Wednesday, March 3, 2010

کتابی که جهان را تکان داد


چند وقتی است که روزنامه لموند فرانسه در بخش فرهنگی خود، ستونی را با عنوان «کتاب هایی که جهان را تغییر دادند» بازکرده است. این روزنامه در یکی از شمارگان آخر خود در این بخش به مصاحبه با مورخ، نویسنده و اندیشمند فرانسوی جاک جولیارد درباره کتاب «مالکیت از آن کیست؟» پرداخته است. این کتاب نوشته پییر جوزف پرادون (1865 – 1809 ) می باشد که در سال 1840 آغازگر درگیری های سیاسی و فکری و کارگری شد و اعتبار کتاب بدان است که تاریخ چاپ آن مصادف با دوران شکل گیری جنبش های مردمی است.
جاك جوليارد ابتداي سخن را به توضيح جمله مشهور پرادون در اين كتاب مي پردازد:«مالكيت همان دزدي است». به اعتقاد جوليارد اين جمله دوپهلو هم به دليل ترجيح مصرف بر مالكيت، محل زايش مكتب ليبراليسم انگلستان و هم به دليل مطالبه حقوق انساني مولد جريان جنبش هاي سوسياليستي اشتراكي شد. هر چند جان لاك پدر ليبراليسم هیچگاه به توانایی پرادون اقرار نكرد.
بيشتر تكيه جوليارد بر تناقض گويي هاي حكيمانه پرادون است. به اعتقاد او با مطالعه گزیده ای از نوشته های پرادون می بینیم که هم علیه و هم له تبادل آزاد کالا، فدرالیته و حرکت های توده ای و غیره صحبت می کند. ريشه تناقض گويي هاي پرادون از آنجا ديده مي شود كه سوسیالیزم قرن نوزده بر دیالکتیک چهارگانه هگلي استوار بود، در حالی که پرادون بر خلاف مارکس با دیالکتیک هگلی با سه سوال چالشی مخالفت می کند و در نهایت تناقض آن را ثابت می کند. تناقض او مبتنی بر نسبی بودن زمانی دیالکتیک بود که نهایتی نداشت، او ديالكتيك خود را كه محرک تاریخ و اندیشه بود در مراحلی پیوسته مشاهده می کرد، که همان دیالکتیک فرانسوی است که فیلسوف فرانسوی پاسکال به بهترین شکل آن را ارائه کرد و پس از او سوریل راهش را ادامه داد ...
جوليارد تناقض را در عملكرد پرادون نيز مي ديد چرا كه اگر نگوییم او تنها روشنفکر سوسياليست چپ، از معدود روشنفکرانی بود که هم در ارتباط با جامعه کارگری و هم در مسیر نوآوری و استنباط فکری خود بدور از توده حرکت  می کرد.
جوليارد اين عدم گرايش به توده پرادون را از آنجا ثابت مي كند كه پیش از یک سال مانده به درگذشتش، سال 1864 کتابی با عنوان « پیرامون قدرت سیاسی طبقه کارگر» نوشت که به بررسی بیانیه 60، نوشته شده توسط شصت کارگر می پرداخت که مشهورترین آنان نقاش پاریسی، هنری تولون بود که تولون و دوستانش در جنبش کارگری، نامزدهایی را برای حضور در انتخابات معرفی کردند ... بیانیه کارگران شهادت نامه موثق و مهمی بود که ثابت می کرد طبقه کارگر بیدار است و از هویت و حقوق خود دفاع می کند، این اتفاق جدید بود و پرادون نیز به اهمیت ان واقف. کارگران حرکت خود را در ژانویه 1848 آغاز کردند و در مرحله اول با سرکوب و ارعاب شدید روبرو شدند، اما در گام بعد پرادون خود به نوشتن بیانیه دست زد. در آن روزها هنوز نامی از مارکس به میان نیامده بود. این بار پرادون در بیانیه خود که بیشتر شبیه یک مقاله علمی بود، شرایط دستیابی به سلطه را – همچون مارکس - بیداری توده خواند، که این همان راه تحقق حاکمیت ملی و تطبیق آن بر زمین است. البته پرادون در همان ایام با نامزدهای انتخاباتی نیز به اختلاف رسید زیرا معتقد بود که انتخابات همچون انقلاب ها فریبنده اند. جوليون مي گويد: «شاید بهتر باشد که بگویم پرادون همواره همراه با كينه اي در دل زندگی می کرد که این كينه از سلطه طلبي ناشی می شد نه مالکیت.»
