه بود اما طعم شيرين آن هنوز در ادبيات شفاهي و اشعار و داستان‌هاي مردمي عراق مانده است. سال 1967 و روي كار آمدن رسمي حزب بعث در صدر نظام سياسي عراق را مي‌توان آخرين روزهاي تجربه مردم‌سالاري در عراق دانست.
پيروزي انقلاب 1958 را بيشتر به دليل مردم‌شمولي بودن آن مي‌دانند كه از هر گروه و نحله‌ و طايفه‌اي به آن ملحق شدند و قاسم آنگونه برخورد كرد كه مردم احساس كنند كه او براي منافع شخصي خود كار نمي‌كند. اين مسئله بسيار مهمي براي مردم بود كه پس از هزاران سال ثروت‌اندوزي حاكمان، شخصي روي كار آيد كه از اقوام نزديك او حتي يك نفر هم در نظام سياسي جايي ندارد و انتخاب مديران تنها بر اساس تخصص و تلاش آنان است. تاسيس اولين دانشگاه عراقي در آن دوره در بغداد و انتخاب مرحوم عبدالجبار عبدالله فيزيكدان و منجم مشهور عراقي به عنوان رئيس آن دانشگاه كه فعاليت‌هاي ضدامپرياليسمي در آمريكا داشته است، خود دليلي ديگر بود كه مردم به شايسته‌سالاري انقلاب ايمان آورند. 
قاسم همچنين با بازتوليد مولفه‌هاي فرهنگي و ادبي عراق به دنبال احياي ميراث تمدني غني بين‌آلنهرين بود و براي اين كار گروه‌هاي علمي مختلفي از نويسندگان و دانشمندان و مورخين و اديبان را كنار هم جمع مي‌كرد تا به توليد محصولات فرهنگي جديدي بپردازند كه مردم را با تاريخ و تمدن ديرينه خود آشنا كنند. اين تلاش او نيز براي بيداري احساسات ملي‌گرايانه مردمي بسيار بااهميت بود.
البته اين را نيز نمي‌توان انكار كرد كه نازك‌دلي و دل‌رحمي بيش از اندازه قاسم منجر به سقوط وي گرديد. بسياري از منتقدان او را مديري ناتوان در اداره زيرمجموعه خود مي‌دانند كه در مقابل اشتباهات مكرر برخي افراد واكنش تندي نشان نمي‌داد و حتي برخي از سرسخت‌ترين دشمنان خود را عفو مي‌كرد اما آنچه كه در ذهن و فرهنگ مردم عامه عراق مانده است چيزي جز نيكي و اخلاق حسنه نيست كه اين نيز مطمئنا به دليل تجربه بسيار تلخ و وحشتناك حضور بعث در عراق است.
عراق امروز نيز دومين تجربه دولت مردم‌سالار را مي‌گذراند و بسياري از مردمان عراق انتظاري در حد دوران عبدالكريم قاسم از آنان دارند. بي‌دليل نيست كه در روزهاي معرفي دولت جديد عراق و سالگرد انقلاب تاريخي 1958، در تمام خيابان‌ها و شهرهاي عراق تصاوير عبدالكريم قاسم بيش از هر سال ديگري افراشته مي‌شود و محافل و جشن‌هاي يادبود پرشور تر از هر سال ديگري برگزار مي‌گردد تا شايد اينگونه عملكرد مردم‌سالار و ضدتبعيض عبدالكريم قاسم را به نمايندگان پارلمان عراق و احزاب سياسي گوشزد كنند.

Friday, July 23, 2010

آفريقا و دردهاي ناشي از جام جهاني


بالاخره با تمام كش و قوس ها و ترس ها كه نكند اتفاقي براي ميهمانان خارجي بيافتد، نوزدهمين دوره جام جهاني فوتبال نيز تمام شد و در كشوري كه روزانه 50 قتل و 150 تجاوز و 200 سرقت رخ مي داد هيچ حادثه قابل توجهي روي نداد و ميهمانان خارجي با خيالي راحت به كشورهاي خود بازگشتند. اما چيزي كه ماند همان فقر و بي كاري و ناامني و بيماري و هزاران درد و مشكل براي مردمي است كه در اين روزها كاري نداشتند جز نوازندگي بوق ووووزلا براي خوش آيند مردمان جهان تا شايد اينگونه صداي دردهاي خود را به گوش جهانيان برسانند.
دولت آفريقاي جنوبي در طول 6 سال اخير در حالي كه با نگراني شديد فيفا از انتخاب ميزباني كشوري آفريقايي مواجه بود، با صرف هزينه چهار و نيم ميليون دلار به ساخت 10 استاديوم فوتبال دست زد كه به گفته يكي از روزنامه هاي محلي آفريقاي جنوبي در تاريخ آفريقا پس از ساخت اهرام مصر، ‌اين اولين باري است كه چنين عمارت هايي در اين سرزمين سياه ساخته مي شود. بازي اسپانيا و آلمان در استاديوم موسي موبيدا شهر دوربان را اكثرا مشاهده كردند كه با حضور شصت و يك هزار تماشاگر برگزار شد و صدها پليس امنيتي در آنجا حضور داشت و همگان با رضايت از ورزشگاه خارج شدند. ديوارهاي كناري اين استاديوم با قوس 650 متري دور تا دور زمين فوتبال را احاطه كرده بودند. خبرها حاكي است كه براي ساخت اين استاديوم ها 11 ميليون قطعه سنگ، هشتاد هزار متر مكعب سيمان و شانزده هزار تن آهن به كار گرفته شده است. سوال اساسي اينجاست كه براي دولتي كه قادر است در خلال شش سال از هيچ به همه چيز برسد چرا بايد در همان شهر دوربان نرخ بيكاري 40 درصد باشد و 43 درصد از جمعيت درآمدي روزانه كمتر از 2 دلار داشته باشند. جالب آنكه در سالهاي آپارتايد حاكم بر آفريقا، فقر و بيماري تنها شامل سياهپوستان بود و آنگلو – آفريقايي ها قشر مرفه جامعه را تشكيل مي دادند و امروزه بيشترين گدايان دورباني در لابه لاي اتومبيل هاي ميهمانان خارجي را همان آنگلو- آفريقايي ها تشكيل مي دهند. در ژوهانسبورگ پايتخت آفريقاي جنوبي نيز وضع اسف بارتر است و آنجا بيماري ايدز نيز بيش از هر جاي ديگر افزون بر درد بيكاري و جرائم، گريبان گير مردمان بي پناه آنجا شده است. و در پايان با وجود تمام هزينه اي كه دولت براي جذب درآمد و جبران هزينه هاي ناشي از برگزاري جام جهاني كرد، پدران پير استعمارگر فوتبال همچون انگليس بيشترين درآمدزايي را در اين دوره براي تبليغات و تاسيسات و خدمات صورت گرفته توسط شركت هاي خود را به جيب زدند و رفتند.
سوال اساسي اينجاست كه كشورهاي فقيري همچون آفريقاي جنوبي چه نيازي به ميزباني چنين تورنمنت هايي دارند؟ برخي اينچنين تحليل كرده اند كه پس از گذار از آپارتايد، آفريقا نياز داشت تا در چنين فرصت مغتنمي استقلال و آزادي سياهپوستان خود را به رخ تمام جهان بكشد،‌اما آيا استعمارزدايي در آفريقا به صورت كامل صورت گرفته است يا اينكه واگذاري دولت به سياهپوستان تنها ابزاري براي كنترل بيشتر آنان و اتمام آشوب هاي مردمي و كارگري بود كه اينگونه تمام مصيبت ها و مشكلات را به گردن خود آنان بياندازند و خود به سودجويي پنهان بپردازند. چرا كشوري ميزباني را بر عهده نگيرد كه خود توانايي كامل در تجهيز و خدمات فني استاديوم ها داشته باشد و مردم آنها از مشكلات كمتري برخوردارند تا هزينه هاي صورت گرفته بر دوش مردمان آنان نيافتد. مردمان آفريقا از دولت خود انتظار دارند تا به همان سرعت ساخت استاديوم هاي فوق العاده، ‌به مشكلات معيشتي و سلامتي آنان نيز اهميت دهد

Saturday, July 17, 2010

موج گسترده تخريب مالكي


هفته‌اي كه گذشت همراه بود با موجي از تظاهرات خودجوش مردمي در شهرهاي شيعه‌نشين جنوب عراق كه خواهان ساماندهي وضعيت معيشت و بحران كمبود برق و آب در عراق بودند. شهرهاي بصره، كربلا، ناصريه مهمترين اين شهرها را شامل مي‌شدند. البته با وجود شانتاژ خبري دروغين رسانه‌هاي بعثي كه اين موج را عليه دولت نوري مالكي مي‌خواندند، شعارهاي مردم تنها به سمت فاسدين اقتصادي و شبه‌نظاميان تروريستي نشانه گرفته بود. البته نمي‌توان اين مسئله را نيز ناديده گرفت كه تعلل در شكل‌گيري كابينه دولت جديد، مردم عراق را عصباني كرده است. در اين سه ماهه اخير كه رايزني‌هاي سياسي براي شكل‌گيري دولت در حال انجام است، حوادث ناگوار بسياري از انفجارها و عمليات تروريستي و اخلال در وضعيت معيشت مردم و قطع طولاني مدت آب و برق صورت گرفت. با نگاهي دقيق‌تر مي‌توان نوعي هماهنگي در علل تمام اين حوادث مشاهده كرد كه همه با يك هدف و آن نيز تخريب وجهه نخست‌وزير سابق صورت گرفته است. نخست‌وزيري كه نه شبه‌نظاميان سني و شيعه از او دل خوشي دارند و نه بعث و نه همسايگان سلطه‌طلبي همچون كشورهاي خليج فارس. بنابراين دور از ذهن نيست كه بخواهيم حدس بزنيم اتفاقات پيش روي ما همه دلالت بر جنگ رواني براي تخريب شخصيت نوري المالكي نخست‌وزير محبوب عراق دارد. وقتي آقاي علاوي در جلسه ائتلاف قانون با ائتلاف العراقيه حاضر نمي‌شود با مالكي ديدار كند، وقتي هر روز شايعه ترور علاوي از سوي خود در رسانه‌ها گسترش مي‌يابد و طارق الحميد سردبير روزنامه عربستاني الشرق‌الاوسط در سرمقاله خود ترور علاوي را خاتمه قانون‌گرايي و دموكراسي عراق مي‌خواند،‌ وقتي رسانه‌هاي بعث و ليبرال جهان عرب در اقدامي هماهنگ، حوادثي مشكوك از جمله تخريب برخي منابع آبي و انرژي عراق را در صدر اخبار خود مي‌آورند و به تخريب دولت و بي‌كفايتي آن مي‌پردازند، ديگر نبايد شك كرد كه جهان سلطه‌طلب و ديكتاتور عربي دشمن اصلي خود را در چهره مالكي مي‌بيند.
پرمخاطب‌ترين پايگاه الكترونيكي تحليلي- سياسي عربي در سه چهار سال اخير را به جرات مي‌توان الحوار المتمدن ناميد كه به گفته خود آنان مركزي است براي تجميع انديشه‌هاي چپ، سكولار و دموكرات كه خواهان برقراري جامعه‌اي آزادانديش با رعايت عدالت اجتماعي است. اما آنگاه كه به يادداشت‌هاي نويسندگان اين سايت دقت مي‌كنيم مي‌بينيم كه اين روزها در آستانه انتخاب نخست‌وزير عراق، تمام مطالب سايت اختصاص يافته است به سياه‌نمايي فرهنگي و فكري و اقتصادي موجود در عراق. گويي تمام مصائب عراق ناشي از سياست‌هاي پنج سال اخير نخست‌وزيري آقاي مالكي بوده است و حتي گاهي در برخي مقالات مي‌خوانيم كه روزگار صدام حسين، رئيس رژيم سابق عراق را دوران طلايي خوانده‌اند و در حسرت احياي آن روزها مي‌نويسند.
نوري مالكي هفته گذشته در گفتگوي تلويزيوني خود با شبكه ماهواره‌اي الحره عراق، با تاكيد و صراحت چند نكته را بيان كرد كه شايد دقت در آنها جوابي باشد در مقابل اين موج رسانه‌اي عليه او كه البته همواره در چنين فضاهاي رقابتي تنها چيزي كه يافت نمي‌شود گوش شنواست. در اين گفتگو ابتدا مالكي در پاسخ به سوال مجري كه گفت چرا با آقاي علاوي گفتگو نمي‌كنيد با صراحت اعلام كرد كه : «من از همين‌جا از ايشان دعوت مي‌كنم كه براي گفتگو با ما همكاري‌ كنند و اين دعوت را پيش از اين نيز براي ايشان ارسال كرده‌ايم و جوابي نشنيديم، همين ديروز با اعضاي شوراي مركزي العراقيه جلسه داشتيم و ايشان حضور نيافتند». مالكي در مقابل آمارهاي غلط برانداز مجري دربازه افت وضعيت معيشت مردم در سالهاي اخير و نارضايتي آنان گفت:‌ «به آنانيكه مشكل تامين برق و آب عراق مخصوصا در برخي مناطق كه مخالفين دولت در آنها ساكنند از جمله العماره را بزرگنمايي مي‌كنند بايد گفت كه اتفاقا ميزان هزينه و بودجه‌اي كه براي عمران و آباداني آنان در اين سال‌هاي اخير درنظر گرفته شد بر اساس تشخيص نيازمندي و تعيين خط فقر آنان،‌ بيش از ديگر مناطق بوده است، اما وقتي برخي گروه‌ها و احزاب سياسي آنان دكل‌هاي برق و لوله‌هاي آبرساني به آن مناطق را تخريب مي‌كنند و قصد آشوب دارند، ديگر نمي‌توان انتظار داشت كه ما نيز ساكت بنشينيم و برخورد نكنيم». مالكي در اين گفتگو همچنين بيان كرد: «برخي از افراد چه از نيروهاي طرفدار من باشند و چه مخالف، فكر مي‌كنند كه بنده سرقفلي پست نخست‌وزيري را براي خود مي‌دانم و براي رسيدن به آن اين همه رايزني و گفتگو و جلسه مي‌گذارم، بايد بگويم كه احتمال كناره‌گيري من از پست نخست‌وزيري براي تسريع در شكل‌گيري كابينه و ساماندهي اوضاع معيشتي مردم بسيار محتمل است و من اتحاد احزاب و جريان‌هاي سياسي در پارلمان را در اولويت اول مي‌دانم.»

درگذشت خميني لبنان


رهبر انقلاب اسلامی عراق، مرجع و عالم برجسته حوزه علمیه نجف، شهید سید محمد باقر صدر در وصف همشاگردی خود اینچنین می گوید: « هرآنکس که از نجف خارج شد، از خروج خود زیان دید و آنگاه که سید محمد حسین فضل الله از نجف به قصد لبنان خارج شد، این نجف بود که در حسرت بازگشت او ماند».
صبح روز یکشنبه 21 رجب سال 1431 هجری قمری، خبر ارتحال مرجع بزرگ شیعیان جهان، آیت الله سید محمد حسین فضل الله منتشر شد و مردمان شیعه و سنی و مسیحی و دروزی و یهودی لبنان، در ماتم فراق او گریستند. یادم نمی رود آن روز را که با مسئول دفتر حزب الله لبنان در ایران صحبت می کردم و حرف از شخصیت فضل الله آمد و او پاسخ داد که شخصیت علامه را باید از اهل کتاب لبنان پرسید که آنان بیشتر به علم و اخلاق حسنه او واقفند. به جرات می توان گفت که کمتر مرجعی را سراغ داریم که به این اندازه با بزرگان ادیان و مذاهب مختلف و بزرگان سیاسی و فکری جهان به بحث و گفتگو و جدل پرداخته است.
وحدت ملی و وحدت اسلامی دو شعار همیشگی او بود که برای تحقق هریک، خروج کامل دست استعمار را راه حل اصلی می دانست. وحدتی که امروزه لبنان به آن می بالد و توانسته است که گام های استقلال را در مقابل قدرت های بزرگ جهان بردارد. روزهای پرتنش انتخابات پارلمان لبنان را به یاد می آورم که درگیری و اختلاف میان 14 مارسی ها و 8 مارسی ها بالا گرفته بود و من به دلیل حساسیت بر نظرهای علامه فضل الله هر روز می گشتم تا شاید اظهارنظری از او ببینم و به خیال خود این بار حزب الله از حمایت صددرصدی مرجعیت نیز برخوردار است، اما تنها سخنی که از او در خطابه نماز جمعه دیدم دعوت به حفظ وحدت و رعایت قانون و اخلاق و اجتناب از دخالت قدرت های بزرگی همچون آمریکا بود وهیچ نامی از هیچ جناحی به میان نیاورد. اینچنین است که امروز می بینیم در پی اعلام خبر درگذشت او، تمام سران سیاسی لبنان از رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس و رهبر حزب الله و رهبر سوسیالیست ها و دیگر رهبران احزاب و گروهها با بیان تسلیت، خود را در این غم شریک می دانند.
برگ های کتاب خاطرات خود را در ذهنم ورق می زنم و می رسم به آن روزهای اسف باری که برخی نااهلان و جاهلان دینی، شخصیت بزرگ این عالم وارسته را لگدمال کردند و برخی او را مرتد و برخی او را نامسلمان و برخی او را وهابی خطاب می کردند. عکس های او را در محافل خود پاره کرده و صدها پایگاه الکترونیکی علیه او ساختند و اندیشه های متجدد او را به تمسخر می گرفتند. تنها جرم او آن بود که حقیقتی را از تاریخ روشن ساخت و به دنبال بیان واقعی از شخصیت سیاسی و اجتماعی و علمی حضرت زهرا(س) بود. فضل الله به دنبال زدودن ظواهر تعصب و جهل همچون عزاداری های خونین اباعبدالله از دین بود تا اینگونه دینی جدید و روشنگر در مقابل نیازهای جدید بشری معرفی شود. هنگامی که امروز خیل عظیم جمعیت را در تشییع او می بینیم و صدها کتاب و مقاله و سخنرانی و مناظره و وعظ و حکمت و معرفت را از او می خوانیم، این سوال به ذهن خطور می کند که آن عالمان به ظاهر دینی که آن روز حتی قصد ضرب و شتم او را داشتند، امروز کجایند و چند اثر علمی به جا گذاشته اند؟
نگاه جهان شمولی فضل الله برای نزدیکی مردمان تمام فرق و طوایف به همدیگر و اعتلای اسلام در جهان حتی در آرای فقهی او نیز موج می زند. احترام به شخصیت زن و تاکید بر مساوات حقوق و تعریف نوین حجاب اسلامی و اعلام رویت هلال از منظر جهانی نه محلی و بسیاری دیگر از نظرات او نشان از آن دارد که آرمان شهر این عالم وارسته، جهانی عاری از ظلم و فساد است. جهانی که همه انسانها نه فقط شیعیان لبنان و عراق و ایران در آن حق دارند. در آرمان شهر فضل الله، غاصبان و ظالمانی همچون اسرائیل وجود ندارند و به همین دلیل به گفته فرزند ایشان، علامه در آخرین نفس های خود نیز تاکید داشت که اسرائیل به هر شکلی باید نابود شود.
فضل الله نمونه کاملی از مرجعیت سیاسی است. با نگاهی به آرشیو تمام خطبه های نماز جمعه او می بینیم که حتی یک خطبه را بدون ارائه تحلیل سیاسی خالی نگذاشته است. تمام حوادث را زیر نظر داشت و حتی از کشتن مظلومانه مردمی در آن سوی دنیا نمی گذشت. فضل الله در سال های دهه پنجاه و پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران موضوع جمهوریت و اسلامیت را در مقاله ای مطرح ساخت. هم او بود که در روزهای پس از جنگ تحمیلی ایران، در لبنان به بررسی موضوع انقلابی بودن یا دولتی بودن می پرداخت.
به گفته یکی از دوستان که سالهای بسیار دور علامه را در ایران زیارت کرده بود، از او در مورد این مساله که او را خمینی لبنان لقب نهاده اند پرسید و او جواب داد که من از شاگردان کوچک امام هستم.