فرید زکریا در کنار هنری کسینجر
فرید زکریا دبير هفتهنامه نيوزويك در مقالهای اختصاصی برای الشرقالاوسط با عنوان «بیایید پیش از افزایش نیرو تامل کنیم» به تحلیل آینده نظامی و سیاسی آمریکا در افغانستان پرداخته است. او در جواب خواسته چنی میگوید:« این زشت نیست که اوباما بخواهد مدتی را پیش از شروع جنگ صرف آشنایی با شرایط منطقه و فرصتهای موجود کند و بر آنچه در افغانستان پس از انتخابات میگذرد مسلط شود. حالت خطرناک آن است که اوباما سریع تسلیم گفته نسنجیده و بر پایه اطلاعات اشتباه دیک چنی شود.»
فرید زکریا سوال اساسی خود را اینگونه مطرح میکند که:« آیا برای بار دوم نیاز به افزودن نیروهای نظامی در افغانستان است یا نه؟»
تعداد نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان در ماه ژانویه 2008 به بیش از 26607 نفر میرسید. و در خلال شش ماه پس از آن، این تعداد به بیش از 48250 نفر رسید. این در حالی بود که بوش رئیسجمهور آن موقع در توضیح سیاست افزایش نیرو گفته بود: « این افزایش نیرو بسیار آرام و نامحسوس خواهد بود!». لذا بر پایه این سیاست هرآنچه باید برای مقابله با درگیریها به کارگرقته شود استفاده شد و تمام نیروها موظف شدند تا به جنگ با طالبان آماده شوند و از مردم افغانستان حمایت کنند و ارتش و پلیس افغانستان را حمایت و تقویت کنند و برای توسعه روزافزون آن منطقه یاری کنند.
در ژانویه 2008 بر اساس این سیاست 3000 سرباز به دستور بوش روانه افغانستان شدند، دقیقا در همان روزهایی که تازه اوباما به ریاستجمهوری رسیده بود. البته اوباما نیز بر اساس همان گفته خود در روزهای انتخابات که جنگ افغانستان را ادامه خواهد داد به روش و منشی دیگر در طول ده ماه گذشته تعداد نیروها در افغانستان را به 3برابر تعداد قبل رساند. افزایش 40 هزار نفری سرباز آمریکایی در زمان اوباما یعنی رشد 300درصدی نیروهای آمریکایی در سال 2008 ( این در حالی است که در سال 2008 تنها 20هزار سرباز در عراق افزوده شد).
به گفته زکریا هرکسی از مشاهده این سیاست افزایش نیرو در افغانستان پیخواهد برد که تا کنون نیروهای نظامی آمریکایی حضورشان سودی برای آمریکا نداشته است.
ژنرال استنلی مکریستال، کسی است که در تابستان امسال توسط اوباما برای فرماندهی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان انتخاب شد. او در ابتدا تمرکز بر تعداد نیروهای نظامی را کنار گذاشت و گفت: «نیاز فوری ما برای اصلاح اساسی استراتژی و مسیر تفکر و اجرای به آن احساس میشود». و این جملات از بخش سوم خاطرات اوست که در 66 صفحه نوشته شده است. اما در این فاصله اخیر که اوباما در صدد اتخاذ استراتژی جدید است مکریستال نیز همچون دیکچنی به خاطر شرایط بحرانی پس از انتخابات افعانستان، اصرار بر افزایش تعداد نیرو را دارد.
فرید زکریا برای دستیابی به راهبرد نظامی صحیح در منطقه برای نیروهای آمریکایی به مطالعه و تامل بر «جنگ وانات» تاکید میکند. در 13 ژانویه 2008، تعداد زیادی از نیروهای جریان طالبان در روستای وانات در جنوب شرقی افغانستان نظامیان آمریکایی را محاصره کردند. پس از گذشت ساعات اندکی از کشتار شدید، تعداد نیروهای آمریکایی تنها به نه نفر رسید. این بزرگترین کشتار آمریکاییها در یک درگیری در سالهای اخیر بود. تام رکس روزنامهنگار سابق واشنگتنپست و کارشناس نظامی در این حادثه به این نکته اشاره کرد که وانات منطقه کوهستانی است که تعداد ساکنین بومی در آن بسیار اندک و بیشتر آنها دشمنان نیروهای بیگانهاند. و سوال این است که : «چرا دستمان را داخل کندوی زنبور میبریم؟».
در آن موقع بود که مکریستال نیروهای آمریکایی را از وانات خارج کرد. گریگ جاف نویسنده واشنگتن پست پس از یک سال گذشت از حادثه وانات نوشت: «عقبنشینی از منطقه طالبان بیشترین حاصل را برای رهایی از تهدیدهای منطقه داشت. در هفتههای پیاپی گذشته، فرماندهان آمریکایی به این نتیجه رسیدهاند که باید در شش مایلی خارج از روستای وانات بین شهروندان افغانی منطقه و نیروهای طالبان کمین کنند تا حوادث کشتار سال گذشته تکرار نشود». زکریا بر اساس گفته گریگ جاف تحلیل میکند که آمریکا میتواند به نیروهای طالبان مهلت دهد تا نیروهای خود را در میان ساکنان افغانی در مناطق دوردست مستقر کنند. این باعث میشود پس از گذشت زمان و شدتیافتن مشکلات و کمبودهای منطقه، شهروندان کینه طالبان را به دل گیرند و از هر فرصتی برای انتقام از آنان استفاده کنند. در این هنگام نیروهای ناتو میتوانند وجهه روشن و مقبول طالبان را در میان مردم افغان تیره کنند نه اینکه با افزایش تنش و ایجاد فاصله طالبان با مردم بر محبوبیت آنان بیافزایند. به گفته زکریا مناطق دوردست این فرصت را به آمریکا میدهد که برای مبارزه با تروریسم – که هماکنون وظیفه ژنرال بایدن است- به نتیجه مطلوب رسد.
زکریا اشاره به دیدار خود از فرماندهان نظامی آمریکا در افغانستان میکند و از قول آنان میگوید که: «تعداد نیروهای سابق برای انجام عملیات نطامی علیه طالبان کافی بود و افزایش 40هزار نیرو توسط مکریستال کاری بیهوده و هزینهبر بوده است.»
هنری کسینجر در مقاله اخیر خود با عنوان «افغانستان و فرصتهایی برای نظام جهانی» نیز با رد پیشنهاد مکریستال از اوباما خواسته است که به انتخاب راه میانهای برای افزایش تعداد نیروها روی آورد. او اینگونه مساله را تحلیل کرده است که پذیرش خواسته مکریستال منجر به خدشهدار شدن وجهه صلحطلب اوباما شده و در پایان جنگ افغانستان به نام جنگ اوباما در تاریخ ثبت خواهد شد. اما اگر افزایش تعداد نیروها را به طور کامل رد کند امکان شکست نطامی و آیندهای دراماتیک برای نظام سیاسی آمریکا پیشبینی میشود. پس راه چاره برای اوباما اتخاذ استراتژی میانه است به این شکل که تعداد نامحسوسی از نیروها را افزایش داده تا حساسیت برنیانگیزد و در مقابل تمام تلاش خود را برای پیروزی در عملیات نظامی علیه طالبان و آشوبگران افغانی به کار گیرد.
انتقاد کسینجر از پیشنهاد مکریستال نیز به دلیل اتفاقات اخیر منطقه و نفوذ طالبان به خاک پاکستان گفته شده است که باعث گردیده نیروهای طالبان و ضدآمریکاییها فعالتر شوند و در نهایت لطمه بزرگ به آمریکا وارد شده و این آمریکاست که فدایی جنگهای مرزی طالبان و پاکستان میشود. او سیاست افزایش نامحسوس نیرو را بر اساس مدل 1953 آمریکا در کره دانست و گفت: « افزایش تدریجی ملایم نیرو در مقابل، خروج تدریجی و ملایم را به همراه دارد به طوری که شما میتوانید همواره حضور خود را حفظ کنید. در این مدل شما هم حضور دارید هم ندارید. اگر بر سر مسائل داخلی و شدتگرفتن آشوبهای مخالفین اوضاع بحرانی بر کشور حاکم شود کسی شما را مسئول نمیداند در حالی که شما همچنان در منطقه حضور دارید.»
No comments:
Post a Comment