او ادامه مي دهد: «...البته پرادون از خود کارگران هم روحیه کارگری بیشتری داشت چرا که خود او بود که مشارکت در کار را پیشنهاد داد، او بود که گروه های کوچک کارگران را توانا در مدیریت امور شخصی خود می دانست تا این گونه پیمانکارانی را پرورش دهند و با مشارکت و تعاون، طرح های کوچکی را به سرانجام رسانند. مشارکتی که او بیان می کرد با مشارکت دولتی تفاوت داشت چرا که هر جا نامی از دولت بیاید، وجود اهرم فشار و زور و جبر نیز اجتناب ناپذیر است، که به اعتقاد پرادون منتهی به استبداد و شورش و ناکارآمدی کارگران خواهد شد ... دولت بايد بگذارد بانک های کارگری فعال شوند و تنها سرمایه اولیه را تامین کند. این دقیقا همان نظریه ای است که محمد یونس برنده جایزه صلح نوبل 2006 در قالب میکروسیستم های مالی اعتباری ارائه کرد. البته من اعتقادی به این گفته پرادون ندارم و آن را بی فایده می دانم، زیرا تنها چیزی که در نظام پرادونی مولد ارزش است، کار می باشد و کار. پرادون آدمی متوهم و خیال پرداز است.»
جوليون اين خيال پردازي را ريشه در نوعی سوسیالیسم آنارشیست ظهور يافته در جنگ جهاني دوم مشهور به فدرالیسم گارسیا مي داند که از باکونین در مقابل نظریه مارکس دفاع می کرد. پرادون و همچنین فوریه خواستار تحقق شهر بر اساس سوسیالیسم کوهستانی بودند، همچون نظام شیردهی روستایی که برای استفاده گروهی از شیر تولید شده به کار گرفته می شد. هدف این روش تنها کار گروهی و مشارکتی نیست و گروهی بودن برای احقاق حقوق فردی و تضمین آینده فرد است.
به اعتقاد جوليون نتیجه اين آنارشيسم چیزی جز سلطه گروهی خاص بر مردم نشد. سلطه اي كه به اعتقاد خود پاريون حتی اگر از سوی فردی بر فرد دیگر هم باشد، باز برخلاف کرامت انسانی است. به همين دليل برخلاف اعتقاد پاريون به آنارشيسم، پايان نظريه او به سلطه ختم شد و او را پدر آنارشيسم دانستند.
در پايان جوليون به اخطار مهمي كه پاريون در مقابل شعارهايي از سوي دولت همچون «آموزش رايگان اجباري»، «دولت خدمت گذار»، «دولت نماينده خدا بر ملت» و ... اشاره مي كند و مي گويد: «پرادون از هر ابزاری که بیم آن می رفت منجر به تسلط دولت بر امور مردم و مداخلات خودسرانه آنها شود، اجتناب می ورزید.»
پرادون بیش از هر کس مورد انتقاد و تاویل نابجا از نظریاتش قرار می گرفت. شاید امروز بهترین زمان برای بازبینی آرای او و ارائه نظر در مورد مکتب پرادونی باشد. جوليون مصاحبه خود را با اين جمله پايان مي دهد:«نظریه پرادون، نگرش و خواسته ای برای ایجاد جامعه ای مستقل و دارای حق سلطه بر خویش است که در همان حال با ارزش های روحانی آمیخته است.»

No comments: