Tuesday, January 25, 2011

سياست؛ بهانه‌اي براي تجاوز


نظريه‌اي در فلسفه سياسي وجود دارد كه معتقد است سياست‌مداران خودكامه و ظالم، از انحرافات جنسي بسياري رنج مي‌برند. آنگاه كه كارگردان ايتاليايي «پير پائولو پازوليني» ، فيلم «سالو» را در سال 1975ساخت و جريان سياسي راست راديكال فاشيست را متهم به ساديسم متوحش كرد. او در اين فيلم تصاوير وحشتناكي را از انحرافات جنسي رهبران باقي‌مانده فاشيسم در محله‌اي به نام سالو در حوالي سيسيل  به تصوير  مي‌كشد كه چگونه به بهانه شكست سياسي در جنگ جهاني دوم، عقده‌هاي جنسي‌ خود را بر سر جوانان بي‌پناه آن منطقه در‌آوردند. چند سال بعد با همان خشونت فاشيستي با كارگردان برخورد شد و جنازه او را در خرابه‌اي در اطراف رم با بدترين آزارهاي جنسي كه بر سرش آمده بود پيدا كردند. مشاهده چهره مظلومانه جوانان برهنه‌ در فيلم سالو كه همچون چارپايان به اطاعت واداشته مي‌شوند، نشان از همان عقده انحصارطلبي رهبران ديكتاتور نظام‌هاي فاشيستي است.
در همان دوره دوست و همشاگردي پازوليني به نام «ناگيسا اوشيما» اهل ژاپن در سال‌هاي 1976 و 1987 دو فيلم «امپراتوري حواس» و «امپراتوري عواطف» را به نمايش درآورد كه در آن عشق‌هاي شكست‌خورده ناشي از پورنوگرافي مزمن ميان جوانان ژاپني پس از شكست در جنگ با غرب را نشان مي‌دهد. اين فيلم بار گناه تمامي انحرافات جنسي جوانان سرگشته ژاپني را بر دوش امپرياليسم غرب مي‌گذارد و به همين دليل با مخالفت شديد محافل سينمايي اروپايي و آمريكايي مواجه مي‌شود و كارگردان در محدوديت‌هاي امنيتي و سياسي شديدي قرار مي‌گيرد.
البته پيش از اين در غرب، در ميان همان كشورهاي توسعه‌يافته پس از جنگ‌هاي جهاني نيز كارگرداناني نظريه رابطه مستقيم ديكتاتوري امپرياليسم و پورنوگرافي را پيش گرفته بودند. «ويلگوت شومان» كارگردان سوئدي با ساخت سري «من كنجكاو هستم» در دو فيلم زرد و آبي به رنگ‌هاي پرچم سوئد، با گرايشي سوسياليستي اعتراض خود به خشونت و عقده‌هاي جنسي نظام‌هاي اجتماعي و اقتصادي غرب را نشان مي‌دهد كه چگونه براي تامين نيازهاي اقتصادي خود، زن را به عنوان كالا خريد و فروش مي‌كنند.
اين جريان از فيلم‌هاي منتقد خشونت و آزارهاي جنسي در اروپا با مجموعه مشهور «ايمانوئل» با بازي دپ تروث و فيلم «گلوي عميق» در سال 1973 بيشتر ترويج پيدا مي‌كرد كه نگاه صرف ايروتيكي به زن را كه آزادي‌هاي فردي و شخصيتي او را زير سوال مي‌برد،‌ مورد نقد قرار مي‌داد و ريشه اين نگاه را در تحولات سياسي و اقتصادي غرب مي‌ديد.
مكتب پازوليني توسط شاگرد و دستيارش «برناردو برتولوچي» بيشتر گسترش يافت و فيلم «آخرين تانگو در پاريس» محصول 1972 از برتولوچي اوج انتقاد به فساد اخلاقي غرب بود. در اين ميان نبايد سهم «استنلي كوبريك» را نيز در گسترش اين جريان اعتراضي ناديده گرفت. «پرتقال كوكي» اثر كوبريك در سال 1971 با اتخاذ از مفاهيم هربرت ماركوزه در مورد تسلط مفاهيم جنسي بر آموزه‌هاي رواني، نقدي روانشناختي بر ذهن فاسد انسان توسعه يافته غربي وارد مي‌كند. «دوسان ماكاويتيچ» معلم يوگوسلاو و كارگردان «دبليو. آر. :اسرار شيء» محصول 1971 نيز همزمان با پرتقال كوكي، با بهره‌گيري از انديشه‌هاي فلسفي ويلهلم رايش، روح خودكامه نظام‌هاي توتاليتاري استعمار غربي را نقدي اجتماعي مي‌كند و انقلابي جنسي در يوگوسلاوي به راه مي‌اندازد.
اما پس از اين موج اعتراضي، كم‌كم فيلم‌هاي ديگري كه آنها نيز به همين نام توليد مي‌شدند، با توجيه وسيله به واسطه هدف، از انواع تصاوير پورنوگرافي براي فيلم‌هاي خود استفاده مي‌كردند تا آزادي‌هاي جنسي و فردي را براي انسان توجيه كنند. آثار «روس ماير» كارگردان آمريكايي و همكار او «اد وود» نوعي از فيلم‌هاي اباحه‌گري را از اواخر دهه هشتاد رونق داد كه ذائقه تماشاگر را از نگاهي انتقادي و اعتراضي به نگاهي از روي تلذذ و حيرت جنسي تبديل كرد.  شايد اينگونه بتوان نتيجه گرفت كه همانگونه كه نگرش‌هاي اواخر دهه هفتاد در اثر شكل‌گيري انقلاب‌هاي فكري و فرهنگي همچون انقلاب 1968 فرانسه، از عقده‌هاي جنسي و رواني و عاطفي، به بيداري و روشنگري تبديل شد، در اواخر دهه هشتاد ميلادي، اين نگاه به ورطه تندروي در آزادي‌خواهي جنسي دچار شده و فيلم‌هاي پورنو با استقبال گسترده‌اي مواجه شد، تا آنجا كه در جشنواره‌هاي بين‌المللي سينمايي همچون جشنواره كن، بخشي را به اين نوع از فيلم‌هاي اباحه‌گر و ضداخلاقي اختصاص دادند.
اين مقدمه براي معرفي فيلمي است به نام «فيلم صربستان» كه امسال به جشنواره كن راه يافته است. «سرديان اسپاسوويچ» اهل بلگراد، در فيلم خود نئوفاشيست‌هاي صربي را مورد انتقاد قرار مي‌دهد و آزارها و عقده‌هاي جنسي آنان را به تصوير مي‌كشد. اسپاسوويچ در اين فيلم با بهره‌گيري از روش‌هاي تصويرگري پازوليني، مي‌خواهد همچون سالو، نظاميان متوحش صرب را كه با مردم خود همچون عروسك‌ برخورد مي‌كنند، نشان دهد. اين فيلم پس از سال‌ها گذشت از جريان اعتراضي دهه هفتاد، باز همان ادبيات را پيش مي‌كشد و مدعي است كه همان نگرش‌هاي فاشيستي و ضدانساني در صربستان در حال وقوع است. البته اين كارگردان نيز به سرنوشت كارگردانان پيشين اين مكتب دچار شده و با برخوردهاي امنيتي و سانسوري در اروپا مواجه است. خشونت و آزار جنسي، دو مولفه اين فيلم است كه آنها را در ميان نظاميان متوحش صربستان نشان مي‌دهد. البته انجمن نظارت بر فيلم‌هاي سينمايي بريتانيا، 4 دقيقه و 12 ثانيه از تصاوير وحشتناك اين فيلم را پيش از اكران آن در جشنواره كن، حذف كرده است كه اختصاص داشت به آزار جنسي زني در مقابل چشمان كودكش. در اين تصوير يك نظامي صرب، زن را به تخت بسته بود و با ساتور تكه‌‌هاي بدن اين زن را مي‌كند. صداي پيوسته شليك انواع اسلحه‌هاي جنگي، جيغ زندانيان زن، گريه كودكان آواره و دختران مورد تجاوز در سراسر اين فيلم، روح تماشاگر را بسيار آزار مي‌دهد و او را از عملكرد نظاميان صرب منزجر مي‌كند.
تصاوير «فيلم صربستان» خاطره سينمايي را به سوي فيلم «من را آزار بده» محصول سال 2000 فرانسه مي‌برد كه اعتراض جنجالي بود به خشونت جنسي عليه زنان فرانسوي. در اين فيلم نيز با اتخاذ از همان سبك خشونت جنسي، چهره دشمن را در ذهن تماشاگر پليدتر جلوه مي‌كند. آخرين تصوير فيلم، خانه‌اي را نشان مي‌دهد كه مرد به همراه تمام اعضاي خانواده خودكشي كرده است تا از ننگي كه توسط نظاميان صرب بر دختران و پسران خانواده وارد شده، فرار كند. و آخرين حركت دوربين به سمت بدن‌هاي لخت و خونين و آزارديده دو پسر اين خانواده است.

Monday, January 10, 2011

استشراق بوسنيايي در روح رنسانس


در سال 1992 بود كه نيروهاي نظامي صربستان در حمله به بوسني و هرزگوين، مركز مطالعات شرق‌شناسي را با هدف از پيش تعيين شده مورد هجوم قرار دادند و هزاران نسخه خطي عربي، فارسي،‌عبري و تركي را كه در مدت پنجاه سال تاسيس اين مركز گردآوري شده بود را سوزاندند. آنگاه كه با چنين حجمي از كتاب و نسخه خطي اسلامي در يك كشور اروپايي پس از رنسانس مواجه مي‌شويم و از تعداد آثار سوخته شده اطلاع مي‌يابيم، مطمئنا اولين سوال براي ما چرايي اين همه اشتياق يك بوسنيايي براي مطالعه متون ادبي، هنري، علمي و ديني مسلمانان است. بوسني و هرزگوين نيز همچون ساير كشورهاي اروپايي و مخصوصا كشورهاي حوزه بالكان، نگاه مثبتي نسبت به مسلمانان شرقي نداشته است، اما برخي تحولات اجتماعي و ظهور برخي چهره‌هاي علمي فعال در حوزه ترجمه و تدريس علوم اسلامي، منجر به گرايش مردم به اسلام و مسلمان شده است. دكتر «اسعد دوراكوويچ» رئيس گروه زبان عربي دانشگاه سرايوو و يكي از فعالين علمي مركز مطالعات شرق‌شناسي بوسني است كه در سال 2004 اولين ترجمه كامل قرآن كريم به زبان بوسني از زبان عربي را تاليف كرد. از وي آثار بسياري در حوزه مطالعات قرآن‌شناسي، فلسفي، كلامي و ادبي ديده مي‌شود. كتاب «ترجمه قرآن كريم به زبان بوسنياي و ارزش‌هاي ساختاري آن» تاليف اين نويسنده و ترجمه يعقوب جعفري به زبان فارسي منتشر شده است. گفتگوي زير با اين نويسنده به زبان عربي صورت گرفته است:
به صورت خلاصه مي‌توانيد براي ما توضيح دهيد كه سير شرق‌گرايي (استشراق) در بوسني چه مراحلي را طي كرد كه امروزه اينچنين توانسته است فرهنگ و تمدن مسلمانان شرقي را در بوسني ارزشمند كند.
ابتدا در باره واژه استشراق كه به كار برديد بايد نكته‌اي را عرض كنم. استشراق در ادبيات عامه غرب زماني به كار مي‌رود كه رويكردي غالب به شرق در بيان گوينده احساس مي‌شود كه همان فرهنگ و تمدن و علوم باستاني شرقي منظور است كه زماني ايدئولوژي حاكم بر جهان بوده است. اما در علم شرق‌شناسي (ORIENTOLOGY) كه ما در مركز مطالعات بوسني آن را راه انداخته‌ايم، منظورمان از استشراق همان رابطه و تعامل با فرهنگ و تمدن شرقي است و نگاهمان به شرق همچون نگاهمان به ساير فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و سنن ساير نقاط مختلف جهان است. پس نمي‌توانم بپذيرم كه در بوسني و مخصوصا در ميان پژوهشگران مركز شرق‌شناسي رويكري شرق‌زده وجود دارد و محبوبيت ادبيات شرقي در بوسني تنها بر اساس محبوبيت ذاتي آن است و در اين ‌ميان هيچ شگفت‌زدگي و از خودبيگانگي وجود ندارد.
بوسني مسير بسيار طولاني را طي كرده است تا بتواند مردم خود را با شرق و اسلام آشتي دهد. حال چه رسد به آشنايي و معرفت نسبت به اسلام. در زمان حكومت عثماني كتاب‌هاي بوسنيايي از زبان‌هاي تركي و فارسي و عربي در سطوح مختلف علمي در بوسني و ساير كشورهاي اروپايي منتشر مي‌شدند، اما وضعيت مردم بوسني همچون ديگر مردمان غربي بود و نگاهي بسيار منفي نسبت به مسلمانان داشتند و اين ترجمه‌ها و فعاليت‌ها را برنمي‌تابيدند. شايد دليل اصلي اين نفرت، تاريخ تحريف‌شده اروپا در مورد جنگ‌هاي صليبي و بازتاب رسانه‌هاي غربي از جهل و عقب‌ماندگي علمي مسلمانان شرقي بود. در آن دوره به هيچ وجه مردم بوسني باور نمي‌كردند كه روزگاري اسلام و مسلمانان بزرگترين قدرت جهان از لحاظ علمي و سياسي و اقتصادي بودند.
پس در اين فضاي بدبينانه چگونه توانستيد مركز مطالعات شرق‌شناسي را در بوسني و هرزگوين تاسيس كنيد؟
همانطور كه گفتم استشراق در بوسني تنها رابطه و تبادل فرهنگ با مسلمانان شرقي است نه پذيرش برتري آنان. در بوسني همانگونه كه موسساتي در شناخت اديان غيرابراهيمي و فرهنگ‌هاي شرق دور و آفريقايي و سرخ‌پوستي و غيره تاسيس مي‌شد، مركزي نيز براي مطالعه شرق‌ مسلمان نيز تاسيس گرديد كه از روي اجبار همچون ديگر كشورهاي غربي بايد چنين مركزي در بوسني راه مي‌افتاد. در سال 1950 بود كه برخي از شرق‌شناسان دانشگاه سرايوو به تاسيس اين مركز مبادرت كردند. اما همواره شاخه‌هاي مطالعاتي آن و كتاب‌هايي كه در آنجا گردآوري مي‌شد تحت كنترل دولت و برخي ارگان‌هاي امنيتي بود. گويي كه اسلام براي نابودي غرب و سيطره خود بر جهان ظهور كرده است. اما هسته علمي مركز مطالعات با جديت تمام انگيزه خود را براي شناخت صحيح اسلام و آموزه‌هاي آن بالا برد و بنده به ياد دارم كه در آن روزها شدت فشارهاي امنيتي و بي‌توجهي مردم به اين موسسه بيشتر بر انگيزه ما مي‌افزود تا بتوانيم خود را در مقابل ديگر موسسات علمي ثابت كنيم. اولين فرهنگ لغت عربي به بوسنيايي در اين موسسه توسط استاد «توفيق مفتش» تاليف شد و جريان ترجمه از متون عربي و فرانسوي و روسي به زبان بوسنيايي آغاز شد. البته پيش از جنگ جهاني دوم نيز برخي ترجمه‌ها از متون شرقي توسط «محمد سباهو» ، «بسيم كوركوت» و «علي بيچ» وجود داشت كه با استقبال بسيار ضعيفي مواجه شده بود. اما در موسسه شرق‌شناسي ترجمه از همان ابتدا با همتي بسيار فراوان آغاز شد. اولين ترجمه‌ها آثار «جبرا ابراهيم جبرا» و « محمود درويش» بود. كم‌كم جرات ما جوانان موسسه نيز براي ترجمه بيشتر شد.
گرايش اعضاي موسسه بيشتر به جنبه‌هاي فرهنگي و تمدني عربي بود يا اسلامي؟
البته بايد پذيرفت كه اهتمام به تعليم فرهنگ عربي و سنت‌هاي اعراب بر تعاليم ديني و آموزه‌هاي اسلامي بيشتر بود و البته من اين را نه از چشم بوسنيايي‌ها بلكه از خود اعراب مي‌دانم كه تاكنون نيز عربيت را بر اسلاميت ترجيح مي‌دهند.
اولين‌ تاليف‌هاي موسسه چه بازتابي در ميان مردم بوسني و ديگر كشورهاي حوزه بالكان داشت؟
از اولين‌هاي نويسندگي در بوسني كه داستان‌هاي بلند برگرفته از فرهنگ اسلامي اصيل نوشت «محمدبك گبتانوويچ» بود كه دو كتاب ارزشمند «جوهر شرقي» و «جوهر ملي» از وي است. پس از او « ابراهيم‌بك باش‌اژيچ» و «محمد توفيق اوكيچ» بودند. تا اينكه به بزرگترين نويسنده و داستان‌سراي مسلمان بوسني «سافت‌بك باش‌اژيچ» مي‌رسيم و همچنين پس از او «محمد گانجيچ» نويسنده كتاب «جوهر اصل در شرح حال دانشمندان و شاعران بوسني». ديگر تاليفات و ترجمه‌ها از دايره موسسه شرق‌شناسي خارج شده بود. محمد سباهو و بسيم كوركوت بخشي از «هزار و يك شب» را از زبان فرانسوي و روسي در صربستان تاليف كردند كه با استقبال عجيبي مواجه شد و همان بازتاب گسترده انگيزه من را براي ترجمه كامل آن كتاب بلند ايجاد كرد.
شما در سال 2004 ترجمه كاملي از قرآن كريم ارائه كرديد. آيا پيش از اين نيز ترجمه‌اي از قرآن صورت گرفته بود؟
اولين ترجمه قرآن كريم از زبان فرانسوي توسط كشيش «ميچولو ببراييچ» صورت گرفت كه در بلگراد ابتدا نشر يافت. پس از آن ترجمه‌هاي كامل‌تري توسط «بانگا تشاوچوويچ» در سال 1937 را داريم و در همان سال همچنين ترجمه قرآن توسط كرابيگ در يوگوسلاو منتشر شد. اما ترجمه از زبان عربي اولين بار در سال 1973 توسط كوركوت در سرايوو آغاز شد كه توانست برخي سوره‌ها را جداجدا ترجمه و نشر كند. تا اينكه در سال 2004 بود كه بنده ترجمه كامل قرآن كريم را از زبان اصلي آن به بوسنيايي ترجمه كردم و شرحي را نيز بر آن نوشتم.
مهمترين چهره‌هاي ادبي و علمي مسلمان كه براي مترجمين بوسني اهميت داشتند كدام بودند؟
داستان‌هاي توفيق حكيم رمان‌نويس مشهور مسلمان مخاطبان بسياري در ميان مردم بوسني داشته و دارد. داستان‌هاي او در همان دهه چهل و پنجاه از زبان فرانسه ترجمه مي‌شد. نسخه كامل هزار و يك شب نيز كه بنده در دهه هشتاد از زبان عربي ترجمه كردم بر تغيير نگاه منفي مردم بوسني به شرق بسيار تاثير داشت. ورود هزار و يك شب به هر فرهنگ و تمدني با تحول رويكرد ادبي آن فرهنگ همراه بود. پس از انتشار هزار و يك شب بسياري از دانشجويان دانشگاه سرايوو نسخه آن را تهيه كردند و به ديگر دانشگاههاي بوسني و صربستان اين موج سرايت كرد. پس از مشاهده اين استقبال تصميم گرفتم كه برخي شعرهاي كوتاه شاعران مطرح مسلمان را ترجمه كنم و محافل شعرخواني شرقي در دانشگاه‌ها را راه‌اندازي كنم.
در همان دهه هشتاد استاد توفيق مفتش كتاب «طوق الحمامه» اثر ابن حزم را ترجمه كرد و بسيم كوركوت نيز كليله و دمنه از عبدالله ابن مقفع را ارائه كرد كه آن آثار نيز بسيار اثربخش بودند.
بنابراين پس از گذشت صد سال از دوران عثماني و دوران آغاز آشتي و آشنايي بوسني با مسلمانان شرقي، تازه در اواخر دهه هشتاد و نود ميلادي بود كه مي‌توان گفت بوسنيايي‌ها شناختي صحيح از فرهنگ و ادبيات و تمدن اسلامي و شرقي يافتند. در دهه نود ديگر نمي‌شد جلوي سيل عظيم ترجمه كتاب از عربي و فارسي به بوسني را گرفت. آثار نجيب محفوظ پدر داستان‌نويسي عربي، جبران خليل، ميخائيل نعيمه، توفيق حكيم، طه حسين، يوسف ادريس،‌حسنين هيكل بزرگترين روزنامه‌نگار عربي،‌محمود درويش، غسان كنفاني نويسنده و كارگردان فلسطيني، عبدالوهاب بياتي پدر شعر معاصر عربي و شاعران پرآوازه فارسي همچون سعدي و مولوي. در اين ميان ترجمه اشعار حافظ توسط «بشير جاكا» از همه بيشتر مورد توجه و اهميت قرار دارد.
جنگ دهه نود بوسني چه تاثيري بر اين رشد شرق‌شناسي اين سرزمين گذاشت؟
بوسني پايان قرن بيستم را به جرات مي‌توانيم يك كشور مسلمان كاملا شرقي بناميم، اما در همين زمان كه اوج شكوفايي ادبي و هنري بوسني ديده‌ مي‌شود آغاز حمله نظاميان صربستان به مردم بوسني و هرزگوين است. جنگ نه تنها از رشد موج شكوفايي ادبي نكاست بلكه به ترجمه‌هاي بوسني مايه‌هاي مقاومت و حماسه نيز افزود. در آن زمان بود كه بنده توانستم در خلال جنگ ترجمه كامل نسخه‌عربي قرآن كريم را  منتشر كنم و همچنين در همان زمان كتاب ارزشمند معلقات سبعه را نيز ابتدا در يوگوسلاوي و سپس در بوسني ترجمه كردم.
بوسني در سال‌هاي اخير پس از جنگ چه فعاليت‌هايي در حوزه شرق‌شناسي دارد؟
علاوه بر ادامه فعاليت‌هاي ترجمه و نشر آثار موسسه شرق‌شناسي، هم‌اكنون در دانشكده فلسفه دانشگاه سرايوو، گروهي به نام زبان عربي تاسيس شده است تا بر انديشه‌هاي فلسفي و ادبي اسلامي مطالعه شود و دانشجويان دكتري و ارشد نيز در اين رشته جذب مي‌شود كه بنده مديريت فعلي آن را بر عهده دارم.
البته در مسير اسلامي‌شدن بوسني راه بسيار طولاني در پيش است اما تاسيس چنين دانشكده‌ها و موسسات علمي مي‌تواند طي اين راه را تسريع كند

حمله ادونيس به شاعران درباري مسلمان


اين اولين باري نيست كه ادونيس شاعر پرآوازه جهان عرب و اهل سوريه شاعران ملي‌گراي مسلمان را متهم به شاعران درباري مي‌كند كه تنها در مقابل دستمزد دولت‌ها شعر مي‌گويند و مي‌نويسند. ادونيس در گفتگوي خود با روزنامه الحياة چاپ لندن بيان كرد: « شاعران امروز جهان اسلام رويكردهايي بسته و غير قابل فهم دارند كه تنها جامعه را رو به انحلال و انحراف مي‌كشاند. تنها كاربرد آنان براي حاكمان اسلامي است كه در توجيه عملكرد آنان بسرايند». ادونيس در اين گفتگو به « اعتزال خود از جامعه ادبي جهان عرب» اشاره كرد و ادامه داد: « دردهاي شعري من بيشتر رويكردي سياسي دارند و نظام‌ةاي ديكتاتوري عربي و اسلامي را به چالش مي‌كشاند. در حالي كه شاعران به ظاهر مسلمان امروزي رويكردي فرد محور و انتزاعي پيدا كرده‌اند كه تنها حفظ دين ظاهري و عشق به مليت و عربيت انسان‌ها برايشان دغدغه مي‌شود».
ادونيس كه خود روزي از بزرگترين شاعران ملي‌گراي چپ عربي شناخته مي‌شد و پان‌عربيست‌ها در پايگاه‌هاي خبري و اينترنتي خود هميشه نام و آثار او را درج مي‌كردند، با اعلام جدايي خود از اين جريان، تكامل نوع انسان را بدون اهتمام به عربيت يا عجميت، بدون اشاره به جغرافياي سكونت او موضوع اصلي شعر واقعي دانسته و با اين تغيير نگرش، آتشي در جهان شعري عربي و اسلامي به راه انداخت. روزنامه الوطن سوريه هفته گذشته در يك ميزگرد تلفني، موضوع تغيير رويكرد ادونيس را با حضور چند شاعر و نويسنده مطرح ادبي به چالش كشاند. شاهر بزرگ عربي عبدالرحمن ابنودي يكي از حاضرين اين ميزگرد بود كه معتقد بود: «ادونيس تحت تاثير جريان‌هاي چپ عدالت‌خواه قرارگرفته در حالي كه از اين موضوع غفلت مي‌كنيم كه مخاطب شعر از كارگر و كشاورز و توده مردم نيست و تنها جامعه فرهنگي ما هست كه شعر مي‌خواند. بنابراين ناخودآگاه موضوع شعر به مسائل فردي و فرهنگي گرايش پيدا مي‌كند و اين ربطي به درباري يا حكومتي شدن شعر ندارد». محمد سليمان ديگر شاعر اين ميزگرد كه قصيده مشهور صوفيه را در دهه هفتاد ميلادي سروده بود در دفاع از نظر ادونيس گفت: « جريان صوفي‌گري شعري صده گذشته فرانسه تنها تا جنبش 1968 ادامه پيدا كرد و پس از آن با فعال شدن جريان‌هاي اعتراضي و اصلاح‌طلب توده‌هاي مردمي جاي خود را به ادبيات اعتراضي اجتماعي و سياسي داد. بنابراين با وجود نظام‌هاي سلطه ديكتاتوري در جهان عرب و اسلام نمي‌توان انتظار داشت كه جريان ادبي خيال‌پرداز ملي‌گراي عربي دوامي داشته باشد».

نمايش شكنجه‌ از الجزائر تا عراق


« مرگ و دختر » عنوان تئاتري است كه به شكنجه‌هاي صورت گرفته در الجزائر و عراق اشاره مي‌كند. «اولريكه دروگر» نويسنده و كارگردان اتريشي اين تئاتر در گفتگو با شبكه دويچوله آلمان،‌ اثر خود را داستان فداييان ديكتاتوري‌هاي جلاد خواند كه زنان و كودكان را با سخت‌ترين شكنجه‌ها و دردها مواجه مي‌كردند. تئاتر مرگ و دختر در جشنواره بين‌المللي تئاتر الجزائر كه 25 اكتوبر آغاز به كار كرده است به زبان فرانسه به نمايش درآمد. مرگ و دختر داستان دختر الجزائري است كه بيست سال در زندان‌ انواع شكنجه‌ها و دردها را تحمل كرد و سالها پس از آزاد شدن ، مرد شكنجه‌گر خود را در خيابان‌هاي الجزائر ميبيند كه به بيماري رواني تبديل شده است. دروگر در پاسخ به سوال خبرنگار دويچوله كه چه شد از اتريش سر از زندان‌هاي سابق الجزائر درآوردي؟ گفت: « حسي به من مي‌گفت كه مردم الجزائر كه بسياري از آنها در كشور من هم ساكنند، درد مشتركي با من دارند و آن تحمل شكنجه‌هاي سخت دوران استعمار است».
دروگر مهمترين هدف خود را از نمايش شكنجه‌هاي زندان، نشان‌دادن حالات رواني و آشفتگي شكنجه‌گران در دوران سالخوردگي دانست كه چگونه دردهايي را كه بر سر مردم بي‌پناه و محروم آوردند،‌خود به شكلي سخت‌تر با آن مواجه مي شوند. رابطه زنداني و شكنجه‌گر آنگاه كه حالتي عكس پيدا كند و دختر فراري در كنار همسرش با خوشبختي زندگي كند و شكنجه‌گر در نقش بيمار رواني قرار گيرد، مخاطب را بسيار تحت تاثير قرار مي‌دهد و او را از ظلم و شكنجه و تبعيض منزجر مي‌كند.
دروگر كه خود نقش آن دختر زنداني را بازي مي‌كند، تئاتر خود را در كشورهاي بسياري كه از درد شكنجه‌هاي استعمارگران رنج مي‌برند نمايش داده است. او به كردستان عراق و منطقه بالكان رفته است و در آينده افغانستان و كوزوو را در پيش دارد.
دختر زنداني كه با همسرش در خيابان‌هاي الجزائر با آرامش و خوشبختي راه مي‌رفتند به ناگاه چهره مرد شكنجه‌گر زندان را مي‌بيند و به همسرش مي‌گويد. آنها مرد شكنجه‌گر گر را به خوردن چاي دعوت مي‌كنند. در گفتگو با مرد متوجه مي‌شوند كه دو شكنجه‌گر ديگر به خاطر دردهاي ناعلاجي كه دچار شدند مرده‌اند و  او نيز ز بيماري‌ رواني و افسردگي حادي رنج مي‌برد. دختر در آخرين جمله تئاتر به مرد مي‌گويد: « من از دردها و شكنجه‌هاي بيست سال زندان خود مي‌گذرم و تو را مي‌بخشم، از كتك‌هايي كه خوردم، از خون‌هايي كه جلوي چشمان من ريختي، از روزهاي تنهايي سلول انفرادي، از توهين‌ها و دشنام‌هايي كه به من كردي. اما تاريخ كارهاي تو را از دفتر خود پاك نخواهد كرد».