Tuesday, May 18, 2010

اسلام سياسي، تركيبي ناگزير


به گفته دكارت: « تنها سهم عادلانه مردم، انديشه آنهاست» . از ديرباز تاكنون ناحيه غربي جهان عرب به دلايلي همچون همسايگي با اروپا، قانون‌مداري مردم و روحيه علم‌گراي آنان كانوني جهت رشد عقل‌گراياني همچون معتزله بوده است. جامعه‌شناسي مبتني بر تطور خرد انساني توسط ابن خلدون،‌ نگرش به تاريخ علم و تمدن بر اساس رشد عقل بشري توسط قاضي صاعد آندلسي و در نهايت فلسفه خردگراي ابن رشد از جمله مصاديق تاثير اين منطقه بر رشد مكاتب عقلي است. آغاز نقد مكاتب فلسفي و اسطوره‌اي يونان باستان از جمله فلسفه ارسطو و كيهان‌شناسي بطلميوس نيز از همين ديار با نقدهاي ابن افلح و بطروجي بوده است. محمد عابد الجابري نيز از جمله رهبران همين نحله است كه جرات نقد تابوهاي فكري و اعتقادي زمان خود را داشت و رسم نقد عقل عربي را در قرن اخير به راه انداخت تا پشت سر وي افرادي چون عبدالله العروي، محمد آركون الجزايري، حسن حنفي، حامد ابوزيد و جورج طرابيشي اين مسير نقد و ارزيابي مجدد متون دين و سنت عربي را ادامه دهند. عابد را ابن رشد ثاني ناميده‌اند و جايزه سالانه ابن رشد را در سال 2009 به او اعطا كردند چرا كه اين انديشمند مراكشي همچون خلف خود فلسفه و دين را مفهومي صرفا ذهني نمي‌دانست و دين از منظر او ناگزير از تركيب با سياست و علم و اقتصاد و مفاهيم اجتماعي است. به گفته او: « تاريخ اسلام واقعي همواره مفهوم دين و دولت را به ما منتقل مي‌كند و اين نشان از آميختگي اين دو در جوهر هم است». جابري در زندگي خود نيز تنها به تدريس فلسفه اكتفا نكرد و از رهبران جنبش‌هاي آزادي‌بخش چپ جهان عرب از استعمار فرانسه در دهه پنجاه بود. يك هفته پيش از وفاتش مقاله‌اي در پايگاه الكترونيكي خود نوشت با عنوان « پيرامون هويت ملي‌گراي مغرب» كه در آن به تشريح مدل نظام سياسي پيشنهادي خود مي‌پردازد. نظامي شبيه آندلس قرون شش و هفت هجري كه به قطب علمي و سياسي غرب تبديل شده بود. نظام سياسي پيشنهادي عابد تركيبي است از اخلاق، قانون، قوميت‌ها و در نهايت خرد بشري. او ريشه‌هاي رشد آندلس در آن دوره را ناشي از درخشاني هويت ملي مردمان مغرب مي‌داند. هويت ملي به معناي تعريف ريشه‌هاي تاريخي انسان در جغرافياي مشخص و محدود. جابري هويت ملي را سرمنشاء شكل‌گيري مفهوم امت نيز مي‌داند. هويتي كه از حضور و دوام اقوام و قبايل ناشي مي‌شود. در اين مقاله عابد‌الجابري با نگاهي تاريخي به بررسي اقوام مغرب مي‌پردازد و اينكه تا كنون اين اقوام ريشه‌هاي خود را توانسته‌اند حفظ كنند و در مقابل مسلمانان مشرق كه در برخورد با غرب، هويتي آشفته و مبهم پيدا كرده‌اند. با قدرت يافتن هويت ملي، جرات براي رشد خرد بشري نيز بيشتر مي‌شود. اما آنگاه كه اين هويت دستخوش تغيير و انفعال قرار گيرد، غرب‌گرايي و غرب‌ستيزي از حد بگذرد، زمينه مناسب جهت رشد نظام‌هاي خودكامه، توتاليته و تماميت‌‌خواه فراهم مي‌شود. نظام‌هايي كه خود به تعريف ايدئولوژيك از هويت مي‌پردازند و مردم را فداي خواسته‌هاي هوس‌آلود خود مي‌كنند. جابري در مقدمه كتاب « ما و ميراث » ريشه عقب‌ماندگي نظام‌هاي سياسي جديد شرقي را در آن مي‌بيند كه اصلاح‌گران اسلامي همچون سلفيون به جاي تمركز بر احياي مليت، بر احياي اسلامي تاكيد كردند كه هيچ شباهتي با اسلام ناب نداشت و بيشتر حاصل خيال‌پردازي‌هاي آنان بود كه به دوراني طلايي مشهور شد، اين در حالي است كه مليت مردمان شرقي آميخته با دين و سنت است و اين مليت است كه به آنان هويت مي‌بخشد. اين گرايش منجر به شكل‌گيري جريان‌هاي افراطي بنيادگرايي همچون اخوان‌المسلمين شده است. جابري معتقد است: « پرسش اصلی جریان اصلاح طلبی در جهان اسلام که با سید جمال و عبده شروع شد، این بود که: چگونه می توانیم در کنار تمدن غربی ما نیز دست به نوگرایی ونوسازی بزنیم و بر بنیاد فرهنگ خویش تمدنی پیشرو بنا کنیم؟ در حالیکه این پرسش به وسیله سید قطب رهبر فكري اخوان‌المسلمين به این شکل تغییر جهت داد که چگونه می توانیم مسلمان باقی بمانیم؟ پرسشی که به نظر من نقطه عزیمت افراط گرایی و بنیادگرایی تندروانه قرار گرفت».
عابد الجابري با حدود سي كتاب و صدها مقاله در هشتادسالگي از دنيا مي‌رود تا انديشه او و نقدهاي او براي احياي يك نظام اسلامي مدرن و ملي پابرجا بماند. به گفته او: « زماني بازگشت به بنيادهاي ديني و قومي ارزشمند است كه شما در همان دوران گذشته ايست نكنيد و دچار خيال و توهم نشويد و با انتقال مفاهيم معتبر گذشته به حال، آينده را رقم زنيد.»

2 comments:

Ali Hosseinkhani said...

سلام
ممنون از لطفتون و خوشحال شدم از آشنایی با وبلاگ شما
در مورد جمله ی کوهن، لااقل در قالب فلسفه ی او، جمله ی درستی است، اما اگر بجای تصاویر ذهنی، باور را جایگزین کنیم، به این معنا هم باورهای ما در رابطه با فیزیک تغییر کرده و هم در رابطه با فلسفه، و از نگاه دیگر، هم فیزیک زنده است و هم فلسفه ی مرتبط با آن

عشوري said...

سلام
مطلب بجا و شايسته اي نوشتي
اما جاي افسوس داره که وقتي استاد الجابري از دنيا رفت در ايران حتي يه خبرگزاري درست و حسابي خبرشو کار نکرد.
جالب اينکه وقتي خواستم خبرشو کار کنم حتي يه عکس از جابري تو آرشيو خبرگزاري نبود به همي خاطر عکس پرچم مراکش رو گذاشتم.
پيروز و سربلند باشيد