اشاره: موضوع تقريب مذاهب اسلامى و اتحاد مسلمانان امروزه به وضوح تحت تاثير مسائل و تحولات سياسى و چالش هاى بين المللى منطقه جهان اسلام قرار گرفته است. دكتر «احمد راسم النفيس» را مى توان فعالترين چهره شيعى مصر در عرصه تقريب مذاهب در حال حاضر دانست. مصاحبه تلفنی زیر را تیرماه سال جاری با او داشتم تا نظر او را در مورد آخرين وضعيت تقريب مذاهب و اتحاد اسلامى جویا شوم. دكتر نفيس خود از تسنن به تشيع تغيير مذهب داده است. او هماکنون استاد دانشكده پزشكى دانشگاه منصوره قاهره است
عوامل ايجاد و رشد وحدت اسلامى و گسترش دامنه اسلام گرايى در جهان امروز را چه مى دانيد؟
باور من بر آن است كه مهم ترين عامل در تقويت اتحاد ميان مسلمانان و گسترش اسلام، مساله روان سالم و روح پاك است. اگر روان هاى ما از هرگونه كينه و تعصب و پيش داورى پاك و سالم باشد، يقين داشته باشيم كه اين تفكر شيعه است كه در قلوب انسان ها جا باز مى كند. پس مساله روان در درجه اول است. مسائل عقيدتى و ايدئولوژيكى كه امروزه بيشتر بر آن تاكيد مى شود در درجه هاى اهميت پايين ترى قرار مى گيرد. شما تا روان طرف مقابلتان را پاك نكنيد، هيچ گاه با طرح مبانى عقيدتى نمى توانيد تاثيرى بر او داشته باشيد. اما امروزه مشاهده مى شود كه يك هجمه بداخلاقى در جوامع مسلمان شروع شده است كه به دنبال براندازى مسلمانان شيعه و سوزاندن آنها و سقوط اخلاقى آنان است. اين جريان نمى خواهد شيعه در جايگاه واقعى خود بايستد. نه در جايگاه سياسى و نه اجتماعى و نه اقتصادى. اين هجمه توجهى به استدلال هاى منطقى و عقلانى شيعه ندارد و با تهييج احساسات و استفاده از ابزارهاى ضداخلاقى به دنبال منفور كردن شيعه در اذهان عمومى و بى ارزش نشان دادن منطق آنهاست. اينكه تاكيد بر روان دارم تا عقيده به همين دليل است. روان پاك و غيرمتعصب فقط مى تواند در مقابل اين هجمه تبليغاتى ضد شيعى بايستد. آنجاست كه منطق شيعه، عقلانى مى شود و دلايل آنها حتى براى مسائل ماورايى و متافيزيكى قابل قبول است و اين را ما ميان بسيارى از انديشمندان جهان مشاهده كرده ايم. حتى اگر حقانيت شيعه را آشكار نكنند، در دل به آن اعتراف مى كنند و هيچگاه عليه آن حرف نمى زنند. اما آن روانى كه به تصلب كشيده شده و تعصب و دگم هاى عقيدتى، كينه در آن دوخته است، همواره به دنبال درگيرى و تشنج با تشيع است و آن هجمه بداخلاق او را بيشتر تحريك مى كند. تا آنجا كه به خون شيعه تشنه مى شوند و از هر ابزارى براى آن استفاده مى كنند تا چهره تشيع را مغضوب و ظالم جلوه دهند. ببينيد، اين واقعيت حال حاضر ماست و نمى توان از آن فرار كرد. بايد با چشمانى باز به صحنه نگريست تا دست هاى پنهان آن جريان سياه را پيدا كرد. اگر اين واقعيت را متوجه شويم ديگر نمى توانيم به راحتى تمام دم از وحدت اسلامى بزنيم. بايد در اين مسير با جان و دل حاضر شد و مبارزه كرد. بحث وحدت مسلمانان در قرن گذشته بهتر پيش مى رفت، اما با ظهور جريان صهيونيست و استثمار مسلمانان و جنگ ستيزى با جمهوريت و اسلاميت در ايران، اتحاد مسلمانان وارد صحنه دشوارى شد. اسراييل، ايران را تهديد بزرگى براى منافع اقتصادى و سياسى خود مى بيند؛ چرا كه ايران حامى بزرگ فلسطين است كه به دنبال استيفاى حقوق پايمال شده آنان است، از سويى ديگر، ايران به دنبال دسترسى به فناورى هاى جديد دنيا در منطقه است. اسراييل از آنجا كه دو حاكم در يك اقليم نگنجند براى نابودى ايران، مساله نفرت سازى شيعيان را مطرح مى كند. حال در اين ميان آن روان هاى مريضى نيز كه كينه قدرت يافتن شيعيان را در دل مى پروراندند، همچون آتشى زير خاكستر به حمايت از اسراييل مى پردازند و با او هم پيمان مى شوند. پس متوجه باشيم كه اختلاف هاى به ظاهر ايدئولوژيك شيعه و سنى در حال حاضر ريشه در منافع چه گروه هايى دارد. پس اينگونه بگويم كه آنان كه خواب يك امت اسلامى موحد و متحد را در سر مى پرورانند بدانند كه هرآنچه دارند بايد در اين راه فدا كنند و از تلاش در تمامى عرصه ها و گفت وگو با تمامى جريان هاى اسلامى، كم نگذارند. از همه بالاتر آن كه بايد به فكر نزديكى و الفت ميان قلوب و انديشه هاى عالمان مسلمان باشند. در درجه اول اخلاق و زدودن حجاب هاى نفسانى و كينه هاى ديرينه از اهميت بيشترى برخوردار است. در درجه دوم شناخت نقشه ها و دسيسه هاى پشت پرده دشمنان و رسوا كردن آنها و همدستان آنان قرار دارد. همدستانى كه شايد چهره اى مشهور در جهان اسلام باشند، اما منافع اقتصادى و سياسى ايجاب كرده است كه با صهيونيست هم كاسه شوند.
باور من بر آن است كه مهم ترين عامل در تقويت اتحاد ميان مسلمانان و گسترش اسلام، مساله روان سالم و روح پاك است. اگر روان هاى ما از هرگونه كينه و تعصب و پيش داورى پاك و سالم باشد، يقين داشته باشيم كه اين تفكر شيعه است كه در قلوب انسان ها جا باز مى كند. پس مساله روان در درجه اول است. مسائل عقيدتى و ايدئولوژيكى كه امروزه بيشتر بر آن تاكيد مى شود در درجه هاى اهميت پايين ترى قرار مى گيرد. شما تا روان طرف مقابلتان را پاك نكنيد، هيچ گاه با طرح مبانى عقيدتى نمى توانيد تاثيرى بر او داشته باشيد. اما امروزه مشاهده مى شود كه يك هجمه بداخلاقى در جوامع مسلمان شروع شده است كه به دنبال براندازى مسلمانان شيعه و سوزاندن آنها و سقوط اخلاقى آنان است. اين جريان نمى خواهد شيعه در جايگاه واقعى خود بايستد. نه در جايگاه سياسى و نه اجتماعى و نه اقتصادى. اين هجمه توجهى به استدلال هاى منطقى و عقلانى شيعه ندارد و با تهييج احساسات و استفاده از ابزارهاى ضداخلاقى به دنبال منفور كردن شيعه در اذهان عمومى و بى ارزش نشان دادن منطق آنهاست. اينكه تاكيد بر روان دارم تا عقيده به همين دليل است. روان پاك و غيرمتعصب فقط مى تواند در مقابل اين هجمه تبليغاتى ضد شيعى بايستد. آنجاست كه منطق شيعه، عقلانى مى شود و دلايل آنها حتى براى مسائل ماورايى و متافيزيكى قابل قبول است و اين را ما ميان بسيارى از انديشمندان جهان مشاهده كرده ايم. حتى اگر حقانيت شيعه را آشكار نكنند، در دل به آن اعتراف مى كنند و هيچگاه عليه آن حرف نمى زنند. اما آن روانى كه به تصلب كشيده شده و تعصب و دگم هاى عقيدتى، كينه در آن دوخته است، همواره به دنبال درگيرى و تشنج با تشيع است و آن هجمه بداخلاق او را بيشتر تحريك مى كند. تا آنجا كه به خون شيعه تشنه مى شوند و از هر ابزارى براى آن استفاده مى كنند تا چهره تشيع را مغضوب و ظالم جلوه دهند. ببينيد، اين واقعيت حال حاضر ماست و نمى توان از آن فرار كرد. بايد با چشمانى باز به صحنه نگريست تا دست هاى پنهان آن جريان سياه را پيدا كرد. اگر اين واقعيت را متوجه شويم ديگر نمى توانيم به راحتى تمام دم از وحدت اسلامى بزنيم. بايد در اين مسير با جان و دل حاضر شد و مبارزه كرد. بحث وحدت مسلمانان در قرن گذشته بهتر پيش مى رفت، اما با ظهور جريان صهيونيست و استثمار مسلمانان و جنگ ستيزى با جمهوريت و اسلاميت در ايران، اتحاد مسلمانان وارد صحنه دشوارى شد. اسراييل، ايران را تهديد بزرگى براى منافع اقتصادى و سياسى خود مى بيند؛ چرا كه ايران حامى بزرگ فلسطين است كه به دنبال استيفاى حقوق پايمال شده آنان است، از سويى ديگر، ايران به دنبال دسترسى به فناورى هاى جديد دنيا در منطقه است. اسراييل از آنجا كه دو حاكم در يك اقليم نگنجند براى نابودى ايران، مساله نفرت سازى شيعيان را مطرح مى كند. حال در اين ميان آن روان هاى مريضى نيز كه كينه قدرت يافتن شيعيان را در دل مى پروراندند، همچون آتشى زير خاكستر به حمايت از اسراييل مى پردازند و با او هم پيمان مى شوند. پس متوجه باشيم كه اختلاف هاى به ظاهر ايدئولوژيك شيعه و سنى در حال حاضر ريشه در منافع چه گروه هايى دارد. پس اينگونه بگويم كه آنان كه خواب يك امت اسلامى موحد و متحد را در سر مى پرورانند بدانند كه هرآنچه دارند بايد در اين راه فدا كنند و از تلاش در تمامى عرصه ها و گفت وگو با تمامى جريان هاى اسلامى، كم نگذارند. از همه بالاتر آن كه بايد به فكر نزديكى و الفت ميان قلوب و انديشه هاى عالمان مسلمان باشند. در درجه اول اخلاق و زدودن حجاب هاى نفسانى و كينه هاى ديرينه از اهميت بيشترى برخوردار است. در درجه دوم شناخت نقشه ها و دسيسه هاى پشت پرده دشمنان و رسوا كردن آنها و همدستان آنان قرار دارد. همدستانى كه شايد چهره اى مشهور در جهان اسلام باشند، اما منافع اقتصادى و سياسى ايجاب كرده است كه با صهيونيست هم كاسه شوند.
پس مى توان اينگونه تحليل كرد كه هر جا اختلاف شيعه و سنى شديد مى شود، پاى استكبار جهانى نيز در كار است؛ مثل عراق، افغانستان و پاكستان؛ نظر شما در اين باره چيست؟
اينگونه نيست كه فكر كنيم استكبار فقط به دنبال دشمنى با اهل بيت و تشيع اثنى عشرى است. اين يك توهم دشمن انگارى است كه ميان بسيارى از شيعيان وجود دارد كه دشمن را فقط براى خود مى دانند. نبايد استكبار را كوچك انگاشت. آنان با هرگونه انقلاب ضدظلم و استكبار در جهان مخالفت مى كنند. البته انقلاب هاى شيعى با رويكرد تفكر اهل بيت داراى ريشه هاى ظلم ستيزى بيشتر ى اند. در يك كلمه استكبار جهانى مى خواهد مسلمان و غيرمسلمان از او اطاعت كنند و تحت چارچوب هاى استراتژيك او حركت كنند، همين و بس. بنابراين استكبار براى تحقق طرح خود، تئورى دشمن داخلى را ميان مسلمانان طراحى مى كند، تا دشمن دور و دشمن بزرگ در اختلاف هاى داخلى مورد غفلت قرار گيرد. دشمن دورى كه به دنبال تجزيه كشورهاى اسلامى و تقويت تفكر صهيونيست و اشغال قوى است. حال در اين ميان دشمن بزرگ به دنبال ياركشى براى خود است تا اختلاف هاى داخلى را بيشتر دامن زند. با چشمان خود مشاهده كرديم كه چگونه وهابيون با ادعاى اعتقاد سالم خود، در مقابل خونريزى شيعه و سنى در غزه ساكت بودند و برخى نيز اسراييل را همراهى كردند. آنان بدشان نمى آيد قدس اشغال شود تا اماكن مقدسه خود ارزش بيشترى پيدا كند و سودآورى آنان نيز به خطر نيفتد. اين اوج بدبختى آنان است.
همچنين ديديم كه همين وهابيون چگونه كودكان و نوجوانان خود را با فريب مبارزه از ايدئولوژى و عقيده به مقابل شيعيان مى فرستادند تا عمليات انتحارى انجام دهند. آنقدر مستندات در اين زمينه زياد است كه هيچ كس نمى تواند انكار كند آل سعود براى ناامن كردن منطقه، با اسراييل و آمريكا هم پيمان شده بود. ناامن كردن منطقه و دامن زدن به آشوب ها و اختلافات داخلى تنها به نفع غرب تمام مى شود تا با بستن پيمان ها و معاهده هاى اقتصادى، منافع خود را در منطقه حفظ كند.
اينگونه نيست كه فكر كنيم استكبار فقط به دنبال دشمنى با اهل بيت و تشيع اثنى عشرى است. اين يك توهم دشمن انگارى است كه ميان بسيارى از شيعيان وجود دارد كه دشمن را فقط براى خود مى دانند. نبايد استكبار را كوچك انگاشت. آنان با هرگونه انقلاب ضدظلم و استكبار در جهان مخالفت مى كنند. البته انقلاب هاى شيعى با رويكرد تفكر اهل بيت داراى ريشه هاى ظلم ستيزى بيشتر ى اند. در يك كلمه استكبار جهانى مى خواهد مسلمان و غيرمسلمان از او اطاعت كنند و تحت چارچوب هاى استراتژيك او حركت كنند، همين و بس. بنابراين استكبار براى تحقق طرح خود، تئورى دشمن داخلى را ميان مسلمانان طراحى مى كند، تا دشمن دور و دشمن بزرگ در اختلاف هاى داخلى مورد غفلت قرار گيرد. دشمن دورى كه به دنبال تجزيه كشورهاى اسلامى و تقويت تفكر صهيونيست و اشغال قوى است. حال در اين ميان دشمن بزرگ به دنبال ياركشى براى خود است تا اختلاف هاى داخلى را بيشتر دامن زند. با چشمان خود مشاهده كرديم كه چگونه وهابيون با ادعاى اعتقاد سالم خود، در مقابل خونريزى شيعه و سنى در غزه ساكت بودند و برخى نيز اسراييل را همراهى كردند. آنان بدشان نمى آيد قدس اشغال شود تا اماكن مقدسه خود ارزش بيشترى پيدا كند و سودآورى آنان نيز به خطر نيفتد. اين اوج بدبختى آنان است.
همچنين ديديم كه همين وهابيون چگونه كودكان و نوجوانان خود را با فريب مبارزه از ايدئولوژى و عقيده به مقابل شيعيان مى فرستادند تا عمليات انتحارى انجام دهند. آنقدر مستندات در اين زمينه زياد است كه هيچ كس نمى تواند انكار كند آل سعود براى ناامن كردن منطقه، با اسراييل و آمريكا هم پيمان شده بود. ناامن كردن منطقه و دامن زدن به آشوب ها و اختلافات داخلى تنها به نفع غرب تمام مى شود تا با بستن پيمان ها و معاهده هاى اقتصادى، منافع خود را در منطقه حفظ كند.
آيا فكر نمى كنيد با طرح گسترش روابط فرهنگى ميان نخبگان مسلمان، موضوع اتحاد مسلمانان را مى توان سريع تر پيش برد و كارى به اختلاف هاى سياسى و منطقه اى نداشت؟
دوست من، اين را ديگر بايد پذيرفت كه تا زمانى كه نظام هاى سياسى اسلامى نخواهند در كنار هم قرار گيرند، توده مردم و نخبگان نيز نمى توانند اراده ايجاد رابطه را پيدا كنند. اين حرف را من كه سال ها در رابطه با تقريب مذاهب و فعاليت با مؤسسات مختلف دينى كار كرده ام با يقين مى گويم، كه نمى توان خارج از چارچوب هاى سياسى و حكومتى به دنبال برقرارى روابط عميق فرهنگى باشيم. نظام هاى سياسى همواره روابط فرهنگى را جهت مى دهند. مخصوصاً با محدوديت هاى ادارى و بين المللى حال حاضر اين نياز بيشتر مى شود. اين را نيز در نظر داشته باشيد كه بسيارى از نهاد هاى دينى امروز جهان اسلام وابسته به نظام هاى سياسى و پشتوانه هاى مالى و فكرى آنانند. پس اگر دولت ها بخواهند با هم رابطه سياسى داشته باشند، به دنبال آن روابط فرهنگى نيز شكل مى گيرد و به دنبال آن وحدت مسلمانان تقويت مى شود.
حال اگر نظام هاى سياسى همچون آل سعود در سياست كلان خود عدم رابطه با شيعيان را مطرح كنند، ديگر چگونه مى خواهيم بحث از وحدت اسلامى بزنيم. البته اين حرف من به معناى دست روى دست گذاشتن و نااميدى نيست، بلكه مى خواهيم يك چشم انداز صحيح را پيدا كنيم تا بتوانيم برنامه صحيح براى برقرارى وحدت اسلامى بريزيم. شناخت حقيقت موجود باعث مى شود كه ما از توهم آنكه وحدت اسلامى يا تقريب مذاهب با يك كنفرانس يا همايش يا كتاب برقرار مى شود خارج شويم. بايد به آنجا برسيم كه اين فهم در ميان حاكمان اسلامى شكل بگيرد كه با فعال كردن نخبگان فرهنگ و انديشه و ايجاد بسترهاى مناسب براى ارتباط آنها با هم در جهان اسلام به مفاهيم مشترك رسيده و با وجود اختلافات عقيدتى و شكاف هاى موجود، بر آن اشتراكات تاكيد كنند.
دوست من، اين را ديگر بايد پذيرفت كه تا زمانى كه نظام هاى سياسى اسلامى نخواهند در كنار هم قرار گيرند، توده مردم و نخبگان نيز نمى توانند اراده ايجاد رابطه را پيدا كنند. اين حرف را من كه سال ها در رابطه با تقريب مذاهب و فعاليت با مؤسسات مختلف دينى كار كرده ام با يقين مى گويم، كه نمى توان خارج از چارچوب هاى سياسى و حكومتى به دنبال برقرارى روابط عميق فرهنگى باشيم. نظام هاى سياسى همواره روابط فرهنگى را جهت مى دهند. مخصوصاً با محدوديت هاى ادارى و بين المللى حال حاضر اين نياز بيشتر مى شود. اين را نيز در نظر داشته باشيد كه بسيارى از نهاد هاى دينى امروز جهان اسلام وابسته به نظام هاى سياسى و پشتوانه هاى مالى و فكرى آنانند. پس اگر دولت ها بخواهند با هم رابطه سياسى داشته باشند، به دنبال آن روابط فرهنگى نيز شكل مى گيرد و به دنبال آن وحدت مسلمانان تقويت مى شود.
حال اگر نظام هاى سياسى همچون آل سعود در سياست كلان خود عدم رابطه با شيعيان را مطرح كنند، ديگر چگونه مى خواهيم بحث از وحدت اسلامى بزنيم. البته اين حرف من به معناى دست روى دست گذاشتن و نااميدى نيست، بلكه مى خواهيم يك چشم انداز صحيح را پيدا كنيم تا بتوانيم برنامه صحيح براى برقرارى وحدت اسلامى بريزيم. شناخت حقيقت موجود باعث مى شود كه ما از توهم آنكه وحدت اسلامى يا تقريب مذاهب با يك كنفرانس يا همايش يا كتاب برقرار مى شود خارج شويم. بايد به آنجا برسيم كه اين فهم در ميان حاكمان اسلامى شكل بگيرد كه با فعال كردن نخبگان فرهنگ و انديشه و ايجاد بسترهاى مناسب براى ارتباط آنها با هم در جهان اسلام به مفاهيم مشترك رسيده و با وجود اختلافات عقيدتى و شكاف هاى موجود، بر آن اشتراكات تاكيد كنند.
در اين ميان مسائل ارتباطى جديد و رسانه فعال براى نزديكى نخبگان چقدر فعال بوده اند؟
بهره گيرى از تكنيك هاى ارتباطى جديد براى نزديك كردن انديشه ها از گروه هاى مختلف اهميت زيادى دارد. متاسفانه بايد گفت كه شيعيان در ارائه يك رسانه معتبر و مقبول بسيار ضعيفند؛ بايد راهى را براى ارائه و انتقال مفاهيم مناسب شيعى از فقه و تاريخ و فلسفه و عقايد و فرهنگ پيدا كرد كه اين مفاهيم در بوق و كرنا قرار گيرد، به گونه اى كه هر گوشى در هر گوشه جهان آن را بشنود و تاثير گيرد. رسانه هاى امروز شيعى براى خود شيعيان هم جذاب نيستند، چه رسد به ديگران. رسانه تعريف خاص خود را دارد و ما نمى توانيم به نام دينى كردن يا شيعى كردن از آن تعاريف تعدى كنيم. چرا رسانه هاى شيعى فقط در منابر حسينى و ذكر مصيبت و چند سخنرانى به ظاهر روشنفكرانه بايد خلاصه شود؟ چرا از كارشناسان مطرح عرصه ارتباطات بهره نمى گيريم؟
بهره گيرى از تكنيك هاى ارتباطى جديد براى نزديك كردن انديشه ها از گروه هاى مختلف اهميت زيادى دارد. متاسفانه بايد گفت كه شيعيان در ارائه يك رسانه معتبر و مقبول بسيار ضعيفند؛ بايد راهى را براى ارائه و انتقال مفاهيم مناسب شيعى از فقه و تاريخ و فلسفه و عقايد و فرهنگ پيدا كرد كه اين مفاهيم در بوق و كرنا قرار گيرد، به گونه اى كه هر گوشى در هر گوشه جهان آن را بشنود و تاثير گيرد. رسانه هاى امروز شيعى براى خود شيعيان هم جذاب نيستند، چه رسد به ديگران. رسانه تعريف خاص خود را دارد و ما نمى توانيم به نام دينى كردن يا شيعى كردن از آن تعاريف تعدى كنيم. چرا رسانه هاى شيعى فقط در منابر حسينى و ذكر مصيبت و چند سخنرانى به ظاهر روشنفكرانه بايد خلاصه شود؟ چرا از كارشناسان مطرح عرصه ارتباطات بهره نمى گيريم؟
در بحث اراده سياسى مقدمه برقرارى روابط فرهنگى كه مطرح كرديد، آینده روابط مصر و ايران را چگونه ارزيابى مى كنيد؟
كشور مصر به عنوان يكى از بزرگترين بازيگران سياسى منطقه جهان اسلام، همواره نقش بسزايى در موضوع اتحاد مسلمانان ايفا كرده است؛ چه در آن زمان كه حكومت شيعى فاطميان روى كار بود و چه در زمان حكومت سنى ايوبيان و چه بعد از آن، عالمان سنى و شيعه در كنار هم موضوع تقريب مذاهب را مطرح مى كردند. در اين ميان محمد عبده و شيخ محمود شلتوت از عالمان الازهر مصر را مى توان نام برد. اما در حال حاضر مصر در يك غيبت ارتباطى از لحاظ فكرى و فرهنگى در جهان اسلام به سر مى برد كه اين موضوع فقط به ايران برنمى گردد و در تمام جهان عرب و جهان اسلام ديده مى شود كه دليل آن تنها نبود اراده در حركتى سياسى ضد استكبار جهانى است. همان تئورى كه مطرح كردم، نبود اراده سياسى عاملى است در عدم برقرارى روابط فرهنگى. اين بازگشت و سقوط فرهنگى در كشور مصر پس از انقلاب جولاى ۱۹۵۲ شروع شده و در روز نكبت، جولاى ۱۹۶۷ و پذيرش كمك هاى وهابيون و آمريكا و صلح با اسراييل به اوج خود رسيد و تاكنون نيز ادامه دارد. نه كشورهاى جهان عرب و نه كشورهاى جهان اسلام نگاه خوبى به دولت مصر ندارند. روابط فرهنگى ميان مصر و جهان اسلام همواره رابطه عكس با روابط مصر و آمريكا و اسراييل و آل سعود داشته است. پس ديگر جاى هيچ تعصب نيست كه ببينيم شيخ الازهر دم از گفت وگو با اسراييل مى زند و با پرز دست مى دهد. يا عالم ديگرى از الازهر گفت وگو با شيعيان را تحريم مى كند و بگويد كه شيعيان هيچ جايگاهى در مصر ندارند؛ همان مصرى كه روزى محل حكومت بزرگ شيعيان و انتقال علوم به غرب از طريق شيعيان بود.
كشور مصر به عنوان يكى از بزرگترين بازيگران سياسى منطقه جهان اسلام، همواره نقش بسزايى در موضوع اتحاد مسلمانان ايفا كرده است؛ چه در آن زمان كه حكومت شيعى فاطميان روى كار بود و چه در زمان حكومت سنى ايوبيان و چه بعد از آن، عالمان سنى و شيعه در كنار هم موضوع تقريب مذاهب را مطرح مى كردند. در اين ميان محمد عبده و شيخ محمود شلتوت از عالمان الازهر مصر را مى توان نام برد. اما در حال حاضر مصر در يك غيبت ارتباطى از لحاظ فكرى و فرهنگى در جهان اسلام به سر مى برد كه اين موضوع فقط به ايران برنمى گردد و در تمام جهان عرب و جهان اسلام ديده مى شود كه دليل آن تنها نبود اراده در حركتى سياسى ضد استكبار جهانى است. همان تئورى كه مطرح كردم، نبود اراده سياسى عاملى است در عدم برقرارى روابط فرهنگى. اين بازگشت و سقوط فرهنگى در كشور مصر پس از انقلاب جولاى ۱۹۵۲ شروع شده و در روز نكبت، جولاى ۱۹۶۷ و پذيرش كمك هاى وهابيون و آمريكا و صلح با اسراييل به اوج خود رسيد و تاكنون نيز ادامه دارد. نه كشورهاى جهان عرب و نه كشورهاى جهان اسلام نگاه خوبى به دولت مصر ندارند. روابط فرهنگى ميان مصر و جهان اسلام همواره رابطه عكس با روابط مصر و آمريكا و اسراييل و آل سعود داشته است. پس ديگر جاى هيچ تعصب نيست كه ببينيم شيخ الازهر دم از گفت وگو با اسراييل مى زند و با پرز دست مى دهد. يا عالم ديگرى از الازهر گفت وگو با شيعيان را تحريم مى كند و بگويد كه شيعيان هيچ جايگاهى در مصر ندارند؛ همان مصرى كه روزى محل حكومت بزرگ شيعيان و انتقال علوم به غرب از طريق شيعيان بود.
2 comments:
salaam dost
khili mosaheba e jaleb bod. am itihad e mosalamanan chizi joz yak mosht siyasi bazi haye mobtazal chizi digari nist
جالب بود
این مصاحبه را برای نشریه ای انجام دادید یا برای پایان نامه و تحقیق درسی
Post a Comment