Monday, January 10, 2011

نمايش شكنجه‌ از الجزائر تا عراق


« مرگ و دختر » عنوان تئاتري است كه به شكنجه‌هاي صورت گرفته در الجزائر و عراق اشاره مي‌كند. «اولريكه دروگر» نويسنده و كارگردان اتريشي اين تئاتر در گفتگو با شبكه دويچوله آلمان،‌ اثر خود را داستان فداييان ديكتاتوري‌هاي جلاد خواند كه زنان و كودكان را با سخت‌ترين شكنجه‌ها و دردها مواجه مي‌كردند. تئاتر مرگ و دختر در جشنواره بين‌المللي تئاتر الجزائر كه 25 اكتوبر آغاز به كار كرده است به زبان فرانسه به نمايش درآمد. مرگ و دختر داستان دختر الجزائري است كه بيست سال در زندان‌ انواع شكنجه‌ها و دردها را تحمل كرد و سالها پس از آزاد شدن ، مرد شكنجه‌گر خود را در خيابان‌هاي الجزائر ميبيند كه به بيماري رواني تبديل شده است. دروگر در پاسخ به سوال خبرنگار دويچوله كه چه شد از اتريش سر از زندان‌هاي سابق الجزائر درآوردي؟ گفت: « حسي به من مي‌گفت كه مردم الجزائر كه بسياري از آنها در كشور من هم ساكنند، درد مشتركي با من دارند و آن تحمل شكنجه‌هاي سخت دوران استعمار است».
دروگر مهمترين هدف خود را از نمايش شكنجه‌هاي زندان، نشان‌دادن حالات رواني و آشفتگي شكنجه‌گران در دوران سالخوردگي دانست كه چگونه دردهايي را كه بر سر مردم بي‌پناه و محروم آوردند،‌خود به شكلي سخت‌تر با آن مواجه مي شوند. رابطه زنداني و شكنجه‌گر آنگاه كه حالتي عكس پيدا كند و دختر فراري در كنار همسرش با خوشبختي زندگي كند و شكنجه‌گر در نقش بيمار رواني قرار گيرد، مخاطب را بسيار تحت تاثير قرار مي‌دهد و او را از ظلم و شكنجه و تبعيض منزجر مي‌كند.
دروگر كه خود نقش آن دختر زنداني را بازي مي‌كند، تئاتر خود را در كشورهاي بسياري كه از درد شكنجه‌هاي استعمارگران رنج مي‌برند نمايش داده است. او به كردستان عراق و منطقه بالكان رفته است و در آينده افغانستان و كوزوو را در پيش دارد.
دختر زنداني كه با همسرش در خيابان‌هاي الجزائر با آرامش و خوشبختي راه مي‌رفتند به ناگاه چهره مرد شكنجه‌گر زندان را مي‌بيند و به همسرش مي‌گويد. آنها مرد شكنجه‌گر گر را به خوردن چاي دعوت مي‌كنند. در گفتگو با مرد متوجه مي‌شوند كه دو شكنجه‌گر ديگر به خاطر دردهاي ناعلاجي كه دچار شدند مرده‌اند و  او نيز ز بيماري‌ رواني و افسردگي حادي رنج مي‌برد. دختر در آخرين جمله تئاتر به مرد مي‌گويد: « من از دردها و شكنجه‌هاي بيست سال زندان خود مي‌گذرم و تو را مي‌بخشم، از كتك‌هايي كه خوردم، از خون‌هايي كه جلوي چشمان من ريختي، از روزهاي تنهايي سلول انفرادي، از توهين‌ها و دشنام‌هايي كه به من كردي. اما تاريخ كارهاي تو را از دفتر خود پاك نخواهد كرد».

No comments: