Wednesday, April 28, 2010

زندان هاي مبارك در سراسر جهان عرب





روزهاي اخير شاهد موج گسترده اي از دستگيري ها و مجازات مردم مصر ساكن در ديگر كشورهاي عربي هستيم كه براي حمايت از ائتلاف ملي تغيير و كانديداتوري محمد البرادعي فعاليت هاي تبليغاتي خود را براي انتخابات رياست جمهوري 2011 مصر آغاز كرده اند. هفته گذشته 33 شهروند مصري تابع كويت كه در يك رستوران گردهم جمع شده بودند، تنها به جرم دادن شعار تبليغاتي به صورت دسته جمعي دستگير و راهي زندان شدند. حقوق شهروندي تمامي معترضين از سوي دولت كويت قطع شده و شناسنامه هاي كويتي آنان نيز باطل گرديده است.
در اعتراض به عملكرد دولت كويت صدها دانشجوي مصري با تجمع در مقابل سفارت كويت به سر دادن شعار عليه حسني مبارك رئيس جمهور فعلي مصر و حاميان او پرداختند كه به سرعت با برخورد شديد امنيتي پليس مصر همه آنان پراكنده و راهي خانه هاي خود شدند. شايد تا كنون كمتر ديده شده باشد كه اتباع خارجه يك كشوري بدون محاكمه و اعلام جرم، تابعيت آنان ابطال و اخراج شوند. نه دادگاهي براي زندانيان تشكيل و نه حقوق و خسارتي به خانواده هاي آنان پرداخت شد. هيچ رسانه عربي نيز جرات پرداختن به موضوع را نداشت.
دولت هاي عربي براي برپايي مدام ساختار سياسي سلطنتي خود، همواره اتحاد و حمايت خود را از همديگر حفظ مي كنند. كويت نمي خواهد تجربه عراق و ارزشمند شدن آراي مردم را در كشور عربي ديگري مشاهده كند. اسامه رشدي رهبر جبهه آزادي خواه مصر، امروزه بيشترين فعاليت را در جهت وحدت گروه هاي معترض و اپوزيسيون هاي خواهان تغيير در مصر دارد و با تلاش او همه احزاب و جمعيت هاي ضد مبارك در حركتي آرام به دور محمد البرادعي جمع شده اند. كمتر پيش آمده بود كه اخواني هاي بنيادگرايي همچون كمال الهلباوي و مجدي احمد حسين و فهمي هويدي را در كنار ليبرال هايي همچون دكتر ايمن نور نامزد دوره قبل انتخابات در سال 2005، ببينيم كه در كنار هم به حمايت از يك جريان متحد مي پردازند. اسامه رشدي در سرمقاله خود در پايگاه الكترونيكي رسمي جبهه آزادي خواه مصر مي گويد: « مبارك ديگر نبايد نگران كمبود جا در زندان هاي خود باشد، زندان هاي تمام جهان عرب از آن اوست و سران عرب در حمايت او هستند. پس بگذاريد تا مي تواند دستگير كند و فضاي امنيتي را بر جامعه مصر برقرار كند، ‌اما ناگزيريم كه بپذيريم مصر بيدار شده و خواهان تغيير است.»
محمد البرادعي نيز پس از بازگشت خود از آژانس اتمي به مصر، ديدارهاي محرمانه اش را با تمام گروه هاي بزرگ و كوچك معترض مصري آغاز كرده و موج اعتراضي گسترده اي در مصر به راه انداخته است. شعار اصلي البرادعي تغيير قانون اساسي مصر و حمايت از حقوق بشر بيان شده و با صراحت تمام تنها خود را شايسته آغاز جريان اصلاحات در مصر مي داند و اولين گام اين اصلاحات را از راس هرم قدرت بيان كرده است.
از سويي ديگر حسني مبارك با وجود فعاليت هاي انحصارطلبانه خود و گسترش «مبارك هراسي» در مصر براي برتري حزب خود در انتخابات، در بيان و سخن به گونه اي ديگر خود را نشان مي دهد تا حمايت محافل بين المللي را از دست ندهد. او در گفتگوي خبري خود در آلمان در ماه مارس سال جاري در جواب سوال برخورد او با البرادعي گفت: « هيچ مانعي براي فعاليت و نشاط سياسي در چارچوب قانون اساسي مصر وجود ندارد» . همچنين او در اصرار خبرنگاري كه رابطه مبارك و البرادعي را در روزهاي آينده جويا مي شد پاسخ داد: « البرادعي آزاد است به نام هر حزبي خود را نامزد معرفي كند و با آزادي تمام به تبليغ خود بپردازد، ‌البته ايشان بايد بدانند كه مصر نيازي به پهلوان ندارد چرا كه خود سرزميني پهلوان است.»
موج دستگيري هاي مصر بدانجا رسيده است كه هر سخني براي حمايت از حضور البرادعي در انتخابات، با برخورد شديد مواجه مي شود. هفته گذشته كتابي توسط كمال غبريال نويسنده ليبرال مصري با عنوان: « البرادعي و خيال انقلاب سبز» توسط انتشارت « دوّن » به چاپ رسيد كه ساعاتي پس از انتشار كتاب، تمام نسخه هاي آن جمع شده و احمد مهنا مدير انتشارات دون نيز راهي زندان شد.
هرچند كه شبكه العربيه در گزارش اخير خود در رابطه با فعاليت هاي انتخاباتي البرادعي، اصرار داشت كه آزادي كامل بي قيد و بند و نبود هيچ واهمه اي را در ميان دوستاران البرادعي نشان دهد اما واقعيت افزايش زندانيان حسني مبارك نه قابل انكار است و نه دفاع.

واژگوني مفهوم ترور به مقاومت


ساعاتي پس از انفجار مهيب بغداد در روز جمعه و كشته شدن بيش از پنجاه نفر و زخمي شدن بيش از دويست نفر از مردم عراق، بخش خبري شبكه الجزيره دو خبر مهم را بيان كرد. اول پيدا كردن اجساد دو رهبر بغدادي و مصري گروه القاعده و دوم كشف زندان مخفي در فرودگاه المثني بغداد. اهميت دو خبر براي الجزيره آنچان بود كه براي هر كدام از خبرها، از چند كارشناس و تحليلگر سياسي استفاده مي كرد و جالب آنكه هرگاه صحبتي از انفجار بغداد مي شد، موضوع بحث را به سرعت مجري تغيير مي داد. شايد براي الجزيره اجساد رهبران القاعده خيلي مهم تر از صدها جسد مردم بي پناه عراقي باشد كه هر روزه توسط همين گروه هاي تروريستي كه شبكه الجزيره از آنان با نام گروه هاي مقاومت و جهادي ياد مي كند كشته مي شوند. پس از اتمام اخبار، گزارشي از انفجار بغداد پخش شد و خبرنگار شبكه ماهواره اي الجزيره به سراغ مردم در خيابان هاي اطراف محل حادثه رفت تا گزارشي از آسيب هاي احتمالي ناشي از انفجار را نشان دهد. صحبت هاي مردم تنها به چند ثانيه طول نمي كشيد و تنها اعتراض آنان به ناامني و بي كفايتي نظام حاكم محور اصلي گزاش بود. در برخي مصاحبه ها مردم حق را به عاملان انفجار دادند كه به دنبال مقاومت در برابر حضور اشغالگران آمريكايي و اعتراض به عاملان آنان دست به حركت هاي استشهادي مي زنند. در تمام برنامه نه حرفي از عمق حادثه زده شد و نه سخني از عوامل آن. گزارشكر تنها با لحني تمسخرآميز به مشكلات مردم اشاره مي كرد كه دولت نتوانسته است تدابير لازم را براي كنترل امنيت و برقراري نظم تدارك بيند. و در پايان، گزارش با اين جمله تمام شد كه : « انصر اخاك ظالما او مظلوما » .
الان سه روز است كه هنوز آن دو خبر در راس تحليل ها و برنامه هاي الجزيره است و به هر شكلي از آن دو خبر، برداشتي در جهت ارزشمندي حركت مقاومت القاعده و مظلوميت آنان در برابر ظلم دولت و ستم هاي آنان بيان شده است. معرفي شخصيت اخلاقي و ديني آن دو رهبر القاعده، بررسي فعاليت هاي نظامي و مقاومت طلبانه آنان در برابر نظاميان آمريكايي و دولت جديد عراق، از مهمترين عناوين برنامه ها بود. زندان كشف شده فرودگاه نيز كه مركز شكنجه هاي مخوف نظام بعث بود، ‌به گونه اي معرفي شد كه گويي هيچ دردي در آن كشيده نشده است. تصاويري ساختگي از شكنجه هاي بسيار آرام و بيان خاطرات زندانياني كه هيچ سخني از نوع شكنجه ها بيان نمي كردند. بازتوليد مفاهيم بعثي در اذهان مردم عراق، ‌سياستي است كه الجزيره در اين سالها به شدت دنبال كرده و نتيجه آن را در انتخابات اخير عراق مشاهده كرد. سوال مهم آن است كه بازگشت بعث به نفع چه گروهي تمام مي شود؟  آنان كه از بارز شدن نقش مردم در تعيين آينده سياسي خود هراس دارند و خواهان حفظ نظام هاي سلطه طلب در منطقه اند،‌ مطمئنا بيشترين تمايل را به بازگشت بعث دارند كه دولت هاي عربي در راس آن هستند.
به هر حال هر شبكه اي اگر از دولت موسس خود، قطر، سالانه 30 ميليون دولار آمريكا دريافت مي كرد، بيش از اين انتظار نمي رفت كه كاملا در جهت منافع آن دولت برنامه سازي كند. امروزه نيز كشورهاي عربي با هر حربه اي به دنبال تضعيف سير دموكراتيزاسيون عراق هستند، چرا كه آينده سياسي خود را با حضور يك دولت عربي مردم سالار در كنار خود در خطر مي بينند. سير آرام برگزاري انتخابات عراق با وجود برخي اعتراض ها كه در نهايت به پايان رسيد، دليلي است بر آشفتگي بيش از پيش اعراب و رسانه هاي آنان. شايد براي هر رسانه اي اثبات استقلال انديشه و عدم وابستگي سياسي به جريان خاص،‌ مهمترين دغدغه مديران آن رسانه باشد. اما رسانه هاي عربي كه تمام سرمايه هاي خود را از دولت هاي انحصارطلب دريافت مي كنند، هيچگاه نمي توانند خود به عامل شكست انحصار قدرت طلبان تبديل شوند.
در ماه مي 2003، سازمان اطلاعات مركزي آمريكا CIA در كنگره ملي عراق اسنادي منتشر ساخت كه به طور ضمني نشان مي داد جاسوسان عراقي در الجزيره نفوذ كرده اند و از سوي برخي مقامات عراقي اين موضوع بخشي از تلاش تبليغاتي آنها محسوب مي شد. حضور فيصل القاسم معاون صدام در مخابرات وقت عراق، در اين شبكه پس از سقوط نظام بعث، همه را مطمئن ساخت كه الجزيره بنا است كه به عنوان تريبون جريان بعث پان عربيسم تبديل شود. فيصل القاسم هم اكنون به عنوان شناخته ترين مجري تلويزيوني الجزيره مشهور است.

عراق در دوران گذار


به فاصله نزديكي از آغاز برنامه توسعه سياسي عراق، دومين دوره انتخابات پارلماني اين كشور رقم خورد. نوري المالكي به رغم اعتراض به نتايج آراي شمارش شده و درخواست شمارش مجدد، انتخابات را به عنوان رئيس دولت سابق تاييد كرد و اين را مي توان نشان دهنده موفقيت نسبي روند دموكراتيزاسيون عراق دانست. از سويي عراق در اين ماراتون نفس گير، با كثرت گرايي و تنوع احزاب شركت كننده در انتخابات مواجه شد كه خود نيز ريشه در مطالبات اجتماعي ناكام سياسيون از رژيم سابق و چندگانگي قومي و مذهبي اين كشور دارد. اما آنچه مهم بود، پذيرش قواعد حاكم بر روند انتخابات از سوي اين احزاب و گروهها است كه به رغم اختلافات شديد ايدئولوژيك و قومي و سياسي در كنار هم در چارچوبي مشخص، به رقابت انتخاباتي پرداختند. البته انكار نشدني است كه دولت روي كار آمده به دليل وجود نهادهاي قدرتمند نظارتي و حضور احزاب رقيب، قادر به تحميل اراده خود به فضاي سياسي عراق نيست و اين نيز خود نشاني است از فروكش نظام ها و روحيه هاي توتاليتر هزارساله در بين النهرين. از اين پس مشاهده خواهيم كرد كه چگونه احزاب پيروز براي كسب اكثريت پارلماني با هدف عهده داري مسئوليت تشكيل دولت جديد به آب و آتش خواهند زد كه البته اين مهم براي احزاب رقم نخواهد خورد مگر با رايزني هاي سياسي و ائتلاف هاي پارلماني. بنابراين دولت آينده نمي تواند تنها شامل يك جريان حاكم باشد. حتي احزاب كوچك با تعداد كرسي حداقلي در مجلس نيز مي توانند با ائتلاف همديگر سهمي قابل توجه در تشكيل كابينه دولت داشته باشند. همواره در چنين پاره هايي از تاريخ شاهد ياركشي احزاب توسط دو رقيب هستيم. مالكي از ائتلاف حاكميت قانون و علاوي از ائتلاف العراقيه بايد تلاش كنند تا خرده احزاب بيشتري را در كنار خود جمع كنند. ارزش يافتن احزاب در چنين بازي هاي سياسي نشانگر سلامت فضاي مردم سالاري آن كشور است.
نكته قابل توجه در اينجا اين است كه تولد نهادهاي دموكراتيك در ناحيه جغرافيايي با سابقه ديرينه خشونت ها و جنگ ها و جريان هاي قدرت طلب، چه پيامدهايي به همراه دارد. مهمترين اثر به كشورهاي عربي بر ميگردد كه نظام هاي سلطنتي آنان نمي توانند حضور يك كشور عربي مردم سالار را تحمل كنند. بنابراين با قدرت بخشيدن به  برخي نهادهاي امنيتي داخلي عراق و گسترش گروه هاي مذهبي ايدئولوژيك استشهادي، به دنبال ناامن كردن منطقه و ايجاد حالت نااميدي در ميان سياسيون عراق و كشورهاي همسايه اي همچون ايران و تركيه مي شوند كه در نهايت آنان به اين نتيجه برسند كه روند دموكراسي براي كشورهايي همچون عراق بيهوده بوده و چاره اي جز حضور يك جريان انحصارطلب نيست، ‌بنابراين تنها به فكر اين باشيم كه خود در اين جريان سهيم بوده و حداقل به منافع شخصي خود لطمه وارد نشود.
انتخابات پارلماني اخير عراق نمونه اي از فعال شدن جريان هايي بود كه به دنبال گسترش ناامني براي تامين خواسته هايشان بود. عوامل اصلي حركت هاي تروريستي و خرابكارنه در جريان انتخابات اخير بيشتر ريشه در تطميع رهبران اين حركت ها از سوي سران كشورهاي عربي داشت. برخي بلندپايگان امنيتي دولت عراق نيز در مظن اتهام قرار گرفتند كه اسناد موجود احتمال آن را ثابت مي كرد. يكي ديگر از ريشه هاي ناامني در انتخابات اخير قدرت يافتن مجدد بازماندگان رژيم سابق بعث بود كه دليل فعاليت هاي خرابكارانه آنان در دو جهت مشاهده مي شد. اول افزايش زمان حضور نيروهاي آمريكايي به دليل توجيه فعاليت هاي ضدآمريكايي و مقاومت طلبانه آنان و دوم تضعيف ساختار سياسي حاكم در جهت درخشان كردن نظام بعث در ذهن مردم عراق. جريان ديگري كه از ناامني عراق سود مي برد سازمانهاي اطلاعاتي اسرائيل بويژه موساد است كه بر اساس سياست سنتي اتحاد اقليت ها و ناامن كردن منطقه، به دنبال حضور مراكز اطلاعاتي خود در عراق است تا از اين فرصت براي نزديك شدن به ايران بهره ببرد.
بنابراين فرايند مردم سالاري در عراق از سويي با تلاش نخبگان سياسي در مسير صحيح خود قرار گرفته و از سويي با تهديد و فشار از سوي سلطنت طلبان و آشوبگران، سرعتي كند به خود گرفته است. در اين ميان مسير مطالبه مردم است كه همواره آينده سياسي يك كشور را رقم مي زند. تحزب و نشاط سياسي گاهي منجر به فراموشي مردم از سوي سياست مداران مي شود. آنجا است كه جريان هاي معارض سياسي به صورت نامحسوس شروع به گسترش و تغيير مزاج سياسي مردم مي كنند.

Tuesday, April 13, 2010

سرت سلامت باد حسني مبارك ... سرت سلامت باد مصر عزيز


حسن حنفي

شكي نيست كه در هر سرزمين و دياري، همه خواهان سلامتي رئيس و رهبر خود هستند. هيج فردي را نمي بينيد كه غير از اين بخواهد. همان گونه كه هيچ فردي براي هيچ كسي ضرر نمي طلبد و به همين صورت هر شهروندي خواهان سلامتي همشهري خود است. و در نهايت هيچ انساني به دنبال متضرر شدن دوست يا حتي دشمن خود نيست. همان گونه كه مسيح مي فرمايد: « دشمنانتان را دوست بداريد» و رسالت اسلام نيز بدين گونه است كه « هر آنكس ببخشد و صلح پيشه كند اجر او با خداست».

هيچ كس جز سلامتي و امنيت براي مصر نمي خواهد، امنيت داخلي از فقر، گرسنگي، تشنگي، آب آلوده، بيكاري و بي خانماني، خانه هايي چون قبر، بيماري، بي سوادي، جهل،‌ بي عدالتي و سلطه و خرده فروشي. و امنيت خارجي آن نيز از دشمن، اشغال، هم پيماني سران خود با دشمن، بلاياي اجتماعي همچون ريزش كوه ها و خانه ها،‌ شيوع بيماري هاي ناعلاج، گسترش عفونت، تصادف قطار و غرق كشتي، ‌آتش سوزي ها. حال در اين ميان انسان هاي متضرر يكي هستند حال چه بخواهد رئيس جمهور باشد يا يك شهروند ناچيز، بزرگ باشد يا كوچك، غني باشد يا فقير.
خطر آنجا است كه سلامتي دو چيز را يكي بدانيم، سلامتي رئيس و سلامتي وطن. رئيس جمهور ممكن است كه از بيماري رها شود اما ملت همچنان در مشكلات سر مي برند. عمل هاي جراحي روز به روز آسان تر مي شود و دردهاي اجتماعي پيچيده تر. يا شايد هم ممكن است كه جامعه اي از آسيب هاي خود نجات يابد اما همچنان رئيس آن را بيماري هاي جسمي و تحولات پيش رو و انقلاب هاي معارض تهديد كند. تا زماني كه رئيس يك كشور مورد نفرت است آن دولت بيمار شناخته مي شود. چرا كه رئيس تنها راس يك كشور نيست و رگ ها و پايه هاي آن را نيز شكل مي دهد. خطر آنجا است كه ديگر هيچ نهاد و ارگاني حاضر به حمايت او نباشد. خطر آنجاست كه دولت دست به سلطه بر نهادهاي قانون گذار و نظارتي و اجرايي گذارد. هيچ نامه اي بدون اذن او نوشته نشود و هيچ حركتي بي دستور او به اجرا نرسد و هيچ تغييري الا به فضل او صورت نگيرد. اين جا ديگر نظام سياسي به دنبال بردگي مردم و اربابي خود است.
اين گونه برداشت كه سلامتي رئيس به اندازه سلامتي ملت و حتي بالاتر از آن است، فرهنگ نظام موروثي را كه رئيس تواناي تشخيص مصلحت جهان به اذن خدا و مديريت جهان به اراده و مشيت الهي را دارد، قدرت مي بخشد. آنگاه ديگر هيچ قانون طبيعي و فعل انساني تواناي ظهور در مقابل خواسته او نخواهد داشت. او ديگر بر همه چيز احاطه دارد. تشخيص رسالت رسول،‌ وكالت وكيل، قضاوت قاضي، شجاعت در تاريخ و رهبري نظاميان را بر عهده مي گيرد. باز به انسان اوليه اي بر مي گرديم كه در تعامل خود با طبيعت متوسل ارواح و سحر و نيروهاي ماوراي طبيعي مي شود.
اين همان چيزي است كه امروزه در جامعه مصر رخ داده و در هر گروه اجتماعي تنها حرف يك نفر قابل قبول است. تشخيص مصلحت خانواده به پدر، اتوبوس به راننده، قانون به پليس، اداره به مدير، وزارت به وزير و جامعه به رئيس جمهور است. اين همان جامعه «سي السيد» است كه نجيب محفوظ (رمان نويس مشهور عرب و برنده جايزه نوبل ادبيات) در دهه سي به تصوير كشيده بود كه با گسترش نسل ها رو به نابودي مي رود. اين همان فرهنگ موروثي است كه روش هاي آموزشي و رسانه اي و تربيتي را دچار آسيب مي كند. به آنجا رسيده ايم كه به قول ضرب المثل عامه « اگر مي خواهي سگي به تو توجه كند به او بگو سرور من » .
در اين اجتماع رابطه ميان دو طرف به صورت ارباب در نوك هرم و رعيت در كف آن است. رابطه اي بر اساس اطاعت و ترس، كه در آن تظاهر، نفاق و تقليد رفتاري ديده مي شود. اين انحراف در دين نيز به نام بيعت يا وراثت الهي پس از پيامبر اكرم ادامه يافت و اين روحيه بردگي را به ميراث گذاشت.

بيعت و شوري

در اين وضعيت هر نظام دموكراتي دچار فرسايش شده و به مجموعه نظام هاي سياسي تصميم گيرنده كوچك تجزيه مي شود كه همه بايد در قالب بيعت و شوري – از نگاه اهل سنت- تابع يك راي نهايي شوند كه همان راي گروه برتر است. در اين ميان ديگر جايي براي گفتگو و تبادل نظر و شنيدن راي مخالف وجود ندارد، در حالي كه به گفته قرآن : « اگر خدا بخواهد تمام مردم را در يك امت واحد جمع مي كند اما همواره آنان در اختلاف اند» . مهمترين شاخص هاي فرهنگ ما گمشده اند و تنها تبعيت از مافوق را نگه داشته ايم. فرهنگي كه تنها براي او نگاه صفر و يكي درست و غلط مهم است. من بر حق هستم حتي اگر نادرست بگويم و تو بر خطايي حتي اگر سخنت حق باشد. در حالي كه در ادبيات گفتگو و مناظره، اخلاق تواضع در مقابل سخن مقابل را ايجاب مي كند. در مناظره ها به اينجا مي رسيم كه حقيقت و ميزان معرفت در سخن بشر نسبي است و نمي توان به آن نمره حقيقت مطلق داد. هر حقيقتي از يك نگاه بر ميخيزد و هر نگاهي به دنبال منظوري است. بنابراين بسيار خطرناك است كه بخواهيم در اين ميان تنها يك راي را به عنوان حجت مطلق و يك نفر را به عنوان نماينده بر حق بدانيم. يكسان انگاري رئيس جمهور و دولت نيز ناشي از همان ديدگاه است كه آن دولت را در معرض سقوط ناگهاني قرار مي دهد. قهر ، فقر و جنبش اجتماعي سه گانه اي است كه همواره دولت هاي خود راي را در تاريخ نابود كرده است و سنت تاريخ متوقف نمي شود و همچون چشمه اي جوشان در گذر زمان توليد مثل مي كند. آنگاه كه هر فرد به اين آگاهي مي رسد كه بايد به مطالبه حقوق پايمال شده اش برخيزد، آنگاه كه آزادي و استقلال شعار توده مردم در مقابل نظام هاي خودكامه مي شود و انقلاب ها در مقابل چنين نظام هاي هرمي سربرمي آورند، ديگر فرعون نيز نمي تواند در مقابل خواست مردم و موسي بايستد و در منجلاب خود غرق مي شود و اين مصر است كه مي ماند.

اين رسالت دائم انبياء عليه طاغوت بوده است. تاريخ نه طاغوت را در خود نگه مي دارد و نه عمر جاويدان به پيامبر مي دهد. اما اگر رئيس ما بميرد مصر مي ماند و بس: « تو مرده اي و آنان نيز هم». و هيچ رئيسي در اين قاعده مستثني نيست: « محمد پدري براي هيچ كدام از مردان شما نيست » . او يك انسان همچون سايرين است: « همانا كه من بشري همچون شما هستم »  كه غذا مي خورم و در بازار راه مي روم و بر هيچ كس برتري ندارم. بنابراين ادعايي بيش از اين درست نمي باشد. همچنين پيامبر مي فرمايد: « من را همچون عيسي بن مريم به تحريف و تقدس نكشانيد» .

ميان رئيس جمهور و سرزمين مصر، ميان فرد و دولت، ملت وجود دارد كه همان گزينه هميشه غايب است. ملتي كه در صورت نبود رئيس جمهور و يا نابودي نظام سياسي مصر باز هم مي ماند. ملتي كه خود بايد رئيس را انتخاب كند و در اداره دولت نقش اساسي داشته باشد. بنابراين رئيس همان دولت نيست و دولت نيز نمي تواند نشانگر عملكرد رئيس جمهور باشد. دولت را شهروندان شكل مي دهند كه بيشترين نقش را در تظاهرات اخير عليه نظام سياسي و رئيس جمهور مصر داشتند. پس سلامتي رئيس و سلامتي مصر در دستان اين ملت است، البته اگر حقوق آنها را ادا كنند.


مترجم: نعيم شرافت
منبع: روزنامه الزمان. چاپ لندن. 2010/04/07

Wednesday, April 7, 2010

موعظه هاي يك رئيس جمهور


عید پاک یا عید قیام، یکی از روزهای تعطیل در سال مسیحی است که یکشنبه‌ای در ماه مارس یا آوریل است. عید پاک در پایان هفته مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم می‌شود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختی‌ها بر فراز تپه جلجتا در اورشلیم مصلوب می‌شود و روز رستاخيز نام دارد. این جشن، به نام عید فصح یا عید فطیر بزرگترین عید کلیمیان نيز بود که آن را به میمنت خروج قوم اسرائیل از مصر، جشن می‌گرفتند. در اين روز يهوديان براي اولين بار وارد سرزمين فلسطين شدند.
اوباما رئيس جمهوري آمريكا در پيام خود به مناسبت تبريك عيد پاك يهود، همچون كاهني مسيحي به موعظه پرداخته و دنياي معنا و ماورا را به دنياي سياست ربط داده است. او ابتدا چند جمله از عهد عتيق در باب سفر خروج يهود از مصر و حركت به كنعان با زبان عبري مي نويسد: « اين خروج ما را به مبارزه با ظلم و تبعيض و كار و تلاش براي حمايت از آزادي در همه جهان و يادآوري اين مسئوليت خطير مي خواند» . رئيس جمهور آمريكا پيرو اين جمله مقدس ادامه مي دهد: « سفر فرزندان اسرائيل نماد آداب و سنتي پرمعنا است كه نشانه عبور از بردگي تا آزادي، از غم به شادي، از تاريكي به نور، از درد و رنج به رستگاري است» .
تفسير اسرائيل از پيام اوباما، مخصوصا جمله تورات ابتدايي آن كاملا سياسي بود. در اين جمله عبارت « خشم خود را بر آنان كه تو را نمي شناسند فروكش» حذف و بيشتر بر مفهوم « بردگي تمام انسانها» تاكيد شده است. بسياري اين حركت را فروتني رئيس جمهور اوباما و تلاشي براي عذرخواهي از بنيامين نتانياهو تعبير كردند.
برخي ديگر همچون روزنامه صهيونيستي يديعوت احرونوت نيز اين جمله اوباما در پيام كه مي گويد: « نوك پيكان خطر به سمت نخست وزير مي باشد» را اين گونه تفسير كرده اند كه جهان را دو گروه بردگان و اربابان شامل مي شود. اوباما بردگان را فلسطينيان و اربابان را بني اسرائيل مي داند. تا پيش از اين، ديدگاه كاخ سفيد از ترومان تا بوش پدر اين بود كه اسرائيليان تحت آزار و اذيت روا شده بر آنان، بدون قصد سياسي، تكليف ديني خود دانستند كه هجرت كنند. اما اين بار رئيس جمهور آمريكا نظر ديگري دارد كه مبتني است بر تفسير هجرت يهود بر اساس فلسفه حضور سلطه همواره اربابان بر بردگان جهان.
البته تفسير و تاويل و برداشت هاي گوناگون از آيات الهي كه ريشه در منافع سياسي و مصالح شخصي افراد دارد، پاياني نخواهد داشت. شايد خيلي مهم نباشد كه حال اوباما چرا اين جمله را حذف مي كند يا چرا ديگر جمله را تكرار. در اين مقاله نمي خواهيم نقش يك كاهن يا كشيش را بازي كنيم. مگر تفسيرهاي متفاوت بوش و نومحافظه كاران از دين نبود كه جهان را به جنگ و جنايت كشاند.
اما آنچه براي بيان مستدل و روشن است اينكه در عرصه سياست هيچ گاه نديديم كه رويكرد اوباما بر خاورميانه، بخواهد در مقابل حكومت نتانياهو به مخالفت ايستد. تاكيد همواره كاخ سفيد بر اين بوده و هست كه رابطه ارگانيك ميان كاخ سفيد و رژيم اشغالگر و التزام به پايبندي معاهدات نظامي دوطرف و فشار بر فلسطينيان براي پذيرش هرگونه تفاهم و حذف سياسي خود به عنوان بردگان واقعي مطيع، مهم ترين اولويت هاي آنان است. بر اساس همين اولويت ها پرونده تحريم ايران هسته اي بايد زودتر از ديگر پرونده ها بررسي شود. واشنگتن خود را براي پذيرفتن هرگونه اهانت از سوي نتانياهو آماده كرده است.
جو بايدن معاون رئيس جمهور آمريكا، دراعتراض به شهرك سازي اسرائيل در مناطق اشغالي، سفر خود به تل آويو را لغو كرد. آنجا بود كه وقتي نتانياهو به واشنگتن سفر كرد و نيمي از اعضاي مجلس سنا و مجلس نمايندگان آمريكا به ديدار او رفتند و در جشن هاي «آيپاك» شركت كردند، ديگر با قاطعيت مي شد چنين برداشت كرد كه دست مافوق بر سياست هاي آمريكا از آستين اسرائيل در مي آيد نه كاخ سفيد. در همان سفر نتانياهو در ديدار با اوباما به راحتي تمام او را به باد توهين گرفت و نتيجه آن جلسه اين گونه اعلام شد كه آمريكا با بستن پيمان محكم « سنگ» با اسرائيل، بيش از پيش بر تعهدات خود نسبت به دولت يهودي اسرائيل پافشاري خواهد كرد.
عید پاک بر اوباما و مسیحیان و یهودیان جهان مبارك باد.

منبع: مصطفي زين. 6 آوريل 2010. اوباما الفقيه. روزنامه الحياة چاپ لندن. 

Sunday, April 4, 2010

فهمي هويدي، نقطه تلاقي بنيادگرايي اخواني و پان عربيسم ناصري


سال گذشته در سفر به ايران به آقاي احمدي نژاد گفت: «سياست هاي شما بسياري از دشمنان داخلي و خارجي را خشمگين كرد... شما نماد ظهور اسلام سياسي واقعي در منطقه هستيد.»
محمود فهمي عبد الرازق هويدي فارغ التحصيل دانشكده حقوق دانشگاه قاهره در سال 1960 و نويسنده روزنامه هاي الاهرام و الشرق الاوسط در سال هاي 56 تا 76 است. تا اينكه به سردبيري مجله العربي كويت درآمد. با تغيير رويكرد الاهرام و الشرق الاوسط از ملي گرايي به ليبراليسم و روي كار آمدن حزب الوطن مصر بر كرسي قدرت، هويدي چهره اي مخالف نظام پيدا كرد و روزگاري نيز در زندان انور سادات به سر برد. امروزه مقالات او را بيشتر در رسانه هاي پان عربيسمي همچون الجزيره و الشروق مصر مي بينيم. هويدي در سياست پيرو جريان ملي گراي عبدالناصر و مريد محمد حسنين هيكل و در ايدئولوژي او را بنيادگرا و شاگرد شيخ محمد الغزالي رهبر بنيادگرايان معتدل و پس از او شيخ يوسف القرضاوي مي دانند. هويدي همواره به دنبال آن بود كه روزنامه نگاري چون هيكل بشود اما با اين تفاوت كه اين روزنامه نگار چپ، داراي گرايشي اسلامي است.
موسسه الاهرام آنگاه كه با رياست ابراهيم نافع اداره مي شد، بزرگترين پايگاه نشر انديشه هاي فهمي هويدي بود. هويدي الاهرام را تبديل به مركز نشر انديشه هاي مخالف و موافق در كنار هم كرد و بسياري از روزنامه نگاران برتر كنوني مصر، شاگردان هويدي در آن دوران مي باشند.
شاخص اصلي نوشته هاي هويدي اسلام گرايي، اسرائيل زدايي، عرب گرايي است كه براي هر كدام هزينه هاي بسياري پرداخت كرده است. يوسف القرضاوي به دليل گرايش هويدي به نظام جمهوري اسلامي ايران به مخالفت با او برخواست، الشرق الاوسط و الاهرام او را متهم به دگم انديشي كردند و يادداشت غير قابل چاپ او در دفاع از مردم غزه با امضاي بيش از پنجاه نويسنده عرب، هويدي را به مبارزه آشكار با حسني مبارك كشاند. عدم حضور او در نشست سال گذشته روزنامه نگاران عرب با باراك اوباما در قاهره، نيز مخالفت هاي بسياري را از سوي رسانه هاي عربي با او ايجاد كرد.
هويدي همواره آرزوي ايجاد دولت اسلامي-عربي را در سر مي پروراند و حمايت قاطع و آشكار خود را از تمامي انقلاب هاي اسلام گراي عربي از سودان و الجزاير تا حماس در فلسطين دريغ نكرده است. حتي مقالاتي از او در حمايت از جريان هاي انقلابي-اسلامي پاكستان، افغانستان و حتي چين مشاهده مي كنيم. وي در مصاحبه اي با پايگاه الكترونيكي الاهرام، نظريه توليد علم ديني را در يك نظام سياسي منطبق با آموزه هاي اسلامي و آيين هاي عربي ارائه مي دهد و بنيادگرايي خود را ريشه در انديشه پدرش مي داند كه از موسسين جمعيت اخوان المسلمين مصر بوده است.
هويدي، سليم العوا، محمد عماره و مرحوم عبدالوهاب المسيري رهبران جريان بنيادگراي معتدل در رسانه هاي عربي بودند كه اين جريان بر اثر اتفاقاتي همچون مخالفت يوسف قرضاوي رئيس اتحاديه علماي اسلامي جهان با آنان بر سر ايران، خروج هويدي از الاهرام و از دست دادن جايگاهش در الشرق الاوسط رو به افول گرديد. اما امروزه با قدرت يافتن شبكه الجزيره و حضور پان عربيسم هايي همچون هيكل و بنيادگراياني همچون قرضاوي در كنار هم در اين شبكه، اين جريان با قدرت بيشتري ظهور يافته و افرادي چون هويدي و محمد سليم العوا بزرگترين رهبران فكري و نويسندگان آن شده اند. اين جريان كه به ملي گرايي اسلامي نيز مشهور است با فعاليت هاي علمي عبدالرحمن كواكبي در اواخر قرن نوزدهم آغاز شده و مشخصه اصلي آن اصالت بخشي به تمدن عربي-اسلامي است. تمدني كه در نگاه جمال عبدالناصر مي توانست بزرگترين قطب علمي، سياسي و اقتصادي جهان شود و هويدي براي احياي اين تمدن همواره در مبارزه بوده است.
تنها يك سوال اين ميان مي ماند كه چرا هويدي و جريان او و شبكه الجزيره در سال هاي اخير به حمايت قاطع از جريان بعث روي آورده اند و افراد معلوم الحالي همچون قاسم الفيصل معاون صدام حسين در وزارت اطلاعات بزرگترين مجري برنامه هاي آنان مي شود، تا آنجا كه در زمان شكل گيري اختلاف ميان بشار اسد رئيس جمهور سوريه و نوري مالكي نخست وزير عراق، بر سر انفجارهاي يكشنبه سياه بغداد، هويدي مقاله اي تند در نقد مالكي نوشته و او را دست نشانده آمريكا مي خواند. شايد جواب اين سوال را باز در همان گرايش پان عربيسم ملي گرايان دانست كه وجه اشتراك بعث با آنان است. بعثي هاي عرب گرايي كه امروزه ايدئولوژي خود را از ماركس به محمد عبدالوهاب تغيير داده اند و ظاهري كاملا اسلامي به خود گرفته اند تا شايد اينگونه بتوانند منافع خود را حفظ كنند.