Tuesday, April 13, 2010

سرت سلامت باد حسني مبارك ... سرت سلامت باد مصر عزيز


حسن حنفي

شكي نيست كه در هر سرزمين و دياري، همه خواهان سلامتي رئيس و رهبر خود هستند. هيج فردي را نمي بينيد كه غير از اين بخواهد. همان گونه كه هيچ فردي براي هيچ كسي ضرر نمي طلبد و به همين صورت هر شهروندي خواهان سلامتي همشهري خود است. و در نهايت هيچ انساني به دنبال متضرر شدن دوست يا حتي دشمن خود نيست. همان گونه كه مسيح مي فرمايد: « دشمنانتان را دوست بداريد» و رسالت اسلام نيز بدين گونه است كه « هر آنكس ببخشد و صلح پيشه كند اجر او با خداست».

هيچ كس جز سلامتي و امنيت براي مصر نمي خواهد، امنيت داخلي از فقر، گرسنگي، تشنگي، آب آلوده، بيكاري و بي خانماني، خانه هايي چون قبر، بيماري، بي سوادي، جهل،‌ بي عدالتي و سلطه و خرده فروشي. و امنيت خارجي آن نيز از دشمن، اشغال، هم پيماني سران خود با دشمن، بلاياي اجتماعي همچون ريزش كوه ها و خانه ها،‌ شيوع بيماري هاي ناعلاج، گسترش عفونت، تصادف قطار و غرق كشتي، ‌آتش سوزي ها. حال در اين ميان انسان هاي متضرر يكي هستند حال چه بخواهد رئيس جمهور باشد يا يك شهروند ناچيز، بزرگ باشد يا كوچك، غني باشد يا فقير.
خطر آنجا است كه سلامتي دو چيز را يكي بدانيم، سلامتي رئيس و سلامتي وطن. رئيس جمهور ممكن است كه از بيماري رها شود اما ملت همچنان در مشكلات سر مي برند. عمل هاي جراحي روز به روز آسان تر مي شود و دردهاي اجتماعي پيچيده تر. يا شايد هم ممكن است كه جامعه اي از آسيب هاي خود نجات يابد اما همچنان رئيس آن را بيماري هاي جسمي و تحولات پيش رو و انقلاب هاي معارض تهديد كند. تا زماني كه رئيس يك كشور مورد نفرت است آن دولت بيمار شناخته مي شود. چرا كه رئيس تنها راس يك كشور نيست و رگ ها و پايه هاي آن را نيز شكل مي دهد. خطر آنجا است كه ديگر هيچ نهاد و ارگاني حاضر به حمايت او نباشد. خطر آنجاست كه دولت دست به سلطه بر نهادهاي قانون گذار و نظارتي و اجرايي گذارد. هيچ نامه اي بدون اذن او نوشته نشود و هيچ حركتي بي دستور او به اجرا نرسد و هيچ تغييري الا به فضل او صورت نگيرد. اين جا ديگر نظام سياسي به دنبال بردگي مردم و اربابي خود است.
اين گونه برداشت كه سلامتي رئيس به اندازه سلامتي ملت و حتي بالاتر از آن است، فرهنگ نظام موروثي را كه رئيس تواناي تشخيص مصلحت جهان به اذن خدا و مديريت جهان به اراده و مشيت الهي را دارد، قدرت مي بخشد. آنگاه ديگر هيچ قانون طبيعي و فعل انساني تواناي ظهور در مقابل خواسته او نخواهد داشت. او ديگر بر همه چيز احاطه دارد. تشخيص رسالت رسول،‌ وكالت وكيل، قضاوت قاضي، شجاعت در تاريخ و رهبري نظاميان را بر عهده مي گيرد. باز به انسان اوليه اي بر مي گرديم كه در تعامل خود با طبيعت متوسل ارواح و سحر و نيروهاي ماوراي طبيعي مي شود.
اين همان چيزي است كه امروزه در جامعه مصر رخ داده و در هر گروه اجتماعي تنها حرف يك نفر قابل قبول است. تشخيص مصلحت خانواده به پدر، اتوبوس به راننده، قانون به پليس، اداره به مدير، وزارت به وزير و جامعه به رئيس جمهور است. اين همان جامعه «سي السيد» است كه نجيب محفوظ (رمان نويس مشهور عرب و برنده جايزه نوبل ادبيات) در دهه سي به تصوير كشيده بود كه با گسترش نسل ها رو به نابودي مي رود. اين همان فرهنگ موروثي است كه روش هاي آموزشي و رسانه اي و تربيتي را دچار آسيب مي كند. به آنجا رسيده ايم كه به قول ضرب المثل عامه « اگر مي خواهي سگي به تو توجه كند به او بگو سرور من » .
در اين اجتماع رابطه ميان دو طرف به صورت ارباب در نوك هرم و رعيت در كف آن است. رابطه اي بر اساس اطاعت و ترس، كه در آن تظاهر، نفاق و تقليد رفتاري ديده مي شود. اين انحراف در دين نيز به نام بيعت يا وراثت الهي پس از پيامبر اكرم ادامه يافت و اين روحيه بردگي را به ميراث گذاشت.

بيعت و شوري

در اين وضعيت هر نظام دموكراتي دچار فرسايش شده و به مجموعه نظام هاي سياسي تصميم گيرنده كوچك تجزيه مي شود كه همه بايد در قالب بيعت و شوري – از نگاه اهل سنت- تابع يك راي نهايي شوند كه همان راي گروه برتر است. در اين ميان ديگر جايي براي گفتگو و تبادل نظر و شنيدن راي مخالف وجود ندارد، در حالي كه به گفته قرآن : « اگر خدا بخواهد تمام مردم را در يك امت واحد جمع مي كند اما همواره آنان در اختلاف اند» . مهمترين شاخص هاي فرهنگ ما گمشده اند و تنها تبعيت از مافوق را نگه داشته ايم. فرهنگي كه تنها براي او نگاه صفر و يكي درست و غلط مهم است. من بر حق هستم حتي اگر نادرست بگويم و تو بر خطايي حتي اگر سخنت حق باشد. در حالي كه در ادبيات گفتگو و مناظره، اخلاق تواضع در مقابل سخن مقابل را ايجاب مي كند. در مناظره ها به اينجا مي رسيم كه حقيقت و ميزان معرفت در سخن بشر نسبي است و نمي توان به آن نمره حقيقت مطلق داد. هر حقيقتي از يك نگاه بر ميخيزد و هر نگاهي به دنبال منظوري است. بنابراين بسيار خطرناك است كه بخواهيم در اين ميان تنها يك راي را به عنوان حجت مطلق و يك نفر را به عنوان نماينده بر حق بدانيم. يكسان انگاري رئيس جمهور و دولت نيز ناشي از همان ديدگاه است كه آن دولت را در معرض سقوط ناگهاني قرار مي دهد. قهر ، فقر و جنبش اجتماعي سه گانه اي است كه همواره دولت هاي خود راي را در تاريخ نابود كرده است و سنت تاريخ متوقف نمي شود و همچون چشمه اي جوشان در گذر زمان توليد مثل مي كند. آنگاه كه هر فرد به اين آگاهي مي رسد كه بايد به مطالبه حقوق پايمال شده اش برخيزد، آنگاه كه آزادي و استقلال شعار توده مردم در مقابل نظام هاي خودكامه مي شود و انقلاب ها در مقابل چنين نظام هاي هرمي سربرمي آورند، ديگر فرعون نيز نمي تواند در مقابل خواست مردم و موسي بايستد و در منجلاب خود غرق مي شود و اين مصر است كه مي ماند.

اين رسالت دائم انبياء عليه طاغوت بوده است. تاريخ نه طاغوت را در خود نگه مي دارد و نه عمر جاويدان به پيامبر مي دهد. اما اگر رئيس ما بميرد مصر مي ماند و بس: « تو مرده اي و آنان نيز هم». و هيچ رئيسي در اين قاعده مستثني نيست: « محمد پدري براي هيچ كدام از مردان شما نيست » . او يك انسان همچون سايرين است: « همانا كه من بشري همچون شما هستم »  كه غذا مي خورم و در بازار راه مي روم و بر هيچ كس برتري ندارم. بنابراين ادعايي بيش از اين درست نمي باشد. همچنين پيامبر مي فرمايد: « من را همچون عيسي بن مريم به تحريف و تقدس نكشانيد» .

ميان رئيس جمهور و سرزمين مصر، ميان فرد و دولت، ملت وجود دارد كه همان گزينه هميشه غايب است. ملتي كه در صورت نبود رئيس جمهور و يا نابودي نظام سياسي مصر باز هم مي ماند. ملتي كه خود بايد رئيس را انتخاب كند و در اداره دولت نقش اساسي داشته باشد. بنابراين رئيس همان دولت نيست و دولت نيز نمي تواند نشانگر عملكرد رئيس جمهور باشد. دولت را شهروندان شكل مي دهند كه بيشترين نقش را در تظاهرات اخير عليه نظام سياسي و رئيس جمهور مصر داشتند. پس سلامتي رئيس و سلامتي مصر در دستان اين ملت است، البته اگر حقوق آنها را ادا كنند.


مترجم: نعيم شرافت
منبع: روزنامه الزمان. چاپ لندن. 2010/04/07

No comments: