رضوان السید نویسنده و منتقد سرشناش عقل عربی در گفتگو با عبداله بلقیز نویسنده کتاب بحران اندیشه سیاسی عربی، این بار اندیشه سیاسی عربی امروز را متهم به کوته اندیشی در غایت و انگیزه می داند که خود را تنها محدود به حل مشکل استبداد کرده است. این گفتگو با عنوان بحران اندیشه سیاسی اسلامی توسط انتشارات دارالفکر دمشق، ماه گذشته منتشر شد. در این مناظره ابتدا به بررسی ریشه های تاریخی و فلسفی اندیشه اسلامی پرداخته شده است که در این بخش مفهوم امت به عنوان متغیر اساسی شکل گیری اندیشه سیاسی اسلامی مورد بحث و تعریف قرار می گیرد. اما آنچه که در طول زمان مفهوم امت را مورد تغییر و تعبیر قرار داد مقتضیات زمان بود که شریعت محمدی را به چالش می کشاند. شاید نقطه پیدایش اختلاف و چندگانگی و تحزب در هر دین و قومی آنجا باشد که ایدئولوژی و چهارچوب بایدها و نبایدهای آن دین و قوم مورد تهدید و چالش قرار می گیرد. یکی از این اقتضائات زمانی خطیر که عالمان مسلمان را به تکاپو برای ارائه الگوی جدید فراخواند مسئله سقوط خلافت و پیدایش مفهوم جمهوریت و مردم سالاری بود که دیگر سیادت امور به امت واگذار می شد نه به خلیفه یا نماینده خدا بر زمین و زمان. رضوان السید معتقد است اینجا مرحله هبوط خلافت است که به مصلحت، مفاهیم سیاسی لاهوتی به گزاره های جهان امروزی تبدیل می شود که البته به گفته حسن البنا موسس جنبش اخوان المسلمین مصر، در این شرایط تنها قرآن، قانون رسمی ما می تواند باشد (القرآن دستورنا). طبق قانون مکتوب اخوان المسلمین در سال 1923 بر اساس آموزه های قرآن و سنت، حاکمیت از نماینده تام الهی به نماینده امت بر اساس شریعت و ایدئولوژی ناب محمدی تبدیل می گردد. سید قطب و ابوالاعلی مودودی از نویسندگان اصلی این منشور حاکمیت سیاسی نوین بودند. این رویکرد مقدمه ای بود برای ورود مفاهیم حاصل از جمهوری های به وجود امده در آن زمان، اما باز فاصله زیادی میان امت و شریعت دیده می شد. به اعتقاد رضوان السید جریان های اسلامی همواره به دنبال تطبیق امت با شریعت اجتهادی خود بودند اما هیچگاه دیده نمی شد که امت را به عنوان معیار تعیین شریعت بدانند. در این شرایط امت و مردم همواره فدایی ایدئولوژی می شوند و هرآنکس با قانون حکومت اسلامی باشد شهروند و در غیر این صورت متخلف و محکوم به ترک جامعه و جماعت است. نکته دیگری که رضوان السید در این گفتگو اشاره می کند مسئله جهاد است که انگیزه ای برای بازتولید مدینه سیاسی محمدی بود. این نویسنده عربی جهادها و مقاومت های اخیر اسلامی را متاثر از جنبش های کارگری چپ سده اخیر می داند که در جهت شکست اختلاف طبقات با شعارهای عدالت خواهانه اسلامی شکل می گرفت اما در نهایت سرنوشتی همچون همان جنبش های چپ پیدا می کرد و با برخورد سرسخت حکومت های سلطنتی مواجه شده و فرو می پاشید.
اما عبداله بلقیز در سخنان خود اشاره ای به ریشه های شکل گیری اندیشه نمی کند و به صورت خاص به آسیب شناسی نهضت های روشنگری اسلامی و عربی صد ساله اخیر می پردازد. بلقیز بحث خود را از آنجا آغاز می کند که الگوبرداری مدل های سیاسی لیبرال و سوسیال در کشورهای اسلامی و عربی چگونه به شکست می خورد و از سویی دیگر نظام های سلطنتی نیز در مقابل با جنبش های آزادی خواه قرن هجدهم و نوزدهم مقبولیت خود را از دست می دهند، لذا جهان عرب در ابتدای قرن بیستم به بحران ایدئولوژی سیاسی دچار شده و به همین دلیل دو جریان روشنفکری ملی گرا و اسلام گرا با انگیزه استعمارزدایی شکل می گیرند که تا کنون نیز پابرجا مانده اند. البته در مقایسه می توان گفت که ملی گرایان در تصاحب قدرت در صد ساله اخیر موفق تر عمل کرده اند. اما مشکل اساسی هر دو جریان بازتعریف مفاهیم حکومتی جدید در عرصه های نظامی، اقتصادی و سیاسی در سرزمین هایی است که هزاران سال تجربه پادشاهی و سلطنت را گذرانده است. مساله غرب گرایی و ارتباط با غرب نیز در اینجا شکل می گیرد که آیا نیازی برای الگوبرداری سیاسی از مدل های انقلابی غربی دیده می شود یا خیر. اسلام گرایان اخوانی که با تعریف القرآن دستورنا صورت مساله را پاک می کنند و به گفته سید قطب هرگونه مظاهر غربی از علم و تکنولوژی و سیاست را ضداسلامی دانند.
در این گفتگو رضوان السید تنها همچون مورخی به سیر پیدایش اندیشه سیاسی می پردازد اما بلقیز برخلاف او راهبردهایی را برای تعریف یک جریان ترکیبی جدید از ملی گرایی و اسلام گرایی را ارائه می دهد و به اعتقاد او پس از گذار از سده آزمون و خطای قرن بیستم پس از فروپاشی دولت عثمانی، سده اخیر بهترین زمان برای تعریف جریان نوینی است که بتواند جهان را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد.