Tuesday, June 1, 2010

ريشه‌هاي بنيادگرايي عربي


پس از تلاش‌هاي جمال‌الدين اسدآبادي و محمد عبده، آنگاه كه دولت‌هاي اسلامي در تحقق انديشه‌هاي آنان ناكام ماندند، سنت گرایان اسلامی را نسبت به تهدید غرب و از دست‌ رفتن هویت اسلامی، دچار نگرانی‌های شدیدتری کرد و اسلام گرایی بنيادگرا با ظهور رشيدرضا شاگرد محمد عبده، پاسخی به این نگرانی‌ها بود که زمینه‌ساز اندیشه‌های افراطی بعدی گرديد.
درباره رشيد رضا و نوع نگرش او كه چگونه پس از محمد عبده از تجددخواهي به ناگاه به سمت سنت گرايي، چرخش ايدئولوژيك پيدا كرد نظرهاي مختلفي داده شده است. حمید عنایت درباره رشید رضا معتقد است كه تفاوت زيادي ميان رشيدرضا و پيشينيان او از جمله اسدآبادي و عبده وجود ندارد و تنها نکته‌ای که عقاید او را از تجددخواهان دیگر متمایز می کند، اصرار او بر سر اصلاح خلافت سنتی و اعاده آن به شکلی است که در صدر اسلام معمول بود. از این نظر، باید رشیدرضا را نقطه عطفی در تحول اندیشه سیاسی معاصر عرب دانست، زیرا نمایان‌گر دوره‌ای است که مرحله اصلاح‌گرایی التقاطی به پایان می‌رسد و مرحله بنیادگرایی مبارزه جویانه آغاز می شود. آلبرت حورانی می نویسد: «ضرورت ایجاد یک نظام قانونی که در دوران جدید، مردم بتوانند از آن اطاعت کنند، محور اندیشه رشید‌‌ رضاست، نظامی که به معنای واقعی قانونی و اسلامی باشد». این تأکیدها همگی بیان گر نوعی عقب نشینی اساسی رشید رضا از اندیشه‌های نوگراست. رشيد رضا اندیشه های سلفیه را نخست در ابن‌تیمیه یافت، سپس به سراغ محمد بن عبدالوهاب رفت و در توجه به سنت و مراجعه به آن در اجتهادات فقهی خود، دچار اغراق گردید. باید گفت که رشید رضا، به وهابی‌گری که توجه به آن روی هم رفته از انگیزه های سیاسی دور نبود، بستگی معنوی بیشتری یافت و همین امر، باز هم جدایی او را از عبده بیشتر کرد.
در مورد انديشه بنيادگراي رشيد رضا، حسن حنفي اين‌گونه مي‌نويسد: «رشید رضا پس از آنکه عمری را در اصلاح گری و نواندیشی و ترقی‌خواهی گذرانده بود، خود را از تأثیر طلایه دارانی چون طهطاوی، سید جمال و نیز عبده رها ساخت و به دامن محمدبن عبدالوهاب پناه برد که او را به ابن قیم جوزیه و ابن تیمیه و سپس به احمدحنبل رسانید. وی به جای میل به شیوه های مدنیت نو و همگانی با تحولات زمانه، فرو بستگی و هجوم به غرب را ترجیح داد.»
رشیدرضا چندان به غرب نپرداخته ولی از خط فکری وی معلوم است که رویکردی ستیزه‌جویانه نسبت به غرب داشته است: « نگران عرب‌ها هستم؛ نه از جانب بلشویک ها، نه از ترک‌ها، بلکه از بریتانیا می ترسم که بریتانیا پیش از آنکه عرب‌ها فرصت رفع ضعف مفرطشان را داشته باشند، آنان را با یورشی خرد کننده از هم بپاشند». از همین جا معلوم است که وی بر خلاف سید جمال، بر جهان عرب تاکید بیشتری دارد و به همین دلیل نیز با فرمانروایی عثمانی مخالف بود و هرگز به برتری دینی یا سیاسی عثمانی‌ها تن نداد. بنابراين از همان ابتدا گرايش‌هاي پان عربيسمي نامحسوس در انديشه بنيادگرايانه او ديده مي شد كه امروزه اين گرايش بالفعل شده و بنيادگرايي عربي را به وجود آورده است.
پس از رشيد رضا با مواجه شكست‌هاي سنگين جنگ اعراب در دهه شصت به عنوان یک تراژدی غمبار، روح عربها زخم خورده و در طیفی از انفعال تا تندروی سیاسی سر گردان شدند. شاید بتوان گفت که بذر اصلی تندروی در جهان عرب را همین شکست‌های نظامی پراکنده ساخته است. جنبش اخوان المسلمین در مصر، نمود این تندروی و بنیادگرایی است. تصور اخوان‌المسلمین از دولت اسلامی، شکل شدت یافته‌ای از تصور رشیدرضاست، اما علامت مشخصه واقعی آن، این است که توسط نهضت پیکار جو و مسلّحانه‌ای عرضه شده است. در آغاز بسياري از جوانان اصلاح‌طلب عرب كه به دنبال محفلي جهت رشد انديشه عربي- اسلامي بودند گرد حسن‌البناء و سيد قطب در حزب اخوان جمع شدند و براي رسيدن به هدف بزرگ خود رنج‌ها و زندان‌ها و شكنجه‌‌ها ديدند. بسياري از آنان همچون ايدئولوگ بزرگ آنان سيد قطب در اين راه جان خود را دادند و برخي ماندند و امروزه بيشتر با رويكردي علمي و فقهي در دانشگاه‌ها و مراكز علمي به دنبال ارائه مدل اسلامي از زندگي اجتماعي انسان‌ها هستند. جامعه‌الازهر و مركز انديشه اسلامي واشنگتن با تاسيس مرحوم اسماعيل الفاروقي عضو سابق حزب اخوان بزرگترين مراكز حامل اين انديشه هستند.
حسن البناء بنیان‌گذار اخوان‌المسلمین، درباره اصلاح‌گران اسلامی پیشین چنین نظر می‌دهد:
«اسدآبادی فقط یک فریاد هشدار برای مشکلات است و شیخ محمد عبده، تنها یک معلم و فیلسوف و رشیدرضا فقط یک تاریخ نویس و وقایع نگار، در حالی که اخوان المسلمین به معنی جهاد، تلاش و کار است و فقط یک پیام نیست».

No comments: